خب یه کامنتی که یه دوستی برام گذاشتن محرک این پست شد. ایشون البته به من لطف دارن که برام کامنت گذاشتن و نیتشون خیر بوده . من لازم میدونم که یه توضیح مختصری اینجا در مورد ارتباطم با الف بدم.
.
ببینین من و الف حدودا 5 ساله که همو میشناسیم. دلیل اینکه من با الف ارتباطمو ادامه میدم این نیست که قراره باهاش ازدواج کنم. راستش اون استانداردهایی که من میخام رو الف شاید 50% داره. مثلا من میخام با کسی ازدواج کنم که حامی من باشه هم از نظر روحی و هم مالی ولی الف از نظر مالی که صفره و از نظر روحی هم اونی نیست که من میخام. الف فقط همدم خوبیه! یه همصحبته خوب! همین!
.
من الف رو به چشمه یه مورد ازدواج نمیبینم! و تو این پنج سال هم هر وقت خاستگاری برای من پیدا شده یا موردی رو به اون پیشنهاد دادن هیچ کدوممون دسته رد به پیشنهاده مربوطهه نزدیم . یعنی تو این ارتباط من و الف ازادیم! و همو محدود نکردیم ، برای اینکه اصن جنسه ارتباط ما اون جنسی نیست که بخایم نسبت به هم تعهد داشته باشیم! اصن تعهدی در کار نیست! ما دو تا دوستیم مث دو تا دختر که با هم دوستن. و حتی تو این جور زمینه ها با هم مشورت میکنیم و نگرانیهامونو بهم میگیم.
.
دوستمون بهم توصیه کرده بود که یه نفر دیگه رو برا خودم پیدا کنم! راستش من هیچ وقت اینطوری نبودم که بخام کسی رو پیدا کنم. ینی وقتیم از یکی خوشم بیاد هیچ وقت سمتش نمیرم و نهایت کاری که میکنم اینه که باهاش با احترام برخورد میکنم و بی محلیش نمیکنم!! چون ازدواج برای من هدف نیست. من اعتقاد دارم که ازدواج خیلی عالیه منتها اگر واقعا بیارزه!! حالا بهتره در مورد معیارهام و تفکراته وزینم در مورد ازدواج تو یه پست دیگه صوبت کنم و یه جوری هم باشه که بشه بحث ازاد توش گذاشت و همه اوناییم که خاموشن بیان نظر بدن.
.
اینم شفاف سازیه رابطه من و الف! البته گاهیم با خودم فکر میکنم نکنه دارم اشتباه میکنم و یه مرد خوب رو از دست میدم....گاهی هم با خودم که فکر میکنم میگم ممکنه در اینده من و الف با هم ازد کنیم!! ولی با این شرایط نه! مگه اینکه الف بخاد یه سری تغییراتی در خودش ایجاد بکنه که اونم خیلی بعیده!
.
برم سر مقالم.... ببخشید سرتون درد اومد بروبچه مهربون
سلام
.
صبح راس ساعت هشت و ربع زنگیدم به مردکه و طبق معمول برنداشت بعد زنگیدم به زنکه همکارش! اونم باز دفه اول و دوم برنداشت و در نهایت برداشت. شماره نامه رو بهش دادم و نگا کرده و میگه نامه تازه اومده به کارتابل ما! گفتم خب حالا ادامه روند چیه ؟ میگه نمیدونم!! باید ببینم نامتونو و ببینم چره و اینا!!!! انگار دفه اولشه میخاد از این کارا بکنه! زنک اندازه ننه بزرگه من سنشه ولی هنوز نمیدونه کارشو چطور باید انجام بده ...اونم یه کاره ساده اب خوردنو! خیلی محترمانه داشتم ازش میپرسیدم که خب من دوباره کی تماس بگیرم باهاتون( دستم زیر سنگشونه وگرنه که به خودم بود با فحشایی که لیاقتشو داره باهاش میصحبتیدم!) یهو وحشی شد ینی باورتون نمیشه نفهمیدم چی شد یهو توپید بهم که خااااانم شما من و همکارمو تحت فشششار گذاشتین!!!!منظورش از همکارش همون مردکه دیروزی بود!!جل الخالق!!!! ینی امپرم زد بالا ولی بازم خودمو کنترل کردم! دیگه هر کی ندونه شماها میدونین که من در طی یک ماه گذشته دفه اولی بود که با اون مردک دیروز صوبت کردم! این فشاره اونوخ؟
برگشتم بهش گفتم خانم من کجا همکاره شما رو تحت فشار گذاشتم؟ میگه همین که پیگیری میکنی و زنگ میزنی ما رو تحت فشار میزاری! میگم خانم من تو این مدت یک ماه فقط دوباره به همکاره شما زنگیدم هر دوبارشم دیروز بود!! پریده وسط حرفم که نههههه کاره اداری طول میکشه و نامه شما تازه پریرزو اومده تو کارتابل من ( ای تو روحههههه کصیفت زننننن!!) ینی بچه ها فقط یه ارجاع میخاد بده هاااا! خودشم تو این یک ماه من با این زنک سرجمع سه بار حرف زدم، یه بار حضوری همون دفه اول، یه بار تلفنی یه هفته پیش و یه بارم همی امروز و هر سه بار با یه حالت عجز و خواهش ازش خاستم که کارمو زودتر راهه بندازه و اونوقت فقط برا یه ارجاع از پریروز صبح نامه من تو کارتابله این عفریتس!! گفتم خب حالا من کی مجدد پیگیره کارم باشم. ( باید بلخره شماره اون مجوز رو بگیرم و با شماره برم سازمانی که ازشون داده میخام دیگه) اول یکم مکث کرد که مثلا خیلی دیگه عصبانیه! بعد برگشته میگه یه هفته دیکه( ینی شب تاسوعا!!!) باز با احترام و خاهش بش میگم نمیشه یکم زودتر کارمو راه بندازین ....برگشته با لحن تند میگه خانم شنبه با این شماره تماس بگیر و یه شماره ای بهم داده منم با لحنه غصه مند گفتم باشه و خدافظ و قط کردم!
.
اتیش گرفتم اولش گفتم برم حضوری پیشه سرپرستشون بعدش دیدم بهتره شلوغش نکنم و اگه یه وخت مجوزو بهم ندن این منم که بربخ میشم و این زنکه عقده ای از خداشه که کاره من گیر بیوفته. بچه ها نمیدونم ولی بعضیا وختی میبینن یکی قراره ازشون از نظر اجتماعی لول بالاتری داشته باشه خیلی کینشو بدل میگیرن! واللا من نه بابام مایه دار بوده نه پارتی داشتم هیچ وخت و نه هیچی ...اگه الان به جایی رسیدم که در اینده قراره یه شغل درست و درمون داشته باشم همش رو مدیونه اول نظر خدا و بعدم سگ دو زدنای خودمم. از سن 20 سالگی تا الان که 34 سالمه پدره خودمو دراوردم و هنوزم جایگاهم استیبل نشده ....بعد نمیدونم واقعا امثاله این خانوم چرا فک میکنن امثال من حقشونو خوردیم! خب همون زمینه پر از مانع و مشکلاتی که برا من بوده برا تو هم بوده میخاستی زحمته بیشتر بکشی و مث من عینه اسب بدویی تا الان نخای یه کارمنده معمولی باشی و بعدم عقدتو سر امثال من خالی کنی. با نهایت احترام به همه کسایی که تو سیستم های دولتی به عنوان کارمند زحمت میکشن این جرفو میزنم. مخاطبم معدود ادمایی هستن مث این خانوم که انگار مادرزادی عقده ای بدنیا اومدن!
.
با بغض راه افتادم سمت دان-شبم خاله پری اومده بود سراغم و دلمم یکم درد میکرد! - نفهمیدم چطور رسیدم دان و تو راه دیدم یه ناشناس داره میزنگه. برداشتم دیدم مردک دیروزیس. فک کنم الکی زنگیده بود سروگوش عاب بده ! خب حق با من بود و زنک حق نداشت اون مدلی با من حف بزنه. یکی دو تا سوال ازم پرسید و بعد من بهش گفتم اقای فلانی همکارت صبح به من میگه من شما رو تحت فشار گذاشتم! ایا واقعن من تو رو تحت فشار گذاشتم؟! اونم گف سر ما شلوغه و فلانه و ... بش گفتم همکارت خیلی با لحن بدی با من حرف زد...بله ایشون راست میگن من بیش از دویست بار به شماها زنگیدم ولی فقط دو بار موفق شدم با ایشون حرف بزنم و یک بار هم با شما! ایا این فشار اورده به شما! اونم گف سوئ تفاهم شده و فلان و ما در خدمتیم!! فک کنم به مردک گفته بود بزنگه که من نخام برم پیگیری رییسشون. اخرشم مردک باز ی جوابه درست بهم نداد و قرار شد وختی ناممو زد بهم بزنگه شمارشو بده. که مطمئنم نمیزنگه! اینم از این
.
ساعت نه انگشتو زدم و تا رسیدم به گروه بغضم ترکید. خوب شد تو سالن کسی نبود ...خودمو انداختم تو دسشویی و تا درو وا کردم دیدم یکی از سال پایینی ها کنار روشوییه. چشام پر اشک بود و دید دارم گریه میکنم ولی سریع رفتم تو دسشویی و حالا گریه بیصدا نکن کی گریه کن! روز اول محرمو فک کنم خوب شروع کردم!!! از ته دلمم زنه رو نفرین کردم گفتم الاهی به حق امروز خیر نبینی! البته مثلا یواش گریه میکردم ولی مطمئنم دختره فمید دارم میگریم اون تو. دیگه دختره که رفت پریدم بیرون و یکم با دسم به صورتم اب مالیدم و چشامو اب زدم و دسمال کاغذیم نداشتم اومدم بیرون و یه چن نفری هم با چشای قرمز دیدنم تا رفتم دوباره بوفه که دسمال بگیرم و خلاصه امروزمون اینطور شرو شد!
.
الانم باز اشکی شدم!! میخاستم پیرو یه کامنت اینجا از الف بگم ولی حال و هواش نمیطلبه ! برم یه پست دیگه! شمام بیاین!
سلام عزیزان. باز دارم با موبی عاپ میکنم و نیتونم شکلک بزارم :/
.
از ویژگی های بارز امروز این بود که هوا دلگیر بود خیلی. ینی هر وقت از سایت به یه بهونه ای میومدم تو سالن و از پنجره بزرگ سالن چشمم میوفتاد به هوا دلم میگرفد! دیشبم واقعن تو خواب سردم بود!! فک کنم دیگه از ولایت ک برگردم باس بخاریمو روشن کنم!
.
تماسامو الان داشتم میدیدم، امروز شاید نزدیک به صد بار زنگیدم ب سازمان مربوطه ک قراره مجوز کاره مرحله سوممو بده، با مردک فقط دوبار تونسم صوبت کنم، معلوم نبود کدوم گوری میزاره میره ( ایکون عصبانیت) . تو جلسه چارشمبه هفته گذشته موافقت شده و دیروزم از اون واحد مربوطه نامه رو زدن به این مردک، دفه اولی ک برداشت با اون چشای کور شدش ندید ناممو تو کارتابلش و بهم گف دوباره از واحد قبلی ک قرار بود نامه رو ب این مردک بزنن پیگیری کنم، پیگیری کردم و خانومه گف نامه رو دیروز زدن بهشون ، دوباره با بدبختی ب مردک زنگیدم و اینبارم اتوماسیونه خراب شدشون قطع بود... خلاصه اخرش امروز معلوم نشد بلخره کی برم مجوزو ازشون بگیرم. فردا راس هشت میزنگم بهش ببینم این دفه چ بهونه ای داره ک کارمو راه نندازه. الاهی که دسش بشکنه اگه بخاد کارمو لفت بده( ایکونه نفرین!!!)
.
پوووووف حرص خوردماااا!!!
.
صب از اق رضا چنتا سوسیس گرفتم( مردکه بوفه دانشکدمون اون روزی برگش گف ما دیگه نمیخایم به هیشکی سوسیس و شیر بفروشیم !!! گربه ها کثیف میکنن!! منم دیگه عهد بستم با خودم تا مجبور نشدم ازشون خرید نکنم! واللا ! یکی نیس بگه بدبخ گربه ها ک من بهشون چ سوسیس بدم چ ندم به قوت خودشون باقین، با این حرفت یه مشتریتو که تقریبا هر روز ازت ی چی میگرف از دس دادی! ایش!
خلاصه دان ک رسیدم به مامان پیشی و دو تا از فسقلاش سوسیس دادم و رفتم انگشتمو زدم و نشستم تو سایت با یه ماگ چای. رو مقاله کار کردم با چاشنیه وب گردی! واقعن کوچکترین چیزی که میخام ب مقاله اضاف کنم کلی وقت میبره! تازه اینی ک مینویسم هم قطعن کلی ادیت نگارشی خواهد خاست چون زبانم ضعیفه و این ی لکه ننگه رو پیشونیه ملی!! ( ایکونه ملی با لکه ننگی روی پیشانی!!)
.
طرفای یکونیم رفتم سلف و غذا هم ماکارونی بود با دوغ! اولش خاسم بگم کم بکش بعدش پشیمون شدم! اونم حسابی برام ریخت. نشستم پشته یه میزی و یک سوم ماکارونی رو ریختم تو نایلون فریزر ک قاشقمو توش هر روز میارم ، دخدریم ک کنارم سر میز نشسته بود با تعجب نیگام میکرد!! الان با خودش گفده این چقد بدبخته که کمی از غذاشم داره ذخیره میکنه! و البته میگه چ دخدره غیر بهداشتیه کفیثی!! بدررررک!!! هر جور میخاد فک کنه! من کاره خودمو میکنم. خلاصه غذامو خوردمو پاشدم اومدم بیرون. اون سهم ماکارونی هم بین سه تا پیشیه دیگه تقسیم شد و نشستن دو لوپی خوردنش... خوشال شدم که غذامو باهاشون سهیم شدم :))))
.
هاااا صبحی طرفای ده و نیم دوستمم اومد و نشستیم یکم با هم گپ زدیم تو سالن! در مورد یکی از پسرایی که بهش گیر داده صوبتیدیم ، و البته این خودشم کرمویه و کرم ریخته ! رفتاراش ی جوریه که پسرا ممکنه فک کنن میخاره، ولی در واقع نمیخاره و اینو من میدونم! اون فقط میخاد شوهر کنه همین! هزار بار به زبانه بی زبانی بهش گفتم ک رفتاراش نباید طوری باشن ک پسرا فک کنن این ازوناس که میخاره!!! ولی کو گوش شنوا؟!؟ همش اداهای تابلو درمیاره، بعدم ک بعضی پسرایی ک دمباله سه نقطه هسن میان سراغش و بهش پیشنهاد دوسی میدن میشینه به غصه خوردن!!! بگذریم...
.
پنج از دان زدم بیرون و رفتم طرف امیر اکرم، ینی حدفاصل امیر اکرم و چارراه ولیعصر، دو سه تا کفش فروشیه خوب داره . یه جفت کفش اف خورده که الانم ی مدل دیگشو دارم خریدم ٨٥ تومن و یه مغازه هم کیفاشو اف زده بود و ی کیف خریدم ١٠٠ تومن. راضیم از خریدام و کاش میشد بیشتر بخرم ولی نمیدونم چرا یکم محتاط شدم این اواخر در خرجیدن! خیلی سریع تقریبن خریدم کفشه رو فقط کیف انتخاب کردن تو اون مغازه هه کمی طول کشید. دیگه شش و بیس خونه بودم و تا دست و بالمو بشورمو عکس خریدامو بفرسم الف و دوستم ببینن و ی چای بزارم شد هفت و ربع ، بعدم نمازامو خوندم .
.
راسی الف ب حسابم ٢٥٠ ریخته امروز!! خخخخخخخ چن روز پیش ی لیست خرید برا خودم تدارک دیدم و بهش نشون دادم. گفدم باس اینا رو بخرم ولی پول ندارم( الکی!!) اونم گف یکیشونو من برات میخرم و ٢٥٠ تا برا مانتو شلوار اداری در نظر گرفده بودم که اونو تقبل کرد!!! منم مث قبل مقاومت نکردم! واللا! تازه پارسالا قرار بود اگه ارتقا بگیره حقوق یه ماهشو بده من که ارتقا رو گرفت و خورد ب قضیه بهم زدن ارتباط از طرف من و اونم رف که زن بگیره و خلاصه که شیرینیه ارتقا مالید! به خودشم گفدم اینو و میگه نه من یادم نی همچین قراری داشته باشیم! کلن مردا الزایمر دارن انگار! البته شایدم راس میگه چون حافظه مافظش خوب نی زیاد!!
.
الانم ک چای و ی لقمه نون پنیر و ی دونه گلابی و نصف ویفر شوکولاتی خوردم ب عنوان شام و دارم می عاپم براتون! پاشم ی چای دیگه هم بریزم و بنوشم به سلامتیه هممون!!
.
فردا اگه اون مردکه بتونه باسن گشادشو یکم تکون بده و نامه منو اماده کنه سریع میرم میگیرمش و برگشتنی هم از عطاریای جمالزاده سفیداب و دارچین میگیرم، شاخه دارچینام ک میریزم تو چایی ته کشیدن.
.
بچه ها رفتین مراسمی چیزی برا منم دعا کنین ... دوستون دارم ... ایکونه یه عالمه بوسسسسس...
.
ندا نوشت: عزیزم رنگ مو رو اشتبا گفتم پرستیژ! آنیکا هس اسمش، و شمارشم ٤.٥
دیروز پرستیژ هم داشت ولی خانومه بهم گف اینو ببر برا همین پرستیژ مونده بود تو ذهنم. البته خانومه میگف هر دوی اینا و مدیا از یه کارخونه ان و ایرانین.
اینم بگما این قهوه ایه خیلی تیره بود توی ژورنال، موهای من دو سه درجه روشن تر از اینی بود که تو عکس دیدی و سفیدی هم داشت لذا من قهوه ایه خیلی تیره گرفتم که به رنگ دلخاهم برسم.
.
فرداش نوشت! : اینم عکس کیف و کفشم که خریدم:
عسک حذفیده شد!
سلام دوستانه جان مجددن! اومدم بگم رنگه عی بدک نشد ینی راضیم . بهتر از قبله بابااااا ، چی بود اون ! حالا اگه موبی جون همکاری کرد عسکشو میزارم!
.
امروز بیس مین ب پنج شوتم کردن بیرون از سایت! دیگه منم خریدامو برداشتم و پیش ب سوی نانه وایی!! یه بربری که اصنننن نمیشه خوردش!!!! خخخخخخ خریدم و اومدم منزل و یادم رف نایلون زباله بخرم. خوشبختانه یکی داشتم ! بعد دسگاه اپیمو وارسی کردم و دیدم حواسم نبوده بدم پشت جعبشو مهر فروشگاه بزنه برا ضمانتش!! فک نکنمم دیه ببرم ک مهر بزنه، نمیدونم! راسی امروز سر راهم رفتم انار گل ، وای جلیقه و دامناشو خیلی دوس دارم، بعد اونوخ اکشال نداره من برا عیدم از الان لباس بخرم؟!؟ خیلی خوشگلن و پاییزی هسن و برا هوای عید طرفای مام جواب میدن... خوکشل بودن خیلی( با موبایل نمیشه ایکون گذاشت!! تصور بفرمویین ایکونه لبخند با قلبی بالای سر!!)
.
دیه نایلونه زباله رو بستم ب خودمو دس بکار شدم برا رنگ، یک و نیم تیوپ رنگ با یک و نصفی اکسیدان. قاطوندم و دسکش پوشیدم و اول جلوهامو گذاشتم بعد رفتم از عقب شرو کردم چون جلوهام چند رنگی و سفیدی زیاد داشت. با بدبختی رنگیدماااا ینی یک وضعی! چنجا هم رنگ ریخ رو موکت که خوشبختانه با شامپو فرش که پاک کردم تمیس شد. بعد اتمام رنگ همون نایلونو کشیدم رو سرمو چل و پنج مین صبر دادم و تو این مدت یکم جم و جور کردم و ظرف شستم. لخت و عور! ( البته نه کاملا عور!!) با خودم فک میکردم خوبه همخونه ندارمااا وگرنه کی میتونسم انقد راحت باشم خداییش؟!
.
رفتم حموم و کلمو با شامپو بچه شستمو حمومیدم و نرم کننده هم زدم ب گیسوانم! بعدم با خاهری و مامی صوبت کردم و کلشونو خوردم ! نمازیدم و ی دونه گلابی و یه دونه سیب لومبانده و الان هم در حال آپیدنم!
.
هر چی تلاش کردم عکسه ثبت نشد. فردا با لوپ لوپم میزارم! الان دانشکدس و خوابه!!
.
قربونتون برم... الاهی که امشب هممون خوابای رنگی پنگی ببینیم ( تصور بفرماین ایکونه بوسه تف تفی!!)
.
بعدن یادم اومد نوشت!!: اغا من یه شفاف سازی وکنم! تو پست قبلی یا همین پست که از نهارم و اغای بربری!! بد گفتم شما معکوسش کنین!! فی الواقع اونجوری گفدم که رفقای رژیم دار دلشون نکشه که هیچ ! حالشون از هر چی غذاس هم بهم بخوره ( عایکونه ملی که خیلی فداکاره... خیلی هواسش ب رفقاشه ... خیلی .... خیلی... خیلی ...!!!)
.
.
اینم چتریایی که ارزو بدل موندن این مدلی از مخنعه بزنن بیرون:
.
عسک حذفیده شد!
.
.
ملی انتخادات و پیچناهاداته شما را پذیراست...هدف ما جلب رضایت خوانندگان عسد
سلامن علیکم در اولین روز هفته...
.
امروز ملی صب برا نماز صب پاشید و بعدش دوباره تا هف خابید و بعدن ترش سریع اماده شد و صبونه نخورده جهید سمته دان تا انگشتشو بفشاره رو دسگاهه انگشت زن البته یک سوم نون باگت رو پنیر مالون کرده بود که بعنوانه صبونه در دان نوش کنه و اینکارم کرررددد! نشست تا 11 به سانه یک لاکپشته تن پرور رو مقالش و در این بین یه ماگ چای دیگه خورد با کیشمیشه مونده ای که پریروز از ته یخچالش دراورده بود!( ایکونه یه لاکپشت که داره چای با کیشمیش مونده میخوره !!
) البته دروغ چرا وسط مسطاش هم هی سر میزد به اینجا و کسب فیض میبرد( اینجا ...کلیک کن نترس! کلیک کن اینجا! رو کلمه اینجا کلیک نکن که منظورم اینجاسسسسس ، بیااا جولو جولوووو جولوترررررر جولو تر تررررر ... عاهاااااا یکم دیگههه ...عاففرین رو همین نقطه ها کلیک کن ....) مردم ازار هم خودتی
دیدینش؟ چقدنه خووووفه؟ سالاد الویه هم میشه نذری دادا من نمیدونسمممم ....
.
راس ساعت 11 طی قرار از قبل تعیین شده با سرکاره خانومه دوشیزه ملی خانوم، ورش داشتم بردمش بازار میدون ولیعصر و براش رنگ مو خریدم که مدیا نداشت و از همون کارخونه پرستیژو ورداشتم با یه رژلب گوشتی و مداده مربوطه و یه پودر ابرو و یه دونه دسگاهه اپیلیدی فیلیپس و لوسیونه مربوطه و کرم مرطوب کننده و یه روسری سایز بزرگ قهوه ای رنگ که همش 25 تومن بود! البته روسریه 25 بود بقیه خریدا شد 250 تومن.
.
قبل اینکه برم خرید رفتم گروه خودمون و تو سالن استاد مهربون مو سفیده رو دیدم و گفدش نیمساعت دیه بیا ببینم چه خبرا...گفدم چشششم و رفتم خرید و 12 بود که دان بودم! ینی کل خریدم 30 دقه بیشتر طول نکشید! رژ لبش پرس نبود و یکم به دلم میومد و بش گفتم اکبند نداری که گف همشون همینطورین! ولی من دوس میداشتم اکبند بود و اونجا سخ نگرفتم ولی اومدم که دان یکم پشیمون شدم! حالا ایشالا که موشکولی نداره و تمیسه!
.
رفتم پیشه استاد مهربونه و نیمساعتی حرفیدیم و گلایه استاد راهنمامو کردمو بعدم یه ربع به یک دوباره اومدم سایت و تا یک و نیم نشستمو بعد رفتم نهار. زرشک پولو با مورق! اصصصصصصن خوششششمزه نبوووووددد!!! تو برنجش چنتا دونه سنگ ریزه داشت و تازه شفته هم بود و مورقشم خام پخته بود و تازه یه دونم کرمه زرده راه راه چااااق وسطه سالادش میلولید! (آیکونه ملی که داره برا شادیه تازه رژیم بای بای میکنه و بوس میفرسه!!!)
.
تو سلف دو تا از همکارا رو دیدم و نشستیم تا 2و ده دقه حرفیدیم و از مصائبمون گفتیم و بعدش بلن شدیم و من اومدم سایت دوباره. الانم تا پنج کار میکنم و عصری ایشالا پروژه رنگکاریه مو دارم! یادم باشه نایلون زباله بگیرم که بندازم زیرم و یکیم مث پیشبند بپوشم که همه جام رنگی نشه. خدا کنه حداقل چند رنگ از عاب درنیاد! رنگه خوب پیشکش! اینم از این
.
برگشتنی باس نونم بگیرم. یحتمل بربری. این دفه که میرم ولایت هیچی نمیخرم دیه. هر دفه یه چیزی میگرفتم ولی این بار هیچی نمیخام بگیرم. حالا شایدم یه چی گرفتم براشون. ببینم چی میشه. یه بار براشون اش نیکوصفت بردم ! دادم مهموندار گذاشت تو یخچالش. عاخه وختی یه چیه خوشمزه میخورم دوس دارم اونام بخورن ازش! اش نیکو صفتم خیلی دوس میدارم و انصافن خوشمزس. این دفعه میخاسم پای سیب از ی جا که خیلی خوشمزس بگیرم ولی با خودم میگم چ کاریه خودم براشون میپزم دیه! واللا!
.
دوسدانه جان امشب خبره خراب شدن یا اوکی شدنه رنگ موهای ملی را در همین محل اعلام می نموییم...لدفا شکیبا باشید بای بای تا سلام بعدی