ملی و حرفهای دلش

اینجا خودمم! همین

ملی و حرفهای دلش

اینجا خودمم! همین

سه شنبه ای که گذشت

خب بیایم سر وقته خونه مجازیمون

سلام عزیزان . امروز صبح طبق برنامه بیدار شدم و نماز و صبحانه هم که همچین یکم تعدی گردم و دو کف دست نون بربری خوردم همراه با پنیر و دوشاب... عجب معجونی میشن این دو تا با هم. امتحان کنین. پنیر و شیره انگور! با بربری! آژانس گرفتم و رفتم دان چون باس لبتابو و بند و بساط نهارمم میبردم. نمیدونم ولی شاید بخوام کوله برا لبتاب بگیرم واسه این روزا. اخه تیپم مانتو شلواره اداریه و کوله باهاش یه جوریه! نیست؟! لبتابمم سنگینه و قدیمی شده ولی فعلا با همین میخام بسازم تا ایشالا شروع ب کار که کردم یه جنس درست برا خودم بگیرم.

.

خلاصه که هشت و ربع دان بودم و غذامو گذاشتم یخچال و رفتم بساطمو پهن کردم تو سایت و نشستم و اولش یه ساعتی تکالیف زبانمو انجامیدم و بعدش افتادم رو داده ها و البته که بیشتر فکر کردم که قراره نتایجه فاز دو رو چطور ارائه بدم. نتایج توصیفیم رو. و نیز فکر کردم رو سوالایی که از مشاورم باس بپرسم. من کلا کم حافظه ام و یادم رفته که این خانم تو فاز قبلی هم چندان کمکی بهم نکرد. همیشه خدا عجله داره و این اصلا برا یه تازه کار خوب نیست که بخاد از الان این شکلی خودشو به تنبلی بزنه. این کارا برا کسیه که هفت هشت سال برا خودش سابقه داره نه برا یکی که همین پارسال هیات علمی شده! واللا!

.

خلاصه که ساعت یک رفتم نهارمو خوردم و از یک و نیم تا 2 دم در اتاقه خانوم رژه رفتم تا راضی بشه و در رو که از پشت قفل کرده بود- یحتمل ناهار داش میخورد- برام باز کنه بعدشم در نهایت پررویی گفته یه ربع فقط وقت داری! این در حالیه که موقع وقت گرفتن بهش گفتم که من حداقل نیمساعت باهات کار دارم. خلاصه تند و تند یه چیزایی ازش پرسیدم و اسم یه ازمونایی رو داد و فقط دو تا سرنخ داد دستم در حالیکه نصف کارای تحلیلی که من دارم میکنم در واقع وظیفه ایشونه  هیچی دیگه دس رو دلم نذارین که خونه...

.

سه رفتم جلسه دفاع و یکی از داورها همونی بود که صبح قبل رفتن به دان حدسشو میزدم! و برا همین مقنعه تمیزمو سر کردم و شیک کردم تا اگه اون امد چشش دراد!  این ادم چند سال پیش به مدت بیست روز اومد تو زندگیم و مزاحم من و خونوادم شد و ارامشو ازمون گرفت و منو به مدت بیش از چند ماه افسرده کرد و رفت...گه زد به روح و روانمو رفت .... قصش طولانیه و نمیخامم در موردش صوبت کنم فقط همینقدر بگم که یکی از خاطرات  تیره و زشته زندگیمه... همونطور که پیش بینی میکردم بهمون کیک کارخونه ای دادن با موز و البته برا اینکه مدیونه اغاهه نشم کافی میکس هم دادن ! که من کیک و کافی رو نخوردم و موز رو زدم تو رگ!  (آیکونه ملی با سبک زندگیه سالم!!)

.

بعدن ترش هم که نیمساعتی با رفیقم نشستیم تو دان و هی حرف زد و حرف زد و حرف زد و سر منو برد و بعدم رفتم کلاس زبان و جلسه اخر و تمومممم. هفته دیگه هم فایناله . امتحانه رو بدم و راحت شم و یه چیزه زاید از برنامم حذف شه!

.

قبل اینکه بیام اینجا با الف جونی اسکایپ کردم...خوب بود...لازم بود

.

دلم میخاد یکم برقصم! و این در حالیه که یکم افسردم و هنوز نمازمم نخوندم  

.

خدایا بهم توان بده...امروز یکم نا امید شدم از اینکه برنامم درست پیش نره و نتونم تا عید دفاع کنم... خدایا وقته نشون دادنه یکی از همون معجزه هاته که بارها بهم نشون دادی و هر بار من دیدمشون و با همه وجود درکشون کردم و هر بار بیشتر از قبل به وجودت ایمان آوردم... خدایا نزار کم بیارم و امواج اراده و انرژیت رو به سمتم بفرست مثل قدیم ها! خدایا کمک ....

نظرات 2 + ارسال نظر
شادی چهارشنبه 17 شهریور 1395 ساعت 13:47

ممنون عزیزم از جواب کاملت. وزن من خیلی بیشتر از شماست. ان شالله که منم بتونم به اون وزن مورد دلخواهم برسم

خواهش میکنم شادی جونم حتما میتونی برسی فقط یه مدت باس به خودت سخت بگیری و بعدش عادت میکنی به سبک غذا خوردن. تازه وزن که هیچی، برا سلامتیمون خوبه که بخایم تغذیه صحیح داشته باشیم.

شادی سه‌شنبه 16 شهریور 1395 ساعت 22:26

سلام
این اسکایپ صوبت کردن ها که گاهی لازمه،خیلی به جا هست هااا
خب میخام بدونم قد و وزنت چنده که اینقد مواظب رژیم غذاییت هستی.
رژیمت به مال من شبیه هاااا
با این دوشاب های خوشمزه ی تبریز و نواحی اطرافش،قیقناغ هم بپز که محشر میکنه.
نگران کارات هم نباش ملی جونی ان شالله درست میشه.
راستی چه کتابی برا زبان تون تدریس میکنن توی آموزشگاه تون؟چه لولی هستید شما اونوخ؟
ببخشید همش سوال می پرسم ها. میخام بیشتر بشناسم دوست عزیزمو

عاره لازم و بجاست گاهی.
ببین باورت میشه خودمو از شروعه رژیمم به اینور وزن نکردم. قبل شروع ٦٣ کیلو بودم ولی الان فک کنم هشت کیلو اینا لاغر کرده باشم. رژیممو از بهمن شرو کردم. البته بهتره بگم سبک تغذیم رو سالم کردم. و کالری شماری هم میکنم. قدم خوبه جزو دخترای قدبلندم ! البته متناسب نه زیاد بلند! وای عاشق قیقاناخم حالا شایس برا صبونه فردا پختمممم.
نگرانی که شده جزو لاینفک زندگیم شادی جووون
برا کلاس زبان من یه موسسه میرم که وابسته به دانشگاس و پارسال این موقع تعیین سطح کردن افتادم اینترمدییت. این ترمه چهارممه از پارسال به این ور و الان پسنجرز رو بهمون درس میدن. دو تا ترم اول هم فور کورنر رو درس دادن. در کل بد نیس کلاسش و خوبیش اینه که یکم اعتماد بنفسم در صحبت بالا رفته ولی هنوز تو گرامر خیلی لنگم. عزیزم این چ حرفیه شما هر چی خاسی بپرس فوقش من اگه نخاستم جواب بدم بیتعارف میگم . و میدونم که سما هم درک خواهی کرد.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد