ملی و حرفهای دلش

اینجا خودمم! همین

ملی و حرفهای دلش

اینجا خودمم! همین

ملیه کدبانو

سلامن علیکم و رحمه الله و برکاته بر شما و خاندانه مطهرتان باد

چه جوریکایین؟ خوف موفین؟

منم عی بد نیسم شکر....عاخیییش فغط یه روز دیه روزه دار خاهیم بود...من خابم بهم ریخته. دیشب تا ساعت 5 و نیم فقط سه ربع خابیدم و بعدش بیهوش شدم تا 11 . در این اثنا هم سه نفر بهم زنگیدن که بلخره با زنگ سومی که پاپی جون بود شیطونو لعنت دادم و از رخت خاب اومدم پایین... اولی خاهر وسطی بود که با خاهر بزرگه کار داشت که امروز دیرتر رف ادارشون! نمیدونم چرا به من زنگیده بود؟! فغط یادمه گوشیو برداشتم و دیدم یه چیایی داره میگه مبنی بر اینکه لبتابمو بده خاهر بزرگه ورداره بیاره ادارمون و اینا و منم بش گفدم یه دقه استپ کن تا بزرگه رو صداش کنم بیاد. صداییدمش و طفلی سه سوت اومد بالا سرم گوشیو ازم گرفد و دیه بعدشم من بیهوش شدم دوباره...فغط قبل بیهوشی یادمه بزرگه وسطیو دعوا کرد که چرا کوچیکه(ینی ملی) رو از خاب ناز بیداریدی خاطرم حسابی عزیز شده از وختی گفدم میخام برم از این جا! البته طفلی بزرگه همیشه هوامو داره ولی ایندفه به طرز محسوسی زیاد نمیزاره کاره خونه و اینا بکنم. طفلکه من!

دومی هم منشیه بالتازار بود که زنگید و گف دوازدهم برات از 5 تا 6 وخته ملاغات گذاشتشم! منم گفدم اوکی! عاخه دیروز بالتازار ایمیل زد که فایلاتو دیدم و بیا فلان روز ی جلسه داشته باشیم. دیه منم محضه پرس و جو در مورد سرنوشت خودمم که شده باس برم. اولش تصمیمم این بود که اخره این هفته به بالتازار بزنگم و ببینم چی شد اخرش تونس برام کاری کنه یا نه. ولی خب اینطوری بهترتر شد! برا کاره خودش ازم خاس برم پیشش و منم میرم و مطلبه خودمم میگم میام. ینی چیطو میشه خداع؟!

.

پاپی جون هم یه عالمه کره خریده بود. ینی سفارش داده بود براش بیارن. کره محلی خوشمزه . بهم دستورالعمل داد که بزارم رو اجاق و فلان و بیسار که تبدیل بشه به ساری یاغ! فارسیشو نمیدونم چی میشه! این ساری یاغ برا پخت و پز و سرخ کردن و رو برنج و اینا استف میشه مث روغن نباتی. فک کنم همه اب کره بخار میشه و انچه که میماند صرفا چربیه دیه!

ولی من حرفشو گوش ندادم! چه کاریه کره به این با کیفیتی رو بزاریم رو اجاق و حرارت بدیم؟!! همینجوری تو ظرف پلاستیکه در دار گذاشتم یه مقدارشو و گذاشتم تو فریزر. یه کمشم گذاشتم که فردا که خاهری میره مامی رو بیاره بده بهش که بزاره تو فریزر مامی برا مصرفش. یکمیشم گذاشتم تو یه ظرفه در داره دیه برا مصرفه چن روزه ایندمون تو یخچال.

یخچالو ریختم بیرون و حسابی تمیسش کردم و مرتب! کلی هم ظرف شسدم! یه تیکه سینه مرغ هم ابپز کردم با سیر و پیاز و ادویه. سه تا هم هویچ درشت با رنده درشت رنده کردم و با کره تفت دادم . یکمم عدس گذاشتم بپزه و پخت! البته شایدم نپخته نتونسم بخورمش که! گذاشتم بعد افدار همه اینا رو قراره فراوری کنم و تبدیل کنم به عدس پلو با مرغ برا سحری...به به ...کشمشم تفت میدم با کره و میدم روش .

.

فردا سحره اخره هااا!عخیییی! تموم شدش! ایشالا که برکاته این ماه شامل حاله زندگی های هممون بشه! خدا نعمتاشو بیشتر از قبل به سرمون بباره! عامین!

.

یحتمل هفته اینده برا شمبه بلیط میگیرم که یه شمبه اونجا باشم . باس خونه رو تمیس کنم اخشال پاخشال بود قبله اومدن. دوشمبه هم میرم پیشه بالتازار! تا شمبه باس مقالمو که بحثش مونده رو تموم کنم اگه خدا بخاد. این چند روز هم بد نبود ...درسته زیاد کاری نکردم ولی کارای مثبتی هم کردم! در کل راضیم شکر!

.

همین الان شیکمم غار و غور کرد گشنمه! دلم عدس پولو موخاد خو دیه ماشین لباسشوییمونم زنگید پاشم برم ببینم چی میگه خاهر بزرگه رو بیدار کنم که قراره خونه رو جارو بکشه. خودمم بعدش بشینم یکم مغاله بخونم برا بحثه مغاله خودم.....دوستتون داره ملی ... بوس بووووس بوووووووس