ملی و حرفهای دلش

اینجا خودمم! همین

ملی و حرفهای دلش

اینجا خودمم! همین

حسب حالی ننوشتیم و شد ایامی چند

سلام :)

تصمیم به نوشتنه تلگرافی گرفتم....هر چند که دوس دارم همه چیو با جزییات بنویسم ولی خب واقعا وقتش نیس.

.

سه هفته پیش اینا یه چکیده ای رو هوا نوشتم و فرستادم برا یه همایشی در دانشگاه منچستر انگلند... پذیرفته شد! :) الانم در تب و تابم ببینم چطور میتونم برم. اردیبهشت ماهه همایشش. برام یه برگه فرستادن که باهاش بتونم ویزا بگیرم و منم هیچی از ویزا گرفتن نمیدونم و دیروز نشستم با راهنمایی شری (یکی از دوسام که خودش از همون دان فارغ شده) یکم مطالعه و گرداوری اطلاعات نمودم. هزینم میشه چیزی حدود حقوق سه ماهم ! ولی می ارزه...نع؟

.

پروژه م رسمن شرو شده  و دو تا از جلساتشم برگزار شد. جلسات اعضاشون از سازمانهای مختلف میان و ما بر اساس هدف پروژه قراره مداخلات بین بخشی انجام بدیم برا ارتقای فرهنگ سلامت شهرمون :)

.

اولین کارگاه پروژه هم که 29 دی بود برگزار شد و با کلی استرس پیش رفت. من دو تا هم مدرس از تبریز خواسته بودم که بیان و تازه قرار بود نفری یک و نیم هم بهشون بدم. جمعه ساعت ده و نیم شب بهم پیام داده که داره برف میاد و جاده ها امن نیست و نمیتونم بیام!! فک کن! این یعنی من باید دو تا بیست دقیقه دیگه هم پاور اماده می کردم و مطالب اونارم پوشش می دادم. من تو چه وضعی بودم؟ هنوز مطالب خودمم آماده نبود!!! اخه از صفر تا 100 کارگاهه با خودم بود. شما فک کن روسا و  دو یا سه نفر کارشناس از مثلا 20 تا سازمان دعوت کرده باوشی. اونم چ دعوتی! از دو روز قبلشم به همشون زنگ زده باشی که بیان. نزدیکه 400 تومن پول میوه و شیرینی داده باشی که سه ساعت بتونن تو کارگاه دوام بیارن. سیصد تومن اینا فقط هزینه پکیج داده باشی برا هر نفر .  برای همه این کارا هم فقط 5 روز وقت داشته باشی و در عرض 5 روز انجامشون داده باشی! محل کارگاه کجا بود؟ فرمانداری!! اقای فرماندارم ناظر عالیه کار باشه...یعنی اگر کوچکترین ایراد و خدشه ای این کارگاه داشته باشه ابروی من تو کل شهر میرفت!!! و خلاصش رو اینطور بگم که به خییییییر گذشت! بلی!

پیامکه اغاهه رو ک خوندم بلافاصله بهش زنگیدم و مراتب اعتراضمو رسوندم و بعدم از خوده تبریز در عرض ده دقیقه براش راننده پیدا کردم و ساعت شش صب ورش داش اوردش شهرمون!! خاک بر سر با قیافه هم عومده بود! بیشعور تا مرض سکته منو برد شب جمعه ای. ساعت 5 با استرس خوابیدم تا شش و نیم صب و بعدم پاشدیم با بزرگه پذیرایی برا شصت نفر رو بردیم. عینهو جلسه دفاع بود!!! خداروشکر ابرومندانه برگزار شد و خوووف بود.

.

خب من در کسوت کارشناس یه کار اجرایی هم دارم تو ستاده دانشکدمون. البته کارشناس سرخودم! یعنی رییس دارم ولی شعور داره و در حقم ریاست نمیکنه. میفهمه و درکش بالاس! خلاصه وزارت برا پیاده سازی برنامه هه (که من کارشناسشم) سه بار تا حالا کلاس گذاشته و سه بارشم من رفدم. حالا این بار اخرای بهمن تو قشم برامون کارگا گذاشن. بعد فک کن ایندفه یه کارشناسه دیگه ای رو ک فقط در حد مستندسازیه کذب دو هفتس تو این حوزه فعالیت داره رو میخاسن بفرستن و براشم بلیط خریدن! منم دیروز خیلی محکم با همون رییسم که زنه خوبیه ولی خیلی بی سیاسته صوبت کردم و مجبورشون کردم ییه ملیون ضرر کنن و بلیطو دوباره ب اسم من بخرن و منو بفرسن!!! والا چ معنی داره؟؟؟ همه زحمتا گردنه منه و تا حالا پدرم در عومده بعداونوخ میخان کارو از دس من خارج کنن. البته میدونن من مسئولیت پذیرم و کار رو ول نمیکنم و همچنان بشدت کمک کارشونم و با این حال میخاد با فرستادنه کارشناسش به قشم بهش جایزه بده!!! خو یه جایزه دیه بهش بده...حاصل زحماته منو چرا میخای ب باد بدی؟؟؟!!!  خولاصه که یه سفر به قشمم داریم اخره ماه!

اغا من نمیدونم چه جوری وقتمو کش بیارم. نمیرسم به کارام! موشکول کوجاس بنظرتون؟ کارام زیاده؟ من تمبلم؟ من وسواسم؟ مدیریت زمانم خوب نیس؟ چ جوریاس؟؟؟ الان تا عاخره بهمن باید :

دو تا کارگاه برگزار کنم

سه تا جلسه بین بخشی  برگزار کنم در مورد پروژم( دبیر جلسات و گردانندشون منم و باید خوراک تهیه کنم برا جلسات که بیخود نشه جلسات و اگر احساس کنن اینام جلساتی هستن مث بقیه جلسات که نتیجه ای نداره در واقع طرحم شکست میخوره. باید احساس کنن که مفیده و واقعا قراره کاری انجام بشه)

قضیه ویزامو پیش ببرم

مقالمو استارت بزنم برا همایشه که فول تکستشو تهیه کنم

وبسایت پروژم و کلی نامه نگاری در رابطه با پروژم انجام بدم.

کارای خرده ریز اجرایی هم هس دیه!

آخره بهمنم که قشم برم.

...........................

میرسم عایا؟!! 

نظرات 8 + ارسال نظر
ملیله جمعه 3 اسفند 1397 ساعت 02:23

یعنی اینقدر بدو بدو و حرص و جوش داری لاغر میشی دیگه

هاااا ولی دارم چاق میشم ملیله چون خورد و خوراکم بیشتر شده
ملیل

ملیله سه‌شنبه 30 بهمن 1397 ساعت 20:04

تو می تونی
اینجوری بهش نگاه کن:چه خوب بدون رژیم لاغر میشم

سلام ملیله...ووووی من خنگ و خل شدم! ینی چی بدونه رژیم لاغر میشم؟

شیدا دوشنبه 22 بهمن 1397 ساعت 11:58 http://79681.blogsky.com

منم خوبم قربونت

حتما دعا میکنم برات عزیزممم
اوهوم کارهای ریز و پیز که خیلی به چشم‌ هم نمیان خیلی وقت گیرن ولی میشه بردشون تو برنامه یا بازه مشخصی براشون تو برنامه هر روز پیش بینی کرد!
ان شا الله از پس این برهه هم به خوبی برمیای ملییی

قوبونت

شیدا سه‌شنبه 16 بهمن 1397 ساعت 14:55 http://79681.blogsky.com

سلام ملی جان فعال
ایول چقدر کار انجام دادی دروووود.

ملی یعنی کسی نیست اونجا باهات کار بکنه؟؟ یکم از مسئولیت ها رو محول کنی به اون؟؟ حداقل مثلا دوندگی پذیرایی و اینا؟؟
اگه میتونی و کسی هست حتما ازش کمک بگیر، نگران این نباش که ممکنه مثل خودت با کیفیت کار نکنه، بالاخره اوکی میشه اون به مرور، قبل مراسم میتونی خودت توی یک فرصت چک کنی کاراشو از اونور ذهن خودتت یکم ازاد میشه. بهش فکر کن!

واسه منچستر رفتنت امیییدوووارمممم خیییلیییییی همه چی خوب پیش بره و به سلامت بری و با دست پر برگردی

برا اینکه میگی میرسم یا نمیرسم، به نظر قطعآ میرسی، فقط راهش اینه یکم وقت بگذاری برنامه بریزی برای تمام هفته های آینده..
لابد چند روز دگ به فکر خونه تکونی هم میوفتی!
بنظرم الان که لیست یک سری از کارهات و داری بازم کاملشون کن و بعد بشین این کارها و فرایند انجامش رو بچین تو هفته هایی که در پیش داری.. یک برنامه ۳ ماهه میشه احتمالا. اول هر هفته هم بنویس هر روز هفته چکار بکنی!
اینجوری هم اضطراب و نگرانیت کم میشه و هم فشار کار دستت میاد.

قطعا شدنیه فقط ممکنه یکم سخت و پرشور باشه که خب اونم میارزه چون معلوم‌نیست فرصت های بعدی کی باشه
میبوسمت و آرزوی اتفاقای خوووووب دارم برااات

سلام شیدا جونی خوف موفی؟ نه شیا هیشکی نیس. راهش اینه که یه کارشناس بهم بدن که صد سال سیاه نمیدن.
منچسترو در تلاشم و دلم بهش روشنه...تو هم برام دعا کن در این مورد.
عاره خونه تکونی رو گذاشتم 4 روز عاخره سال میدونی یه مشکل چیه؟این که همش کارای غیر قابل پیش بینی پیش میاد...کارایی خرده ریزی که مجبورم انجامشون بدم و ازم وقت و انرژی میگیرن و نمیذارن به هدف و برنامه اصلیم بپردازم
مرسی از کامنت پرانرژیت و خوشالم که دوستایی مث تو رو همرام دارم

آفرین سه‌شنبه 16 بهمن 1397 ساعت 00:20

فدا مدا عخشم

آفرین دوشنبه 15 بهمن 1397 ساعت 20:22

سلووووم
میبینم ک ملیمون دو تا سفر پیش رو داره ب مبارکی؛ یادت باشه باید سوغاتی منو از هر دو سفر برام بیار‌ی‌آ؛ قربون دستت مرسی بوس ماچ



ب نظر من کارات ک زیااااد هست؛ ولی خب باید مدیریت زمانت رو بهبود ببخشی

میرسی عایا؟ اره بابا ملیمون قویه،، سریعه‌،، میتونه،، میرسه،، موفق میشه ؛ البته همراه با زیاد تر کردن پشت کار، زیاد تر کردن سرعت، و بهتر مدیریت کردن زمان

پیروز میشی دوستم..ماچ ب کلت

سلوووووم باوشه سوغاتی میاااورممم اره یکم باید تمرکزمو بیشتر کنم موچکرم که تخویت روحیه هسدی بلی بلی ...
مرسی از مهربونیات آفرین جون

ویرگول دوشنبه 15 بهمن 1397 ساعت 18:30 http://haroz.mihanblog.com

البته که می رسی چرا که نه
خوب دختر خوب با یه دست پنج تا هندونه برداشتی می گی چرا وقتم کمه. ظرفیت خودتم بسنج دیگه. داری ملی ما رو له می کنی تقریبا
ملی برو حتمااااا برای ویزا. فک کنم تو تهران انجام می دن الان و گرنه که باید می رفتی دبی فک کنم. فقط از اونجاییکه من به غایت تجربه دارم در مورد سفارت و ویزا حتمااااااا سعی کن مدارکت همون دفعه اول کامل کامل باشه.‌
خوشحالم که چنین موقعیتی برات فراهم شده.‌

اومیدوارممم برسم باس انجامشون بدم همه رو خو
ویرگول جون دارم از طریق وبسایت وزارت کشور انگلند اقدام میکنم. ینی فک کنم قراه بعد اینکه من درخواست دادم اونا برام وخت تعیین کنن . البته نوشته بودن تهران تقاضا زیاده و جاهای دیگه رو پیشنهاد داده بودن ولی من تیک نزدمشون و فقط تهرانو انتخاف کردم ... میگم ویرگول جون مثلا یک از مدارکی که می خوان نامه ایه که نشون میده من استخدامم. حالا من این نامه رو باس بدم دارالتجمه ترجمه بشه و بعد اپلود کنم تو وبسایت؟
ممنونم ازت ویرگولی جون

:) دوشنبه 15 بهمن 1397 ساعت 17:29

موفق باشی ملی خانوم

موچکرم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد