ملی و حرفهای دلش

اینجا خودمم! همین

ملی و حرفهای دلش

اینجا خودمم! همین

پنجشمبه شهریوری

سلام سلام سلام

صبح پنشمبتون بخیر و شادی

اغا چه خنک بود امروز صب ساعت هش

شش و نیم نمازیدم و خابیدم تا یه رب به هشت و بعدشم لباس پوشیدم و رفتم بیرون که نون بخرم. دیدین نزدیکه هر فصل که میشه بوی اون فصل میاد. من قشششنگ دو هفته ای هس که بوی پاییزو طرفای ساعت 5-6 حس می کنم ولی طرفه صبح پاییزو حس نکرده بودم که امروز اونم حس کردم. خیلی خوب بود هوا. خنک از نوعه اخر شهریوری. نگران بودم سنگکیه شلوغ باشه که نبود. شیش هف دقه وایسیدم که نوبتم شد و برگشتم و از سوپری هم ارزن برا کفترا خریدم و یه بسته قارچ و یه بطری شیر کاکایو. هوس چای شیرین نون پنیر کرده بودم ولی تو سوپری گفتم شیر کاکایو بخرم بهتره . هم شیرینه با نون پنیر حسه همون چای شیرینو میده هم توش شیره!

.

دیروز تا حدی کارامو پیش بردم و دوسته دوسته خواهرم در پالایش بخشی از داده هام کمکم کرد. اینطور که براش مشکلمو تکست کردم و اونم فایل داده هامو ازم گرفت و قراره تو اکسس یه کارایی روش انجام بده و امروز پسم بده. این نرم افزار اکسل و اکسس واقعن محشرن خدا سازندگانشونو رو در سایه لطف و مرحمت خودش قرار بده  من اکسس قبلنا ابتدایی بلد بودم که الان کامل یادم رفته و اکسل هم باز خیلی ابتدایی بلدم ولی اینکه توش از این فرمولای شرطی و اینا استفاده کنم متاسفانه بلت نیسم. باس یاد بگیرم خیلی بکار میان. اینم از این.

.

از امروز روزی دو ساعت باس برا فایناله زبان بوخونم که ابروم نره یه شمبه! میزارمش برا عصر . الان کارای تز. خانم مسیوله اون سازمان مربوطه هم هنو برا فاز سوم تکلیفمو روشن نکرده و بهم تکست داد که اماده باشم هفته دیگه هر وخ گفت برم پیشش و منم گفدم چشششم!

.

استاد راهنمام رو روزی دو بار بهش تکست و ایمیل میدم برا قرار اسکایپ باسه تکمیله مقالم. میتونم همینطوری هم بفرسم برا یه ژورناله زپرتی و تا دو ماه هم اکسپتش بیاد ولی چون میخایم بفرسیم یه جای خوب برا همین باس یکی مث استادم که کلی ازین مقاله های عالی تو ژورنالای عالی نوشته ادیتش کنه تا یه وقت ردش نکنن بعد ارسال. تکستا رو که نمیخونه تو تلگرام. ایمیلهارو نمیدونم دیگه. خلاصه که فعلا اهمیتی نداده بهم  دعا کنین زودتر قرار اسکایپمون جور شه و مقاله اماده سابمیت بشه ... خدایااااااااااااااا

.

امروز باس حموم برم و دسشوییمو بشورم بوی بیف گرفته  واللا! چن تا تیکه هم لباس بشورم. همینا

.

برم به زندگیم برسم شمام پاشو به زندگیت برس  دوستون دارمممم

.

دو دقه بعدن نوشت: همین الان پیشی یه چشمه اومده زیر پنجره داره میوی غرغرانه میکنه. یه بار ارزو به دلم موند که این بچه میوی غرغرانه نکنه ...همش غر همش غررر. صبحی هم یه پسمله خوش نقش و نگار و گرررردن کللللفت افتاده بود دمبالش تو باغچه! اینم ناز میکرد پدر سوخته! واللا پیشی پسرها بیشتر از این آدم پسرها بلدن چطور رفتار کنن که دل پیشی دختر ها رو ببرن! بوخوداااا...

نظرات 2 + ارسال نظر
شبدر جمعه 19 شهریور 1395 ساعت 10:05 http://fourleafclover.blogfa.com/

به پیشی غذا بدید بچه حق داره غر بزنه . به دوستاشم غذا بدید

سلام شبدر جون. اتفاقن گاهی بهش غذا میدم. از پنجره اشپرخونه پرت میکنم که بخوره. همسایه بقلی هم همین کارو میکنه. ولی خب هر روز نمیتونم . روزایی که چیزه دندون گیری داشته باشم حتمن میدمش. تو دانشکدمونم گاهی به پیشیا غذا میدم ولی خداییش همیشه نمیشه. یا من نمیرسم برم بیرون و ببینمشون یا وقتی من هسم اونا نیسن. ولی ان پیشیه واقعننن غرغروئه خیلی هااا. ینی رونه مرغه درسته هم جلوش میزاری اول کلی غرغر میکنه بعد میشینه به خوردن. حرصم میده

شادی پنج‌شنبه 18 شهریور 1395 ساعت 15:34

سلام
خوفی ملییی؟!!
با یه عالمی دلتنگی میام اینجا هممه چی یادم میره بس که friendly مینویسی. عاشق این صداقتت شدم توی نوشتن.
زنده باشی

سلام به رو ماهت.
موچچچچکرم خوووفم
عزیززززم بوگو بینم چرا دلت گرفته... نبینم دلت بگیره حالا باز خوبه میای اینجا دلت وا میشه...منم پیامای تو رو که میبینم خوشال میشم صداقتو خوب اومدی ...تا اینجاش که خود سانسوری نداشتم و همین خوبه و به ادم حس خوبی میده بدونه خودسانسوری نوشتن

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد