ملی و حرفهای دلش

اینجا خودمم! همین

ملی و حرفهای دلش

اینجا خودمم! همین

دلم روشنه رسیدنه روزای خوبه :)

سلام بچه ها

صب بخییرررر

اغا گفدم اوله صبحی یه پست بزارم بعدش برم پی کار و بارم. صبح ها یه مسیره کوتاهو با خاهریا میام که مجبور شن بخاطره من زودتر بجنبن و دیر نکنن بقیشم دو روزه پیاده میام که خیلی عالی میشه. هوای سرررده نیمه بهاری و و خون تو تنم راه میوفته.  صبح اومدنی حس خوبی داشتم و دلم روشن شد یکم...همینجوری یهویی وگرنه که خبری نیس!

.

دیروز تیچر اطلاع داد که تا بعد سیزده بدر موسسه تعطیله. پس کلاس زبان نخواهیم داشت! خیلی بد شد. کاش عیدو داشتیم کلاس. مگه اینکه بخاد بیاد خونمون که خب امکانش برا من که نیس! درده سره! خوشم نمیاد معلم سرخونه بیاد خونه

.

امروز ساعت 2 جلسه س برا همای فردا. دیروز نشستم بیانیه پایانیشو نوشتم. بزار بینیم رییس نظرش چی خواهد بود. خانم دکتری که مسئوله همایشه حسابی پسندید. تا ببینیم چی میشه.

.

دیروز مواده دلمه برگ مو رو اماده کردم برا سه شمبه که در واقع چارشمبه سوریه و ما رسمه دلمه خورون داریم. گذاشتم تو فریزر. فقط برنج و لپه شو نریختم که اونم فردا  موقع پیچیدنه دلمه ها میریزم. امروزم برگا رو که تو شوریه در میارم از شوری و میشورم و میزارم تا فردا عصر ابش بره... به این میگن پخته مرحله ایه دلمه .

.

وقتی ادمای فقیر یا بچه های طفلیه فقیر رو میبینم یا دسته دسته کارگرایی که وایسادن سر میدون تا یکی بیاد ببرتشون برا کارگری دلم میگیره...واقعن همون لحظه یه حسه غم و دلگرفتگی بهم دس میده. امروز صبحم از کناره یه چرخی (چرخ باربری) رد شدم که یه پیرمردی میروندش. اصن قیافشو ندیدم ولی حس کردم از کنارش که رد شدم برگشت و نیگام کرد. همون لحظه دلم گرفت ... که چرا باید تو مملکتی که اینهمه نعمت توشه و رو کلی ذخایره نفتی خابیدیم یه پیرمرد یحتمل 60-70 ساله با چرخه باربری بخاد نون دربیاره؟! حالا درسته ادم میتونه کمک کنه ولی مگه این کمکا چن نفرو میتونه نجات بده؟ کمک خوبه خیریه خوبه ولی حجم درد و سختی که بخش بزرگی از جامعه ما دارن تحملش می کنند رو خیریه و کمک مردمی نمیتونه درمون کنه! تغییراته ریشه ای میخاد...برنامه ها و سیاستهای کشوریه  درست و درمون میخاد...چیزی که من یکی بهش هیچ امیدی ندارم رو در واقع میخاد ....

.

دیشب مامی حسابی نگرانمون کرد. 7-8 ساعتی جواب تلفنو نمیداد و دیگه 12 شب بود که پاشدیم شال و کلاه کردیم بریم دمه خونش و من تو راه پله ها نردبون به دست بودم که جوابمونو داد!

امروز تا دو میخام هم یکم زبان بخونم و هم یکی دو صفحه از کارای بالی رو انجام بدم....به امید خدا برم شرو کنم ببینم به کجا میرسه.

--------------------------------------------------------------------

خب این پست رو یه شمبه نوشتم و تا همینجا که رسیدم با یه نفر دیه مجبور شدیم پاشیم بریم به بعضی ادارات سر بزنیم و حضوری مهمونا رو دعوت کنیم و بعدم تاساعت هشت شب دان بودیم و داشتیم میچرخیدیم الکی و مثلا نظارت میکردیم به غرفه بندیا و اینا...راس میگن ادم از یه لحظه بعد هم خبر نداره که چی میشه!!!

نظرات 1 + ارسال نظر
Lady چهارشنبه 23 اسفند 1396 ساعت 17:13

سلام ملی جونم
تولدت هزار هزار باررررر مبارک باشه عزیزم
کیکارو همشو نخوریاااااا
اینم کادو من
تو مطب دکترم و یه دختر بچه هم کله اش تو گوشیه منه

سلام لیدی جون
قربونت و مرسی به یادم بودی
کیکی نداشتم بابا
ممنونم از کادوت دختر بچه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد