ملی و حرفهای دلش

اینجا خودمم! همین

ملی و حرفهای دلش

اینجا خودمم! همین

مفتضح ترین امتحانه زبانه طوله تاریخه ملی!

سلام.

اول بگم که خوبم بد نیسم! با خوندنه عنوانه پست نگران نشید (صدای پیش زمینه این پست صدای گربه یه چش غرغروئه هس که باز اومد غر بزنه !!)

.

خب! امروز نه تا دو زبان خوندم البته بدونه تمرکز( ینی وسطش شیطنت هم میکردم) بعدش نهار هم قیمه پلو فریزریمو خوردم که بسی خوشمزه تر شده بود در فریزر! و بعدن ترش باز شیطنت کردم تو این وبسایت و اون وبلاگ تا سه و نیم و بعد خوابیدم تا چهار و نیم و پاشیدم و یه ماگ چای عصرونمو با یه دونه شیرنی کشمشی زدم تو رگ و ارایش و پیرایش کرده و جهیدم بیرون در حالیکه پلاستیک زباله هامم دسم بود! حس مرد خونه بودن بهم دست میده در دو مورد: 1- وختی با دو دست پر از پلاستیکه خرید تو کوچه دارم میام تا برسم به خونه

2- وختی پلاستیکه اشغالا رو گرفتم دسم و طوله کوچه را می پیمویم تا برسم به سطل زباله سر کوچه !

خب داشتم میگفتم رفتم و رسیدم امتحانو خدا میدونه که چه سوالای ناجوری داده بودن مخصوصا سوال اولیش...اه اه ...البته منم خوب نخونده بودم و تو طول ترم هم باز خوب نخونده بودم ولی خداییش سوالاشم سخت بود. خلاصه امتحانو گندیدم و پاشدم برگه رو بدم و از خانومه پرسیدم تصحیحش میکنی الان؟ که گفت نه برو نگران نباش! فک کنم قیافم نگران بود که اینو گفت...خانومه همون خانومه امتحانیه ترم قبل بود که نمره امتحان شفاهیمم خیلی خوب داده بود و و کلا همونموقه بهم القا شده بود که ازم خوشش اومده(انی که امتحان میگیره کسی غیر از تیچرمونه)  فک کنم امروزم که منو دوباره دید دوباره ازم خوشش اومد  چون مدله مهربونونه جوابمو داد! بگذریم.

.

راه افتادم سمت خونه پیاده و اون مسیرو خیلی دوس دارم - مسیر جلوی درب اصلی دانشگاه تهران و اون ورا! - نزدیکه اذانم بود یکمم دپرس شده بودم بابت امتحانم و این دپرسیت تا دم دره نون بربریه ادامه داشت و اونجا یه دونه نون بربری خریدم با یه دونه شیرمال....داغغغغ بودن جفتشون...یه لقمه که نون شیرمال داغ گذاشتم تو دهنم دیگه حالم خوب شد با خودم گفتم ببین ملی تو میدونسی که قراره امتحانتو خراب کنی و لازم نکرده جوگیر شی فاز دپرشن ورداری! پس عادم باش! تو با اختیار خودت وقتی رو که قرار بود بزاری برا امتحان زبانت گذاشتی برا کارای تزت و بهترین کارم کردی...دیگه اینا رو که به خودش گفتم! راضی شد و دیگه ناراحت نبود. رفتم تا عامو میوه فروشی و گوجه و خیار و هلو انجیری و هویچ هم خریدم با سه تا ذرت. میخام ذرت رو کنار مرغ فردا ابپز کنم ببینم چطور میشه . اینم از این!

.

الانم خریدارو شستم و گذاشتم خشک شن و نونامم چیدم یخچال و مث این شکم پرستا دو تا لقمه نون بربری با پنیر هم زدم و دست و بالمم شستم و اومدم نشستم اینجا خدمت شما. و خبر خوب اینکه دارم میرم که پست مورد علاقتونو بنویسم. عیدتونم مبارک و اینااا ....

.

فعلن بای تا پست بعدی! دوستون دارمممم...بوس هوارتا براتونننن...

نظرات 2 + ارسال نظر
ندا یکشنبه 21 شهریور 1395 ساعت 23:23

منتظریم دوست عزیز

ای جوون. نوشتم

شادی یکشنبه 21 شهریور 1395 ساعت 21:32

سلام به روی ماهت. خسته نباشی خوبی عزیزم
خوشحالم که نمیذاری این فاز دپرسی بهت غلبه کنه و زود جلوشو میگیری. آفرین. بلکه کمال همنشین درمنم اثر کرد
عیدشمام مبارک و ان شالله شاد باشی و راضی همیشه
خوب شد داره سروقت نوشتن اون پست میرسه

فاز دپرسی نباس غلبه کنه دوستم... خیلی سال پیشا( شاید ده سال ) من گوشه دفدرم نوشتم: فرصت گریه ندارم...باید بروم! ....الانم همینطوره...زمان زمانه گریه و زاری نیست ...باید زودتر راهمونو ادامه بدیم تا برسیم...چیزی نمونده

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد