ملی و حرفهای دلش

اینجا خودمم! همین

ملی و حرفهای دلش

اینجا خودمم! همین

پست در حالته بین مرگ و زندگی

گشنم نیستا ولی یه حالیم! ینی گرسنگی اذیتم اصلا نمیکنه. خواب و بی انرژی بودن بیشتر باعث اذیتم میشه. الانم مجبورم منتظر تا بزرگه بیاد دمبالم. سرعت نت گوشیم کم شده و میخام ببرم فیلترمو نشونه فیلتر فروش بدم ببینم مشکل از فیلتره یا نه کلا سرعت نت رو دوباره روش افتابه گرفتن!

.

اوضاعه بد و قاراشمیشیه تو سازمان. هیچی سره جاش نیست! کارای عجیب غریب و انتصابات عجیب غریب تر که از چن ماه پیش شرو شده و .... روابط پایدار نیس! همه دنباله زیر اب زنی هستن به شدت و به طرز مشمئز کننده ای همه به دنباله پست و مقامن.

از همینجا خدا رو شاکرم که من از اوناش نیستم! از پست و مقام بدم نمیاد ولی دیگه بیشرف بازی در نمیارم به خاطرش!

.

دیشب قبل افطار از 5 تا 7 غش کردم ! قرار بود یه ساعت بخابم که شد دو ساعت! زودی پاشدم کتری رو گذاشتم و حلیم و سوپ رو گذاشتم گرم بشه و از اون ورم بزرگه اومد و خلاصه 7 و ربع بود سفره افطار پهن بود و اذان رو هم ده مین قبلش زده بودن که وایسادیم نمازامونوبه امام جماعتیه ملی  خوندیم!! و بعد افطار کردیم.

قبل افطار نماز میخونم چون هم احساس میکنم ثوابش بیشتره و هم اینکه بعد افطار سرمم ببرن نمیتونم پاشم به نماز! لش میکنم فقط.

.

البته دیروز بعد افطار جلو خودمو بزور گرفتم و لش نکردم و کوکو سیب زمینی درست کردم برا سحر و سبزیجاتی که خریده بودم رو شستم و ظرفای افطار رو شستم. طرفای 12 هم خابیدم رو مبل و نشد برم حموم! یه هفتس نرفته بودم حموم و انگیزه ای هم نداشتم! البته بدنمو میشورم هر روز  ولی موهام چسبیده بود به کلم! اخرین بار شمبه حمومه حسابی کرده بودم!

.

صب ده مین به 4 پاشدم و سحری رو محیا کردم و خوردیم و یه راست رفتم حموم. بعدشم خاک تو سرم نماز نخوندم و گرفتم خابیدم تا 7  سی و بعد هم سریع اماده شدم و اومدم سر کار. ماشین نیاوردم که امروز کمی پیاده روی کنم 

با بچه ها کاراموزی داشتیم که بردم تحویلشون دادم مرکز بهداشت و برگشتم. بعدشم یه جلسه غیر رسمی تو یکی از این انجمنها و پیاده برگشتم تا ستاد دوباره. بعدشم واقعا کار خاصی نکردم فقط جوابه یه نامه رو دادم و با همکارم یه صوبتی کردیم و البته یه ارباب رجوع پرچونه هم داشتم که باعث شد نتونم برم نماز جماعت. نمازا ی ظهر و عصر رو سعی میکنم تو اداره با جماعت بخونم. از وختی مامانم مرده این کارو میکنم. یه دو رکعت هم میزنم تنگ نمازام هدیه به روحش. جماعن می خونم که این هدیه اول وقت بهش برسه و با جماعت انرژیش بیشتر میشه. امیدوارم به دستش برسه و اگاه بشه از این هدیه م.

الانم دیگه جون ندارم دوباره پیاده گز کنم برا همین به بزرگه گفتم بیاد دمبالم که اونم فعلا کاشتتم!

.

جالبه طول روز اب نمیخورم ولی گلاب به روتون دو ساعت یه بار باس برم دشوری! الانم باس برم!

.

فردا وسطی از مسافرت شمال برمیگرده و من اصلا از این بابت خوشال نیستم. دوس دارم تنهاییمو

.

طفلی کیومرث پوراحمدم که مرد. مرگ خودخواسته... خدا رحمتش کنه چقدر لذت بردیم از قصه های مجید....امیدوارم الان حالش خوب باشه  و روحش اروم شده باشه.

.

خوب دیگه پاشم برم. ها راستی اینم بگم. سیزده بدر رفتم تنهایی بیرون که سبزه هامو به اب بدم. نشستم تو ماشین گره زدمشون و شماهارم گره زدم گفتم شادی دل و خوشبختیه دوستای مجازیه وبلاگیم خلاصه که من انرژی مثبتمو فرستادم اینجوری براتون.

شمام منو تو این ماه دعا کنید دیگه خوب؟ افرین

خدافظ


از فردا رمضونه!

سلام

گشنه و تشنه نشستم پشت میزم تو محل کار ! روزه نیستم و فردا اولین روزه رمضانه برا من ولی خب گشنمه چون هیچی که نمیشه خورد! از صب فقط یه بار رفتم دسشویی یکم اب خوردم!

.

عرضم به حضورتون که دو تا اقا پیداشون شده که میخان با من بریزن رو هم! نمیدونم نیتشون ازدواج هست یا نه. البته یکیشون مستقیم ازم پرسید که ایا برا ازدواج برام مهمه طرفم هم رشتم باشه یا نه! اون یکی (که از همکارای قدیمیمه) صرفا گفته هر چن وقت باهم تبادل نظر داشته باشیم!

اولش فک کردم منظورش از تبادل نظر عمی و ایناس. بعدن که پیام داد دیدم نه میخاد ارتباط شروع کنه!

.

هیچ کدومو ظاهرشونو نمیپسندم. حتی بدم هم میاد. به نظره من مرد باید قدش بلند و یکمم جون دار باشه! اینا هر دوشون نصفه منن! و این در حالیه که من خودمم نصفه هستم! خلاصه که جالبه که هر دوشون یه شکلن!  تا حالا طرفه این تریپی نداشتم!  خداییش ظاهر مهمه ها!

حالا نه که من خودمم مالی باشم ولی این دو تا دیگه خیلی ضایعن! ینی از نظره من ضایعن! نون نخوردن انگار!

.

اونی که مستقیم تر صوبته ازدواج رو کرد رو اسمشو میزاریم موخی! اینو میخام زودتر تکلیفشو روشن کنم. الف میگه جوابشو نده بزار خودش بفهمه بزاره بره ولی خب من اینجوری دوس ندارم. متمدنانه نیست. مستقیم باهاش می حرفم و بهش میگم که شرایطش مناسب من نیست. نه؟

.

اون همکار قدیمی رو فعلا کاری باهاش ندارم چون هنو چیزی نگفته که! بزار ببینم تبادل نظراتش تا کجا می خاد ادامه پیدا کنه.

.

این چند روز عید هم خوب بود بد نبود. دیدنه شکوفه های حیاط مامانم خوشحالم میکنه. بعضی شاخه هاش شکوفه دادن برخی هنو نه! بیچاره درختا تکلیفشون با خودشون معلوم نی. دو روز اول عید خوب اشپزی کردم ولی بعدش نه! حس و حالشو نداشتم. امروز ولی عصر باید اشپزی کنم. الان که برم خونه کمی خرید میکنم. عصری غذا می پزم برا سحرم.

وسطی هنو خونه پدریه و بزرگه هم از اول عید خونه خودش بود و امروز میاد پیش من.

وسطی قراره بره شمال از دهم. میره مهمونه خالم. من نمیرم حوصلشو ندارم. مطمئنم باهاش ابم تو یه جوب نمیره و اعصابم خراب میشه فقط. ترجیحم مسافرته تنهاییه.

.

میخام برا افطاره بزرگه کمی سوپ درست کنم. فرنی هم براش میپزم. برا سحر هم مرغ میپزم با کته.

.

فردا افطار دختر عموم دعوتمون کرده. شوهرش پارسال فوت کرد و در واقع احسان داده به نیت شوهرش. خاهرا که میرن منم بستگی به حالم داره. یحتمل برم.

.

امروز طرفای 11 زدم از اداره بیرون و رفتم کفش خریدم. برا اولین بار ازین کتونیها. البته کتونی نیستا. مدلش کتونیه ولی چرمه. خیلی راحت و خوبه و برا پیاده روی عالیه. در راستای خود مراقبتی از پاهام و کمرم  این مدلی خریدم. میخام از این به بعد پیاده روی کنم. این دو روز رو هم پیاده رفت و امد کردم.

.

ملت دارن میرن خونه هاشون. کمی خلوت بشه منم پاشم برم. ساعته کاریه من 5و نیمه ولی نمیمونم تا اون ساعت. مرخصی ساعتی برام حساب میشه.

.

اگر روزه می گیرید نماز روزه هاتون قبول و منم دعا کنید. اگرم نمیگیرید باز دعا کنیم همو. دعا خوبه :)