ملی و حرفهای دلش

اینجا خودمم! همین

ملی و حرفهای دلش

اینجا خودمم! همین

پاییز 99

امروز اولین روز پاییز 99 هست

نصف سال در کمال ناباوری گذشت و نصف دیگش مونده! کلا یه جوری شده احساسات و زندگیم. همچنان احساسم اینه که این اون چیزی نیس که من میخام و یه چیزایی سرجاش نیست و نباید اینجوری باشه و ووو و البته همزمان خدامو شکر میکنم که بلای خاصی به سرم نازل نشده و حداقل از دور یه زندگی نرمال دارم و سالمم و دور و بریهامم سالمن! شکر!

.

چند ماهی هست که دوره م شده سه هفته ای! نمیدونم چرا. از تغییر سبک زندگیم (خورد و خوراکم که زیاد شده  و زودتر اومدنم به خونه برا ظهرها و ...) هست یا چی نمیدونم ولی یکم نگرانم کرده!

.

همچنان کارها زیاده و سرم شلوغه و دارم میدوئم! برا قضیه استخدامم یکم نگرانم البته دلم روشنه ولی خب همیشه داستان یه دقیقه مونده به اخرش ممکنه کلا عوض شه و یه جور دیگه تموم شه!

.

بالتازار به شوخی یا جدی هفته قبل گف من اینجا زیر بار درس خفه میشم بیا کمک. گفتم باشه من در خدمتم. حالا امروز میخام بهش دوباره جدیتر بگم! خاهر بزرگه میگه کرونا بازاره و برات سخت میشه مثلا دو هفته یه بار بخای بری و بیای. ولی من دوس دارم انجامش بدم. البته اگه بالتازار جدی بوده باشه صحبتش.

.

دلم یه سری کارا میخواد...مثلا رمان خوندن...رمانه خوب...جلو پنجره لم دادن و چای خوردن تو یه خونه تر و تمیس و جم و جور که به سلیقه خودم چیده شده باشه (باورت میشه برام ارزو شده؟!! یه ارزو که از دوران بچگی ینی 4-5 سالگی داشتم) احساس می کنم اگه اینجور پیش بره قرار نیس هیچ وخت بهش برسم! ولش گریم میگیره الان!

.

فک کنم من عادمه زندگیه تنهاییم...خیلی تنهاییی... برا همین الان یه حسه سردرگمی دارم و هی فک میکنم این اونی نیس که باید باشه!

.

تو بورس سرمایه گذاری کرده بودم و تقریبا داراییم 4-5 برابر شده بود و باید در اوج خدافظی می کردم که نکردم و الان جلو چشمم همه اونچه سود کرده بودم از دس رف! اصله پولمو نجات دادما و یکمم سود برام مونده ولی خیلی پشیمونم. اگه تیر ماه میکشیدم بیرون الان میتونستم یه زمنیه پرت تو یه گوشه ای از شهر بخرم حداقل و بندازم باشه برا روزه مبادام. به من نیومده کلا انگار سود کردن از زندگی!

.

خیلی ناله کردم نه؟! حالم نالس خب! و فکر میکنم حاله خیلیا اینه.....

.

خداجون برا داده و ندادت شکر.... یه سرانجام خوبی برامون بنویس دستت طلا!

بسیار دلم گرفته

سلام

امیدوارم حالتون خوب باشه ... من که حاله دلم بده. انقدری بده که هر دو هفته یه باری پری میشم!! نمیدونم چم شده.

نگرانم... استرس دارم....از زندگی لذتی نمیبرم...و و و

.

یه بچه گربه دو هفته پیش اومد جلو پام. داشتم از تاکسی پیاده میشدم که دیدم تو باغچس. پرید رف زیره ماشین و کم مونده بود  ماشین از روش رد شه. چشماش نیمه کور شده بود و پره عفونت. یه اقای مهربونی کمک کرد و گرفتش و گذاشتمش تو کارتن و بردمش دکتر. 5 روز بستری بود. روز اول بوی شدیده عفونت میداد و گوشه لبش کنده شد !! عفونت باعث شده بود نکروز بشه.  دیه چند روزی اوردمش تو حیاط خونه و طفلک همش کز میکرد یه گوشه. چهار روز پیش اجازه داد نازش کنم و دیدم باز چشماش بد عفونت داره. زنگیدم دکتر و دوباره بردمش منتها دیگه بستری نکرد. فقط سه روز و هر روز یه مرتبه بردمش برا تزریق و یه قطره چشمی هم بهم داده که هر روز میچکونم تو چشمش. فعلا که خوبه و امیدوارم دوباره عفونت نکنه چشاش.

.

کلی کار رو سرم ریخته طبق معمول . تازه دیروز فمیدم باید ده روز اول هر ماه یه خوداظهاری بکنم تو یه سایتی و انجامش ندادم :( آتو دسته دشمنا که از کارم ایراد بگیرن. ماه دیگه باید حواسم باشه که جبران کنم.

.

دلم مسافرت می خواد. دلم یه سری چیزایی می خواد که امکان رسیدن بهشون نیست! چکار کنم؟ :)

.

چاق شدم اساسی. یکم دیگه غفلت کنم میشم همون دختر چاق سابق. سعی میکنم مراعات کنم. دسته خودمم نیس. از اعصابمه. باید رو خودم کنترل داشته باشم.

.

دیگه همین دیه! دو تا صورتجلسه بایس تنظیم کنم. برم ببینم چ جوریاس...فعلند

مبل توی هال :)

سلام

گفتم یه مبلی تو هال هست که من عصرا روش میخابم؟ قبل دوش گرفتن! و بعد خوردنه نهار!

لذتشو ماه رمضون کشف کردم. اینجوری که دراز می کشم روش صورتم رو به پنجرس . رو به نوره. میخابم تخت تا  دو ساعت اینا.

خیلی خوبه ... با خودم فک میکردم چه خوبه اگه یه روزی خواستم بمیرم تو یه همچین وضعیتی باشه! راحت و اروم رو یه مبل رو به نور :) چشامو ببندم برم برا همیشه.

.

اون روزی یه فکر هیجان انگیزه دیگه هم به سرم زده بود و اونم این بود که فرض کن بگن نیمساعت برا خوده خودته! تو اون نیمساعت همه کار می تونی بکنی ...هررررر کاری ... و هیچ کس هم قرار نیس یادش بمونه یا به یادش بیاد که تو چیکار کردی! ...بی هیچ ترسی و هیچی و هیچی و هر کاری هم که کردی قرار نیست هیچ تبعاتی برات داشته باشه...نه مثبت نه منفی! اون وخت شما تو اون نیمساعت چکار میکنی؟ :)

.

نهار دلمه برگ مو داشتیم منتها مجبور شدم یهوویی تا 5 عصر بمونم . به دکتر میم زنگیدم و گف 5 صوبت کنیم. دیه مجبورم بمونم...غذای گربه ها هم ته کشیده باید براشون برم خرید. تا 5 و نیم کار می کنم (شامل کار روی مقاله و مطالعه یه شیوه نامه و ارسال یه نامه اداری) بعد که زنگیدم به میم بعدش ماشین میگیرم و میرم خرید آذوقه برا پیشیا و بعدم میرم خونه دلمو خورون....یکم استراحت رو مبل و بعدم حمام!

.

ابروهام غشنگ شده! ینی غشنگش کردم! از کرونا نرفم ارایشگاه و گذاشتم یکم پر شد. ریز پیزاشو خودم برمیداشتم.

...............................................................................

تا اینجا رو فک کنم شمبه یا یه شمبه نوشتم

امروزم شکر حالم خوبه. رییس دانشکده بشدت روم حساس شده و از جانب من احساس خطر می کنه! هیچ وقت فکرشو نمیکردم در سومین سال از خدمتم رییسه یه دانشکده از این بترسه که نکنه من جاشو بگیرم!!! :)

.

برام دعا کنید....فعلا برم ب کارام برسم

اخرین روز بهار 99

هیچ وقت فکرشو نمیکردم اخرین روز بهار سال 99 انقدر غمگنانه و بغضویی باشه! اتفاق بدی نیوفتاده ولی طبق معمول رییسم حالمو گرفته. من نمیفهمم اینا چرا کرونا نمیگیرن بمیرن؟!!

اون هفته اخرین روز کاری بود موقع رفتن به خونه باهام روبرو شد و همچین داشت با نفرت نگام میکرد که هیچ وقت یادم نمیره! من نمیفهمم واقعا چه هیزم تری بهش فروختم که چشم دیدنمو نداره! پیره مرد خجالت نمیکشه من جای بچشم!

.

از خدا برا خودم صبر می خوام و انرژی مقابله با حملات دشمنان و تحمله ادمایی مثله رییسمو! و از خودش می خوام که از گزند حملاتشون برا بد کردنه من تو چشمه دوستانم در امان بمونم!

.

چاق شدم اساسی و باید کمتر بخورم! دلم برا روزای لاغر نی قلیونیم تنگ عامده!

.

بغض دارم .... پاشم برم دشوووری! برا هم دعا کنیم

طاعاتتون قبول

سلام

واااای که دیگه کم عاوردم

کلییی کار دارم و هیچی انرژی ندارم. همین الان انگار سنگ قورت دادم نشستم پشت میز...گلاب به روتون نفخ هم دارم(از بس که رو هم رو هم میخورم همه چیو) ، کم خوابی هم دارم و همزمان استرس کارای روی هم تلنبار شده داره منو میکشه!

تنها وقتی که از دنیا جدا میشم و فک کنم یه جورایی میمیرم وقتایی هس که رو مبل بزرگه توی هال دراز کشیدم . خب یه طرف هال کلا پنجرس و البته که پرده هاشو کشیدیم منتها چون اتاق خابمون خیلی کم نوره برا همین خوابه بعد از ظهر تو اون نور خیلی حال میده. سرمو میزارم رو بالش و بی هوش میشم تا دو سه ساعت. واقعن بیهوش میشم و فک کنم ناشی از ضعف روزه داریه.

.

نماز روزه های شمام قبول راستی! :)

.

یه چی مهم بگم و برم. سر نمازام همیشه دعا میکنم...بصورت کلی میگم دوستای خوب مجازیم :) نگین که به دعای گربه سیاهه بارون نمیگیره که خودم میدونم! نزنین تو ذوقم!  لطفا شمام برا من دعا کنین...دعاهای خوب خوب  :) مِلسی پیشی سفیدااا! :)