ملی و حرفهای دلش

اینجا خودمم! همین

ملی و حرفهای دلش

اینجا خودمم! همین

سلام علکم

خب از دیشب بگم که رفتم بیرون و برگشتنی یه وایت برد خریدم و اوردم روش برنامه زمان بندیه رویاییم! رو نوشتم . میگم رویایی چون واقعا خیلی استاد راهنمام بایس باهام همکاری کنه تا واقعا بتونم طبق برنامه پیش برم و متاسفانه ایشون این اواخر خیلی نسبت به من در مورد تزم کم لطف شدن قبلنا که ایران بود خیلی خوب وقت میزاشت ولی به محضی که پاشو گذاشت اون بیرون دیگه بی وفا شد... ایشالا که همینطور برنامم پیش بره. حداقل تا جایی که دسته منه برنامه رو اونطوری که زمان بندی کردم پیش می برم و بقیشم توکل بر خودش!

.

دیشب لباسامو مرتب کردم و تمرینای کلاس زبانه امروزمو حل کردم اونم تو 45 دقه!  مقاله دکتر الف رو که صد سال بود رو دستم بود رو تا ساعت دو نشستم و تمومش کردم و فرستادم بهش. دو سه تا قلوه سنگ و پاره آجر هم پشت سرش انداختم که بره و الهی دیگه برنگرده ...اه ... بدم میاد از کارای بیخوده بدرد لای جرز خور! مقاله هه قراره تو یه ژورناله فارسی چاپ شه! ایششش

.

خیلی خوب شده که طلوع افتاب ساعت 6 و سی و هف دقه هس  دیگه ادم مجبور نیس وسطه خابش پاشه نماز و دوباره بخابه. از شما چه پنهون من تا همین هفت هشت ماه پیش نماز صبحام همشو قضا میخوندم ولی چند وقته این توفیقو دارم که اغلب نمیزارم قضا بشه. باشد که مقبول افتد میگفتم! صب شش و نیم پا شدم و متاسفانه چون دسشوییم طول کشید نمازم از وسطش به بعد دیگه رفت رو وقت اضافه فک کنم حیف شد! بعدشم مانتومو اتو زدم  موهای سیخ سیخیمو که باید هر چه زودتر یه فکری به حال نزارشون بکنم بعده سه روز شونه کردم و بعدم املت پختم و نووووش کردم - من یه چیزی از بزی جونه خودمون یاد گرفتم و اونم اینکه اولا گوجه های املتم رو زیاد میگیرم-قبلا تخم مرغش باره غالب داشت!- و اینکه اخره پخت یه تیکه پنیر میندازم گوشه تابه که یکم حرارت بخوره و پنیره یکم نرم میشه و خیلی لذت بخشه با املت 

قبل از هشت زدم از خونه بیرون و با تاکسی خطیای مربوطه خودمو رسوندم به شهری که باس میرفتم. اینطور بگم که ساعت ده بود من صوبتامو با خانوم مسئوله کرده بودم و با حراست سازمان صوبت کردم برا مراحل کسب اجازه واسه اجرای پروژه و اینا...اما همه چی بستگی به نتایج بررسی خانوم مسئوله داره ....که ببینه ایا میتونه اون داده هایی که میخامو برای اون سالهای خاص بهم بده یا نه. قرار شد فردا خبرشو بهم بده. خدا کنه این مرحله هم بخیر بگذره  دو مرحله قبلی که داده هاش با کلی بالا و پایین بلخره به دستم رسید مونده همین مرحله سوم ...برام دعا کنید لطفا دوسای خوبم

برگشتم تهران و 12 انقلاب بودم. یکم پیاده روی کردم و یه دونه نون بربری خریدم و نون بربری خوران  رفتم یکم سبزیجات و میوه جات و مرغ هم خریدم  و اهن اهن کنان راهه خونه رو در پیش گرفتم. میوه و سبزیجاتو شستم و مرغارم فریز کردم و برا خودمم زرشک پلو با مرغ بار گذاشتم و الانم دیگه با یه فنجون چای کهنه( از فلاسک ریختم که چاییش ماله شبه البته ابجوشش ماله الانه!)  در خدمت شمام و دارم وبلاگ اپ میکنم. و اما یه زرشک پلوی ملیانه رو چطور میشه تو جیک ثانیه اماده کرد؟! هم؟؟!! اینطور دوسدان:

ابتدا یه تیکه گوشت مرغ (فرق نداره کجاش!) میندازین تو قابلمه با یه تیکه درشت پیاز و انواع ادویه جات و اب تا ابپز شه. اخرای پختش دو تا گوجه رنده کنین توش و بعد که گوشت پخت بیاریدش بیرون و با ابه باقی مونده مرغ ، برنج رو بپزین! ینی برنجو شسته و میریزم تو اب مرغی که توش گوجه هم ریخته بودیم. راستی اون پیازه رو هم از تو قابلمه میکشیم بیرون و درب قابلمه رو هم نذاشتم چون به نسبت اب مرغ زیاد بود و الانم دم کنی گذاشتم روش ....هااا زرشکم وقتی برنجو ریختین و دیگه یکم اب ته قبلمه مونده اونوخ اضاف کنین .... بوخودا خوشمزه میشه زرشک پولوش  روغن پوغن هم توش نمیخاد بریزین. تقریبا رژیمیه بویژه اگه از سینه مرغ استفاده کنین و برنجشم کم بگیرین.

.

عصری برا کلاس زبان نمیرم میخام بخابم تا 5 و رفرش بشم بعد شرو کنم به تحلیل داده های فاز دوم تا سه شنبه نهاییش کنم و نشونه مشاورم بدم. قرار دارم باهاش. کلاس زبان بخام برم دیگه امروز کلا از کف میره. بعله!

.

دیگه چی بگم؟! دیگه همینا دیگه...مواظبه خودتون باشین ...لبخن بزنین ...لدفن...یه دونه همی الان!

.

.

.

دو دقه بعد نوشت: لبخندتونو کش بدین دوسدان! زرشک پلو با مرقم ته گرفت! ولی عب نداره همچنان خوشمزسسس

نظرات 2 + ارسال نظر
شادی یکشنبه 14 شهریور 1395 ساعت 15:55

سلام روز بخیر و خسته نباشی
وای که چه زرشک پلویی شده. خدا بگم چیکارت نکنه
منتظر خبرای خوب هستیم از پیشرفت کارات
همیشه شاد و موفق باشی

سلام به رو ماهت بابا خوشمزه بوووووود . ممنونم ایشالا که خوب پیش بره همه چی. مرسی برا مهربونیت

ندا یکشنبه 14 شهریور 1395 ساعت 15:42

ملی من مرحله اول و دوم لبخند رو انجام دادم یعنی اول لبخند زدم و بعدشم کش دادمش!
دخی تو چقدر زرنگ و زبلی ، از آدمای لش و شل و ول اصلا خوشم نمیاد ، آدم باید همچین فرز و زبل باشه مث ملی جونم
ایشالله مرحله سوم پروژه ات به خوبی و خوشی اجرا بشه و موفق باشی
راستی من یه کامنت گذاشتم گفتم دارم میرم تبریز اما نیستش، عیب نداره خب حالا دارم میرم تبریز واسه عید قربان ...کاری....باری..؟

عافرین ب شما که حرف گوش کن بودی ندا جونی نه بابا زبل کدومه. حسب شرایط گاهی ادم مجبوره تمبلی رو کنار بزاره. ممنونم بابت خوبیات. عاره کامنتتو یادمه جوابشم دادم چطور نیستش؟! حالا بزار چک کنم
میری تبریز بهت خوش بگذره ایشالا عزیزم. گرابیه بخر بخور با باقلوااااا

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد