ملی و حرفهای دلش

اینجا خودمم! همین

ملی و حرفهای دلش

اینجا خودمم! همین

یادداشت 243.... لب تابم زاییده!

سلام

میخاستم براتون عکس بزام نشد لبتابم ویندوزش تر زده! خودمم بلد نیستم ویندوز عوض کنم!! شِت به این زندگی!

.

دوباره سلام...سلامه قبلی نچسبید اول بیاین بخلم (عایکونه چلونیده شدنه یه مشت مخاطب توسط ملی )

جمعه شب یهو جن گرفتتم و پاشدم رو وایتبردم برنامه روزه اوله هفته نوشتم به مناسبته هفته مرداد! این زیر میخاستم عکسشو بزارم! که نشد

قرار بود صب پاشم موهامو برنگم بعدشم حمام و بعدنشم پوستمو بخور بدم و ماسک بزارم و بعدن ترش پاشم برم خرید سبزیجات و مرغ و نوار حیثیتی! و برگردم خونه و نهار خوشمزه بخورم و بعدم خاب و بعدم پاشم یکم کار علمی بکنم و خلاص! تمااامه این کارا رو هم انجام دادم مو به مو و ازشون عکسیدم! تازه حسن ختامه هفته مردادم هم یه بشقاب شامه مدل خارجکی بود که اونم میخاستم عسکشو بزارم این زیر! ...یکمم شما حرص بخورین خو! واللا!

.

امروز صب هشت پاشدم و تا صبونه و ارایش و پیرایش بکنم شد نه و تا نه و نیم هم راه افتادم و رفتم دان . ده با مدیر گروه قرار داشتم و نشستیم سر تکمیل یه گزارش تا یه رب به یک! بعدش من رفتم سراغه یکی از پسرای همکلاسی که میخاس ازم یکم کمک بخاد برا کارای پایانش و یه ساعتی هم پیشه اون بودم و کمک خاصی هم بهش نکردم و تا میتونستم از عن عن بد گفتم پیشش! عن عن راهنماشه! بعدم یه بسدنی قیفی برام خرید و داد دستم خوردم و تشکر کردم و دوباره ساعت دو و رب اومدم پیشه مدیر گروه و باز یکم رو گزارش بودیم تا سه و رب و دیگه گف من باس برم کار دارم. منم پاشدم اومدم خونه.

تو اتاخه مدیر گروه یه پسره خوشالی هم با یه جعبه شینیلی خامه ای اومد تو و تاروف زد و گفدیم مناسبتش چیه که گفتش عقد... همچینم خوشال بود بچه دیه اونم با یه چایی خوردم و وختی رسیدم خونه چهار بود. نصف کنسرو لوبیا خوردم و رفدم اینستا گردی و بعدشم خابم نبرد!

پاشدم یکم ظرف شسدم و سینکمو برق انداختوندم و چای دمیدم و یکمم میوه خوردم! تا بیستم مرداد فرصت دارم مغاله ای که بالتازار بهم سپرده رو بنویسم و این در حالیه که هیییچ غلطی براش نکردم.

.

میگما ! مردم چرا اینجوری شدن؟! البته نه همشون! اغلبشون. البته اگر هنوز زیاد وارد عرصه شغل یابی و اجتماع نشده باشین و هنوز کوشولوئین اینو قطعن تجربه نکردین ولی بقیه که تجربه کردن نمیدونم چقدر با من موافقین! راستش انگار اغلب ملت میخان فقط خودشون تو چشم باشن...هم خدا رو میخان و هم خرما رو. مثلا طرف هیات علمیه یه جاییه و  زیر بار کاری داره له میشه ولی حاضر نیست یکی دیگه بیاد و به عنوانه هیات علمی همکارش بشه! میگه بزارین بیاد کارشناس بشه! زیره دستم کار کنه ! کارامو بریزم رو سرش و اینجوری خودم خیلی خوب پیشرفت میکنم و اون بنده خدا هم در حده کارشناس میمونه و نمیتونه پیشرفت کنه مث من! ملت میگن بزار پیشرفت فقط برا من باشه! چشم ندارن ببینن یکی دیگه بیاد و در کنارشون قرار بگیره و پیشرفت کنه. البته اینجا استثناهایی هم هستن اول اونایی که دلهای روشنی دارن و ادمهای درستی هستن که تعدادشون واقعا اندکه و دوم اونهایی که بسیار ادمهای قوی و بولدی هستن تو سیستم! و در واقع نمیترسن از اینکه کسی بیاد در کنارشون قرار بگیره. در واقع اونقدر قوی هستن و بالا هستن که از ورود عضو جدید احساس خطر نمیکنن که این دسته هم تعدادشون اندکه.

اغلب مردم همونطوری هستن که گفتم متاسفانه! یعنی حاضر نیستن ببینن یه همتاشون که مث خودشون مثلا مدرک دکترا داره بیاد و در کنارشون قرار بگیره! میخان بیاد و زیردستشون باشه تا فقط خودشون تو سیستم بتونن بالا کشیده بشن و فقط خودشون مطرح باشن...این واقعیته تلخ این جامعه هسدش...یکی از واقعیتهای تلخ جامعه مون!

.

برا هم دعا کنیم! داریم به چله تابسدون نزدیک میشیم... روزای نفس گیری هست این روزها برام...نفس گیر نه از این بابت که کاره خاصی میکنم....نشستم به انتظار انگار...با ناامیدی نشستم به انتظار.... مث اینکه یکی رفته باشه تو کما و همه ازش قطع امید کرده باشن و دکترا هم گفته باشن که دیگه امیدی نیست و بهتره دستگاه ها رو از برق بکشیم ولی من نزارم ! بگم نه! شاید هنوز امیدی هست.... ته ته ته چاه وایسادم و چش دوختم به تاریکی اطرافم و دمباله یه روزنه نور به اندازه نوکه سوزنم! ولی میدونی چیه! همونطور که گفتم نباس سخت گرفت....زندگیه دیگه! باید کردش! پس پیش به سوی زندگی کردن


نظرات 5 + ارسال نظر
زهرآ سه‌شنبه 10 مرداد 1396 ساعت 09:42

سلام ملی جون ایشالا امام رضا کمکت کنه و موانع سر راهت برداشته شه.. من همیشه میگم نظر خدا از ادمیزاد برنگرده اگه بنده خدا کی هست
عزیزم واقعا ایرانی جماعت از پیشرفت و بالا کشیدن یه نفر میترسه.. من قبل ارشدم میگفتم مگه میشه یه ادم اینقدر پست باشه و نذاره کسی بالا بره ولی ارشد و اونم کلان شهر تهران همه چیز رو بهم ثابت کرده
واقعا باید به خدا واگذارشون کرد که اینقد کارشکنی میکنن!! هر چند بعضی وقتا خدا میخاد ولی بنده خدا نمیذاره

سلام زهرا جونم الاهی امین. عاره حرفت راسته
برا همینه که پیشرفتی نیست تو این مملکت ! هر روزمونم بدتر از دیروزه
من که سپردم ب خدا ... زهرا جونم الاهی که تو هم زودتر حاجت روا بشی

مرغ آمین دوشنبه 9 مرداد 1396 ساعت 10:19

دست رو دلم نذار که خونه ملی جون!

خدا نکنه دلت خون شه امین جون... دلت روشن و شاد ایشالا

آفرین یکشنبه 8 مرداد 1396 ساعت 23:57

وَ نیزْ درود بر تو باد بانو
چ روزْنوشتِ خوب و قشنگ و جامعی
دوره شما بگردم من... میدونم چی میگی.. حالتو کاملا درک میکنم. ولی مهم اینه ک هرچی ک شد، ت باز فرصت زندگی کردن و پیش بردنه علایقت رو داری و میتونی ازش لذت ببری
پایدار باشی

درود
خاهش میکنم چشاتون خوب و قشنگ و جامع می بینه
خدا نکنه عاره مهم همینه که میگی مرسی

بهار یکشنبه 8 مرداد 1396 ساعت 23:06 http://likespring.blogsky.com

عزیزدلمممممم
الهی که به حق امام رضا گره مشکلت باز بشه...به امام رضا توسل کن ملی جون...انشاالله که امیدت ناامید نمیشه
راست میگی....میدونی چیه ملی ما ایرانیا اغلب ادمهای بدی هستیم.یعنی طرف میخواد فقط خودش پیشرفت کنه.ولی خارجیا اینجوری نیستن.اونا دست همو میگیرن تا با هم پیشرفت کنن.اکثر ایرانیا حسودن. فقط فکر خودشونن.
ولی ولی ولی...همه دنیا بخواد و تو بگی نه نخواد و تو بگی اره تمومه...اگه خدا بخواد همه چی درست میشه.الهی که خواسته دلت با صلاح و خواسته خدا یکی باشه.
نوار حیثیتییییییییییییی؟؟؟؟؟؟

یا امام رضا ایشالا ایشالا
عاره ادمای بدی شدیم...حسادتو خوب اومدی
توکل بر خدا ...آمین ...مرسی بها جونم
عااااره حیثیتییییی

تارا یکشنبه 8 مرداد 1396 ساعت 22:20

با حرفت موافقم تجربه ۱۳ ساله کاری به من ثابت کرده آدما دو دسته اند گروه اول کسایی هستند که تو رو‌پله می‌کنند برا ترقی خودشون .گروه دوم حسودهای زیر آب زنی‌هستند که تو رو‌میکشن پایین تامبادا از اونا بالاتر باشی

عاره تارا جون همینطوره که میگی متاسفانه وضع اینطوریه چه میشه کرد
مرسی از نظرت

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد