ملی و حرفهای دلش

اینجا خودمم! همین

ملی و حرفهای دلش

اینجا خودمم! همین

هوا دلگیر بود اینجا :/

سلام عزیزان. باز دارم با موبی عاپ میکنم و نیتونم شکلک بزارم :/ 

از ویژگی های بارز امروز این بود که هوا دلگیر بود خیلی. ینی هر وقت از سایت به یه بهونه ای میومدم تو سالن و از پنجره بزرگ سالن چشمم میوفتاد به هوا دلم میگرفد!  دیشبم واقعن تو خواب سردم بود!! فک کنم دیگه از ولایت ک برگردم باس بخاریمو روشن کنم! 

تماسامو الان داشتم میدیدم، امروز شاید نزدیک به صد بار زنگیدم ب سازمان مربوطه ک قراره مجوز کاره مرحله سوممو بده، با مردک فقط دوبار تونسم صوبت کنم، معلوم نبود کدوم گوری میزاره میره ( ایکون عصبانیت) . تو جلسه چارشمبه هفته گذشته موافقت شده و دیروزم از اون واحد مربوطه نامه رو زدن به این مردک،  دفه اولی ک برداشت با اون چشای کور شدش ندید ناممو تو کارتابلش و بهم گف دوباره از واحد قبلی ک قرار بود نامه رو ب این مردک بزنن پیگیری کنم، پیگیری کردم و خانومه گف نامه رو دیروز زدن بهشون ، دوباره با بدبختی ب مردک زنگیدم و اینبارم اتوماسیونه خراب شدشون قطع بود... خلاصه اخرش امروز معلوم نشد بلخره کی برم مجوزو ازشون بگیرم. فردا راس هشت میزنگم بهش ببینم این دفه چ بهونه ای داره ک کارمو راه نندازه. الاهی که دسش بشکنه اگه بخاد کارمو لفت بده( ایکونه نفرین!!!) 

.

پوووووف حرص خوردماااا!!!

.

صب از اق رضا چنتا سوسیس گرفتم( مردکه بوفه دانشکدمون اون روزی برگش گف ما دیگه نمیخایم به هیشکی سوسیس و شیر بفروشیم !!! گربه ها کثیف میکنن!! منم دیگه عهد بستم با خودم تا مجبور نشدم ازشون خرید نکنم! واللا ! یکی نیس بگه بدبخ گربه ها ک من بهشون چ سوسیس بدم چ ندم به قوت خودشون باقین، با این حرفت  یه مشتریتو که تقریبا هر روز ازت ی چی میگرف از دس دادی! ایش! 

خلاصه دان ک رسیدم به مامان پیشی و دو تا از فسقلاش سوسیس دادم و رفتم انگشتمو زدم و نشستم تو سایت با  یه ماگ چای. رو مقاله کار کردم با چاشنیه وب گردی! واقعن کوچکترین چیزی که میخام ب مقاله اضاف کنم کلی وقت میبره! تازه اینی ک مینویسم هم قطعن کلی ادیت نگارشی خواهد خاست چون زبانم ضعیفه و این ی لکه ننگه رو پیشونیه ملی!! ( ایکونه ملی با لکه ننگی روی پیشانی!!)  

.

طرفای یکونیم رفتم سلف و غذا هم ماکارونی بود با دوغ! اولش خاسم بگم کم بکش بعدش پشیمون شدم! اونم حسابی برام ریخت.  نشستم پشته یه میزی و  یک سوم ماکارونی رو ریختم تو نایلون فریزر ک قاشقمو توش هر روز میارم  ، دخدریم ک کنارم سر میز نشسته بود با تعجب نیگام میکرد!! الان با خودش گفده این چقد بدبخته که کمی از غذاشم داره ذخیره میکنه! و البته میگه چ دخدره غیر بهداشتیه کفیثی!! بدررررک!!! هر جور میخاد فک کنه! من کاره خودمو میکنم. خلاصه غذامو خوردمو پاشدم اومدم بیرون. اون سهم ماکارونی هم بین سه تا پیشیه دیگه تقسیم شد و نشستن دو لوپی خوردنش... خوشال شدم که غذامو باهاشون سهیم شدم :))))

.

هاااا صبحی طرفای ده و نیم دوستمم اومد و نشستیم یکم با هم گپ زدیم تو سالن! در مورد یکی از پسرایی که بهش گیر داده صوبتیدیم ، و البته این خودشم کرمویه و کرم ریخته ! رفتاراش ی جوریه که پسرا ممکنه فک کنن میخاره، ولی در واقع نمیخاره و اینو من میدونم! اون فقط میخاد شوهر کنه همین! هزار بار به زبانه بی زبانی بهش گفتم ک رفتاراش نباید طوری باشن ک پسرا فک کنن این ازوناس که میخاره!!! ولی کو گوش شنوا؟!؟ همش اداهای تابلو درمیاره، بعدم ک بعضی پسرایی ک دمباله سه نقطه هسن میان سراغش و بهش پیشنهاد دوسی میدن میشینه به غصه خوردن!!! بگذریم...

.

پنج از دان زدم بیرون و رفتم طرف امیر اکرم، ینی حدفاصل امیر اکرم و چارراه ولیعصر، دو سه تا کفش فروشیه خوب داره . یه جفت کفش اف خورده که الانم ی مدل دیگشو دارم خریدم ٨٥ تومن و یه مغازه هم کیفاشو اف زده بود و ی کیف خریدم ١٠٠ تومن. راضیم از خریدام و کاش میشد بیشتر بخرم ولی نمیدونم چرا یکم محتاط شدم این اواخر در خرجیدن! خیلی سریع تقریبن خریدم کفشه رو فقط کیف انتخاب کردن تو اون مغازه هه کمی طول کشید. دیگه شش و بیس خونه بودم و تا دست و بالمو بشورمو عکس خریدامو بفرسم الف و دوستم ببینن و ی چای بزارم شد هفت و ربع ، بعدم نمازامو خوندم . 

.

راسی الف ب حسابم ٢٥٠ ریخته امروز!! خخخخخخخ چن روز پیش ی لیست خرید برا خودم تدارک دیدم و بهش نشون دادم. گفدم باس اینا رو بخرم ولی پول ندارم( الکی!!) اونم گف یکیشونو من برات میخرم و ٢٥٠ تا برا مانتو شلوار اداری در نظر گرفده بودم که اونو تقبل کرد!!! منم مث قبل مقاومت نکردم! واللا! تازه پارسالا قرار بود اگه ارتقا بگیره حقوق یه ماهشو بده من که ارتقا رو گرفت و خورد ب قضیه بهم زدن  ارتباط از طرف من و اونم رف که زن بگیره و خلاصه که شیرینیه ارتقا مالید! به خودشم گفدم اینو و میگه نه من یادم نی همچین قراری داشته باشیم! کلن مردا الزایمر دارن انگار! البته شایدم راس میگه چون حافظه مافظش خوب نی زیاد!! 

.

الانم ک چای و ی لقمه نون پنیر و ی دونه گلابی و نصف ویفر شوکولاتی خوردم ب عنوان شام و دارم می عاپم براتون! پاشم ی چای دیگه هم بریزم و بنوشم به سلامتیه هممون!! 

.

فردا اگه اون مردکه بتونه باسن گشادشو یکم تکون بده و نامه منو اماده کنه سریع میرم میگیرمش و برگشتنی هم از عطاریای جمالزاده سفیداب و دارچین میگیرم، شاخه دارچینام ک میریزم تو چایی ته کشیدن.

.

بچه ها رفتین مراسمی چیزی برا منم دعا کنین ... دوستون دارم ... ایکونه  یه عالمه بوسسسسس... 

ندا نوشت: عزیزم رنگ مو رو اشتبا گفتم پرستیژ! آنیکا هس اسمش، و شمارشم ٤.٥  

دیروز پرستیژ هم داشت ولی خانومه بهم گف اینو ببر برا همین پرستیژ مونده بود تو ذهنم. البته خانومه میگف هر دوی اینا و مدیا از یه کارخونه ان و ایرانین. 

اینم بگما این قهوه ایه خیلی تیره بود توی ژورنال، موهای من دو سه درجه روشن تر از اینی بود که  تو عکس دیدی و سفیدی هم داشت لذا من قهوه ایه خیلی تیره گرفتم که به رنگ دلخاهم برسم.

.

فرداش نوشت! : اینم عکس کیف و کفشم که خریدم:

عسک حذفیده شد!

نظرات 9 + ارسال نظر
بهار سه‌شنبه 13 مهر 1395 ساعت 00:42 http://likespring.blogsky.com

عهههه من الان عسک کفشا رو دیدمممممم...خعلی نازن...مبارک باشه خانوم دکتر مهربون

قربونت برم ...چشات ناز میبینه عزیزم

شبدرها دوشنبه 12 مهر 1395 ساعت 20:08 http://fourleafclover.blogfa.com/

ملی خانمی جان خرید ها مبارکت باشه . بسیار زیبا و شیم هستند ان شالله که به شادی و تندرستی استفاده کنی . لیاقتت بهترین هاست عزیز جان

قربونت برم شما لطف داری گلم

ندا دوشنبه 12 مهر 1395 ساعت 14:57

مبارکه عزیزم خیلی خوشکلن عاشق کیفت شدم، به شادی بپوشی

قربونت قابل نداره هاااا

شادی دوشنبه 12 مهر 1395 ساعت 10:15

خیلی مبارک باشه ملی جان
تو انتخاب کفش خیلی با هم هم سلیقه ایم هااااا

ممنونم شادیه عزیز

r دوشنبه 12 مهر 1395 ساعت 00:21 http://lalyyy.blogfa.com/

چه الف سخاوتمندی خوشم اومد از این حرکتش
مبارکت باشه کیف و کفشت عزیزکم.

خخخخخ نه بابا اتفاقن اصلا سخاوتمند نیست. خیلیم حواسش جمعه پول مولاشه! عمدن هدیشو قبول کردم که یکم خرج کردن یاد بگیره! براش خوبه!!واللا
قربونت برم لطف داری

آتوسا یکشنبه 11 مهر 1395 ساعت 22:21

سلام عزیزم
به نظرم در کل همه تخم مرغ ها رو در یک سبد نذار و یکی دیگه غیر الف هم پیدا کن...
یه حسی بهم می گه برای تو کیس بهتر هم هست

سلام. ممنونم از کامنتت و اینکه سر زدی
من و الف یه جورایی دو تا رفیق و همدم همیم! فک نمیکنم ایندمون با هم گره بخوره چون الف اونی که من میخام نیست. بهتره تو یه پست بگم که بقیه هم ببینن.

ندا یکشنبه 11 مهر 1395 ساعت 22:12

مرسی عزیزم لطف کردی ملی جون
امیدوارم دلی سرشار از مهر نصیبت بشه همونقدر که خودت مهربونی گلم

خاهش میکنم وظیفه بود...مرسی بابت خوبیت

بهار یکشنبه 11 مهر 1395 ساعت 20:54 http://likespring.blogsky.com

سلام خانوم دکتر
آخیییی تو چقدر مهربونی که فکر پیشی ها هستیملی مهربون...
خریدا هم موباااااااارک....من چون عشخ عکسم دوست دارم عسکاشو ببینمممم

سلام عزیزم. قربونت برم خوبی از خودته. ممنونم چشم فردا با لوپ لوپ میزارم

شادی یکشنبه 11 مهر 1395 ساعت 20:44

سلام و خسته نباشید از فحش دادن!!!!!!
چه بی ادب شدی امشب ملی. صدو بیست هزار بار واژه مردک رو بکار بردی و یه بارم آخرای متن از یه کلمه مفتضح استفاده کردی میدم مسول حرا. ست حسابرسی کنی به مساله.
با کادوی الف جونت موافق نیستم. من بودم نمیگرفتم ازش. نمیدونم شاید بازم برمیگرده به اینکه برا من اتفاق نیافتاده همچین چیزی. ولی یه جورایی غرورم نمیذاره قبول کنم. ناراحت نشی هااا اینو گفتم
منم چند روز پیش کیف و کفش خریدم اف خورده بود. دوتاشون رو قهوه ای سوخته گرفتم. منتها کفشمو ٩٥گرفتم و کیفو ١١٠. و چقدم ذوق کردم که دارم اینو بهت میگم.
امیدوارم همیشه خوب باشی.
راستی منم ماکارونی میخام

سلام و موچکرم خب اینم اون روی بی ادبه ملی بود دیه ! نکنه فک کردی ملی دخدره خوب و نازنین فرشته روی زمینه؟! خووووو حرصم داد لااقل اینجا بش فوش بدم خالی شم ! نه شادی جون من ازینکه گرفتم کادو هه رو پشیمون نیسم! بعدم کادو نیس که شیرنیه ارتقایشه که یه سال پیش باس میداد، نه ناراحت چرا عزیزم اینجا دموکراسی حاکمه و اتفاقن من دوس دارم دوستای مجازیم خیلی راحت و بی رودروایسی باهام صوبت کنن و خوبیه دنیای وبلاگ هم همینه دیگه. کاره خوبی کردی خریدی، خرید جنس خوب تو اف واقعن حال میده! مبارکت باشه
عیییی خدااااا از دسته تو... همه چی دلت میخاد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد