-
سیل :(
دوشنبه 12 فروردین 1398 15:43
خیلی گناه دارن همه اونایی که زندگیشونو از دس دادن :( خدا به دادشون برسه... روحانی هم گفته به هر کی سیل زدتش پونزده ملیون وام میده که وسایل خونه بخره !!! و چل پنجاه تومنم پول میده که خونه بخره :/ دسدشم درد نکنه :( ولی فک کنم زیادی دیگه ب فکر رفاهه سیل زده هان این قومه تاتار!!
-
ریفیوز شدم :(
یکشنبه 11 فروردین 1398 21:56
نمیدونم چرا همش با کله میخورم به دره بسته ریفیوز شدم... ینی که بهم ویزا ندادن تو نت که سرچ میکردم نوشته بودن که برا ویزای یوکی از vfs global و تهران اقدام نکنید و احتمال ریجکتی بالاس ولی من برا اینکه به خیاله خودم تو هزینه هام صرفه جویی کنم از ترکیه اقدام نکردم و به واسطه یه اژانس از تهران وقت مصاحبه گرفتم و ننیجه این...
-
بارونه
یکشنبه 11 فروردین 1398 09:48
سلام صب که پاشدم فک نمیکردم بارونی باشه. دوس نداشتم بیدار شم با وجودیکه شب بموقه خوابیده بودم. بهرحال پاشدم و خواهری گف میره انگشت بزنه و بیاد ببرتم سره کار چون بارونه. کاش اتاقمون نورگیر بود. طوری که صبح که میشد نور میپاچید رو صورتم! الان نمیپاچه! پنجره رو به نورگیره و اتاق تقریبن همیشه نیمه تاریکه. پرده ای که نوره...
-
یه روز معمولیه معمولی
شنبه 10 فروردین 1398 12:45
سلام طبق معمول یه کوه کار دارم برا انجام دادن که به شکل احمقانه ای همشونو موکول میکنم به بعد!! امروز عید دیدنیه رییس و هیات رییسه بود با پرسنل. همینجوری که نشسته بودن یه نگاهی به رییس و معاوناش و مدیرای ارشدش انداختم! زن و مرد یکی از یکی نالایق تر و بی شخصیت تر و الدنگ تر! نمیدونم شایدم خاصیت قدرت اینه که ادما رو این...
-
نود و هشت مبارک
جمعه 2 فروردین 1398 22:05
سلام سال نوی همگی مبارک باشه از خدا می خوام کمکمون کنه تا تقدیرمون بهترین احوالات باشه... میگم تقدیر چون گاهی گریزی ازش نیست ... گاهی هر چه میکنی نمیشه که نمیشه که نمیشه ... پس خدایا تو خودت میدونی که چی بشه و چی نشه بهتره! خودت دستمون رو بگیر در سال جدید و ببرمون سمتی که در امان باشیم... آمین
-
امروز 37 ساله شدم :)
پنجشنبه 23 اسفند 1397 20:27
سلام خب من شمعای تولدمو دیروز فوتیدم! تا ساعت شش دان بودم و بعدش رفدم بیرون که وسایل سفره هف سین بخرم و تا نه بیرون بودم. اومدم که خونه دیدم هف هش تا نون خامه ای گرفده بود بزرگه برام. چایی دمید و منم چند تا ازین شمع لاغر دراز جرقه ای ها داشتم فرو کردم تو یکی از نون خامه ای ها و بدین سان شمعهای سی و هف سالگیمو فوتیدم!...
-
بهار داره میایه
سهشنبه 21 اسفند 1397 11:40
سلام بهم کی وورد جدید دادن و گفدم یکم باهاش بتایپم ببینم چه جوریاس :) چه میکنین؟ دقیقن هفت روز از سال 97 باقی مونده! این سال برای من عجیب گذشت. یه جوره نچسبه گاهی بچسب! ینی اغلب حالم تعریفی نداش! و گاهی حالم خوب بود. مدل زندگیم عوض شد و خب این چیزه جدیدی نیست! شش ماهی که تو خونه بیکار بودم در سال 96 عادت کرده بودم به...
-
روزهای استرس فول
سهشنبه 14 اسفند 1397 15:30
سلام بچه ها امیدوارم حال دلاتون خوب باشه. منم عی بد نیستم خداروشکر کلی کار و بار دارم و با بدبختی همه رو یه جوری میرسونم و حل و فصل می کنم. اومدم فغط ازتون بخام که برام دعا کنید و انرژی مثبت بفرسین. تا بتونم تا اخره اسفند کارایی که باید رو انجام بدم. الان نمیشه ولی بعدن میام و شرح تمام این روزا رو براتون مینویسم که چی...
-
کمردرد عجیب!
پنجشنبه 2 اسفند 1397 09:01
سلام رفدم قشم با کلی داسدان و برگشتم! عی بد نبود و اعصاب خوردی توش زیاد بود. تنها نکته مثبتش این بود که رفتم و خلیج فارسو دیدم! شاید هیشوخت دیه فرصتش فراهم نمیشد. از بین کارای پست قبل : مقالمو هنوز استارت نزدم! قضیه ویزا هنوز رفع و رجوع نشده. از قرار معلوم طرفای 5ونیم باید پیاده شم اگر بخام از خدمات آژانسهای مسافرتی...
-
حسب حالی ننوشتیم و شد ایامی چند
دوشنبه 15 بهمن 1397 12:11
سلام :) تصمیم به نوشتنه تلگرافی گرفتم....هر چند که دوس دارم همه چیو با جزییات بنویسم ولی خب واقعا وقتش نیس. . سه هفته پیش اینا یه چکیده ای رو هوا نوشتم و فرستادم برا یه همایشی در دانشگاه منچستر انگلند... پذیرفته شد! :) الانم در تب و تابم ببینم چطور میتونم برم. اردیبهشت ماهه همایشش. برام یه برگه فرستادن که باهاش بتونم...
-
عکسی پکسی
یکشنبه 23 دی 1397 16:55
اینم چنتا عسک عسکه رویای نصفه نیمه محقق شده پست قبلی : عسکه چیز کیک شب یلدا . عسکه شمع ارایی شب یلدا:
-
دلم چ گرفده!
یکشنبه 23 دی 1397 16:39
سلام اووووووه چقد حرف دارم برا گفدن. همه چیو خلاصه میگم. هفته پیش ارزیاب اومده بود برا ارزیابی شرایط راه اندازی رشته جدید(ک مرتبطه با رشته من) حسابی مشقوله همون بودم. یه هفته قبلش هم یه اتفاق خیلی خیلی جالب انگیزناک افتاد. اونم اینکه هم اتاقیه من که یه زنه مریضه و یه مدتی هم بود که با هم حرف نمیزدیم با کولی بازی از...
-
رویایی که ....
جمعه 14 دی 1397 19:42
سلام از سه شنبه تهران بودم. دقیق تر بخوام بگم دوشنبه عصر ساعت چهار اومدم و چمدونمو بستم و هفت و نیم بود که از خونه زدیم بیرون و رفدیم پاپی رو هم برداشتیم و رفدیم که بریم استگاه راه اهن. قطار اعلام کرده بود و بی توقف رفتیم و سوار شدم و مراسمه بای بای پشت شیشه قطار هم با پاپی و بزرگه انجام شد و صب شش بود فک کنم رسیدم...
-
یه پست خوب اینستاگرامی
شنبه 8 دی 1397 08:46
سلام صب شمبتون بخیر اینجا که اولین برف همی امروز صب در حال بارشه :) اومدم سریع ی چیزی بگم و برم. در اینستاگرام یه صفحه ای هست به نام tamilap که قبلا شیدا جون بهم معرفی کرده بود. لایو گذاشته بود و من البته ضبط شدش رو نصفه شبی گذاشتم صوبت کنه و وسطاشم خوابم برد ولی همونقدرم که توضیحاشو میشنیدم خیلی خوب و مفید بود. اولای...
-
نظرم عوض شد!!!
پنجشنبه 29 آذر 1397 15:20
معلومه حالم خوب نیس نع؟!!! نظرم عوض شد! لیست خرید تهیه کردم برم خرید! برا فردا هم خودم رو قراره از امشب بکشم! همین! اگه عن بازی دربیارم حاله خودم بدتر میشه! گور بابای همه! این شب یلدا اگر خدا بخاد اخرین شب یلداییه که تو این خراب شده ام! تا شب یلدای دیگه یا مردم و نمیتونم مراسم بگیرم! یا یه مرضی چیزی گرفدم و حال ندارم...
-
برم یا نرم؟ پیشواز زمستون
پنجشنبه 29 آذر 1397 08:53
سلام دیروز ی سری اتفاقایی افتاد که از دسته خونوادم دوباره ناراحت شدم. من بیست سالم بود از این خراب شده زدم بیرون و در واقع از دسته این جماعت به اصطلاح خونواده فرار کردم و همه زورمم زدم که دوباره بر نگردم به اغوشه گرمشون ولی نشد. از پارسال که اومدم ولایت دیدین که شروع کردم به بهسازی خونه و سعی کردم محیطشو جوری بسازم که...
-
خستمه!
دوشنبه 26 آذر 1397 15:46
سلام اومدم چن خط لااقل بنویسم و برم! از صب بیمارستان بودم برا ارزیابی درونی. میخان بیمارستانشونو اموزشی کنن. نهارمو همونجا خوردم و برگشتم ستاد طرفای دو و نیم و تا الان وخ تلف کردم. الانم زنگولیدم ماشین بیاد سراغم که برم جلسه. جلسه هه تو یه محله ایه. یه تشکل مردمی تشکیل دادیم تو 5 تا محله و این جلسه ها مربوز به این جمع...
-
توکل رو فراموش کردم
چهارشنبه 14 آذر 1397 10:39
سلام و صبحه سرتون بخیر . خیلی می ترسم و فک میکنم که تو این جو مسموم و پر از کینه قرار نیست پروژم پیش بره. تو جوی که هیچکس چشم دیدنه هیچکس رو نداره و همه به دنباله کوبیدنه همدیگه هستن و اصلا نمی تونی دوستت رو از دشمنت بشناسی. یه جورایی انگار وسط یه منطقه جنگی قرار گرفتم که دور و برم پر از منافق و دشمن یا حداقل دوسته...
-
حال این روزای من
پنجشنبه 8 آذر 1397 15:36
سلام دیروز طرفای پنج و نیم اینا بود که رسیدم خونه. تخمه این روزا خیلی اذیت میکنه. خودشو میچسبونه به در که درو وا کنم و منم تا کلید رو میزنم به در و وا می کنم در رو میره تو حیاط. خب تا اینجاش مشکلی نیس ولی چن روزه شولوغ شده. میره تو حیاط و نمیاد بیرون هر کار میکنم. دیروز شاید نیمساعت باهاش درگیر بودم که بکنمش بیرون و...
-
پاییز هم میره که بگذره
سهشنبه 6 آذر 1397 16:27
سلام دیدین چقد زود گذشت امسال؟!!! والا دیه! انگار همی دیروز بود عید! داره زمسون میاد و شب یلدا...انگار شب یلدا همی دیروز بود! . جمعه رفتم پاییز گزدی. ابتدا چیتان پیتان کردم و لیست خریدامو ورداشتم و زدم بیرون. اولش رفدم یکم کوچه باغای اطرافو گشتم و عکس مناظر پاییزی گرفتم. بعدن ترش با تاسکی رفدم بازار گردی و کلی خرید...
-
اخه انقدر تلاطم؟!!!
چهارشنبه 30 آبان 1397 10:50
سلام هر هفته یه برنامه هر هفته یه تنش.... این چه وضشه عاخه؟ اول هفته اومدم سر کار خبردار شدم که رییس اون بخشی که من دارم باهاش کار میکنم رو میخان برکنار بکنن و یه ادمه لشه بیخود رو جاش بزارن. کی رو؟ همون هم اتاقیمو که حتی جواب سلامم رو هم نمیده! منم چن روز بهش سلامیدم و دیدم جواب نمیده دیه منم سلام نمیدم بهش....زنیکه...
-
حس خوفه اوله هفته
شنبه 12 آبان 1397 11:17
سلام توضیح نوشتِ عنوان: صب همینجوری که داشم تو دشششوووری صورتمو میشستم یهو یادم افداد به اخره این هفته که از چارشمبش تعطیلیم و حس خیلی خوفی بهم دست داد خیلی خوفع نع؟ . دیروز عسکه یه بشقابه قدیمی رو که تو خونه مامی داریم فرسادم برا الف و براش نوشتم که من عاشخه این بشقابه عم! اونم برام نوشت منم عاشخه توام!! منم براش...
-
ترشی گیرون
یکشنبه 6 آبان 1397 09:27
سلام خوب موبین؟ عرضم ب حضور انورتون که پنشمبه هفته پیش رو مرخصی گرفتوندم و صبحش تا نه خوابیدم! بعدن ترش با پاپی رفتیم خرید مواد ترشی. یک عااااااااااااالمه خرید کردیم و برگشتیم خونه. تا من بشورم و یکم جابجا کنم سه ظهر شد و بزرگه از سر کار برگش خونه. نذاشم بیاد تو و در حالیکه باران میبارید! رفدیم بیرون برا اینکه اولن من...
-
عصر دلگیر
پنجشنبه 26 مهر 1397 15:24
سلام شمام امروز براتون دلگیر بود؟ امیدوارم که نبوده باشه! هیشکی تو اداره نیسم و نشستم منتظر بزرگه بیاد بریم خونه. نهارمو همینجا خوردم و برا منزل هم بال مرغ کبابی درست کردم و به مامی هم سپرده بودم کته رو بار بزاره. الانم برم خونه بعد شستنه دست و بالم میخابم تااااااااااا هر وخت که شد. کاش بشه بخابم تا فردا! خستمه خو!...
-
پست ِ تو جلسه ای!
یکشنبه 22 مهر 1397 14:37
وسط جلسه یهو ب ذهنم اومد :) کاش ساعته عمرم ب اندازه چهار سال وایمیساد... به اندازه چهار سال خطر کردن
-
چه زود میگذرن روزا
شنبه 21 مهر 1397 12:07
سلام اول هفتتون بخیر و شادی دوسدان اگر احوال منو جویا باشین منم خوبم شکر. امروز بلیط دارم و میرم تهروانات و فردا و پس فردا کارگاهم. سه شمبه صبحم ولایتم. برا سه شمبه عصر هم جلسه بانوان همدل داریم( یه گروهی که عینه سگ پشیمونم رفتم عضوش شدم!) مثلا قراره بانوان پیشرو در توسعه باشیم!!! ولی به نظرم اون خانومی که در راس کار...
-
یه عصر تنها
پنجشنبه 12 مهر 1397 17:43
سلام همه رفتن و من تو سازمان تنهام. فقط نگهبانیه که دمه در ورودی اون وره حیات تو اتاقچه ش نشسته. دیشب داشتم به این فک میکردم که یکی از دلایل دپرشن و ناراحتیه من مادرمم هس. درسته زمینگیر نشده و میتونه رو پای خودش وایسه ولی بسیار اسیب پذیره و تقریبا بدون نگهداریه خاهرم نمیتونه زندگی کنه. من الان شش ماهه که نرفتم خونه...
-
یکی از روزهای پاییزی سال 97 که دیروز بود!
دوشنبه 9 مهر 1397 09:24
سلام این پست رو دیروز نوشتم و هر کاری کردم پست نشد. الان کپیش میکنم اینجا: . سلام یکم روزنوشت بنویسم ببیینیم چطوریاس صب ساعت هفت و بیس دقه پاشدم! دیشبم کلی خاب دیده بودم و سرم خعلی شولوخ بود تو خواب . تندی جهیدم مبال و دس و رومو شستم و بعدم ارایش و پیرایش و ظرف صبونه بزرگه رو پر کردم از پنیر و کاهو و لقمه پنیره خودمم...
-
پاییزی که بعده زمستونش بهار میاد
یکشنبه 1 مهر 1397 13:01
امروز صبح که داشتم میومدم سر کار...قبل رسیدن به دان...احساس کردم این پاییز و زمسدون که بگذره قراره حاله دوران بهتر بشه...حاله دله خودم منظورمه! نمیدونم چرا همچی حسی بهم دست داد....احساس کردم دیه قراره اتفاقای خوبی بیوفته ...روزایی میاد که احساس رضایت قلبیم صبحها که از خواب می خام پاشم و شبا قبله خاب قراره تامین باشه و...
-
هی روزه گااارررر
دوشنبه 19 شهریور 1397 16:31
سلام بروبچز....خوبین خوشین سلامتین؟ منم خوبم شکر دیروز یه کارگاه داشتم که 39 نفر توش شرکت کردن....خیلی خوب بود. نیروهای مردمی بودن بیشترشون. برا جلب مشارکتشون کارگاه گذاشته بودیم و اینکه شرکتشون در فعالیتهای داوطلبانه چقد میتونه موثر باشه و ازین دس چیز شعرا البته من به همه این حرفا اعتقاد دارم و امیدوارم کارام در این...