ملی و حرفهای دلش

اینجا خودمم! همین

ملی و حرفهای دلش

اینجا خودمم! همین

پاییز هم میره که بگذره

سلام

دیدین چقد زود گذشت امسال؟!!! والا دیه! انگار همی دیروز بود عید! داره زمسون میاد و شب یلدا...انگار شب یلدا همی دیروز بود!

.

جمعه رفتم پاییز گزدی. ابتدا چیتان پیتان کردم و لیست خریدامو ورداشتم و زدم بیرون. اولش رفدم یکم کوچه باغای اطرافو گشتم و عکس مناظر پاییزی گرفتم. بعدن ترش با تاسکی رفدم بازار گردی و کلی خرید جات کردم. یه دست بلوز شلواره صورتی خرسیه حوله ای برا بزرگه گرفتم یه دونه شال سه گوشه بافت و دو تا بلوز گرم. برا وسطی هم شال گردن و کلاه ست گرفتم و حیف که دسکش نداش. برا مامی هم یه تیشرت سبک چون با لباس گرم میونه ای نداره.  برا خودمم عینه همون شال سه گوش که برا بزرگه خریدمو گرفتم منتها رنگه آجریشو.

وسایل کیک پزی هم خریدم و چون خریدام زیاد شدن دیه ماشین دربست کردم و اومدم خونه. دس ب کار شدم و برا نهار ساندویچ بندری درست کردم. خریدامو هم جابجا کردم و بعده خوردنه ناهار با مامی رفدم خوابیدم و فک کنم شش و نیم اینا بود پاشیدم و افدادم به جونه اشپزخونه و هال و پذیرایی. تمیسشون کردم و دسشویی رم سابیدم و ساعت یه ربع به یک شب بود که پریدم تو حموم! بزرگه هم داش همزمان طبخه بالا رو ترو تمیس میکرد.

دیه فک کنم دو بود که خابیدم و صبح شنبه هفت و نیم بیداریدم! تا بپوشم و برسم سر کار شد یه ربع به نه و دیه مرخصی ساعتی رد کردم. تا عصر سر کار بیدم و بعدش رفدم یه جلسه ای و 5 بود که از جلسه رهانیده شدم. هوا هم عینه چییییییییییی سرررررررررد بودا. ینی از ساختمون که زدم بیرون دیدم سرما منو داره میبره با خودش! سریع کلاهمو که تو کیف بود رو دراوردم و سرم کردم و یخخخخخخ زدم تا بزرگه با مامی از راه برسن و منو وردارن! داشتن میرفتن دندون پزشکی برای پرو دندونای مامی! خو دادیم دندوناشو کشید عمو دندون پزشک حالا ایشالا که خوب بشه دندوناش.

رفتیم مطب و برگشتنی من چنتا خرید دیه کردم و نزدیک هشت بود رسیدیم خونه و من اولش یه دوش گرفدم و بعدش دس ب کار شدم. مواد کیک اسفنجی رو دو برابر کردم و قالب اول طرفای یه ربع به یازده شب رف تو فر و قالب دوم هم 12 شب رف تو فر. خعلی خوب شدن هر جفتشون و دیه قالب دومو که از فر دراوردم رفدم پریدم تو تخت و خابیدم

صب عید ساعت نه بود که پاشیدم و رفدم اولا املت درستیدم برا صبونه و چای دمیدم و صبونه توخمه و سپیده رو دادم و برگشتم و شروع کردم به زدن خامه برا تزیین کیک. موز خورد کردم و گردو ریز کردم.  مامی هم در تمام مراحل ناظر بود. دیه خولاصه بگم که تا سه ظهر سر پا مشغول بودم. برا نهار کباب تابه ای و برنج درستیدم و کاره تزیین کیک رو هم تمومیدم. بزرگه همون موقع با وسطی از راه رسیدن و دیه نهارمونو خوردیم.

بعد ناهار هم من و وسطی یکم نشستیم به غیبت و بزرگه و مامی رفتن به ترتیب برا دوش گرفتن و چرت زدن! دیه طرفای 5 بود که چای سبز دمیدم و کیکم اوردم و شمعا رو گذاشتیم و تولد بازی کردیم اساسی. اینم عسکه کیک تولده امساله بزرگه:

اصلن بلد نیسم خامه های  کناره های کیک رو خوب صاف کنم. ولی خداروشکر خامه امسال ادا در نیاورد و شکل می گرفت. اینم از توش:

.

دیگه اینجوریا

بعده مراسم کیک بازی هم کادوهاشو بهش دادیم و وسطی هم بهش صد تومن پول داد فقط خسیس خانوم! اینا پاشدن رفتن که بزرگه وسطی رو برسونه خونه و کیک سهم پاپی هم کشیدم که به دستش برسونن. این بود داسدانه ما.

.

الانم باس پاشم برم مبال و بعدشم برم یه جلسه که البته کاری نیست و یه گروهه بانوانه که معلوم نیس دقیقا هدفش چیه! و خب من سر رودروایسی عضو هیات مدیرش شدم. برم جلسه هه رو ببینم ایندفه چه چرت و پرتایی قراره بگن. همتون مباظبات بفرمایین از خودتون و ماچ به کله هاتون