ملی و حرفهای دلش

اینجا خودمم! همین

ملی و حرفهای دلش

اینجا خودمم! همین

رمضان نود و نه

سلام بچه ها

امیدوارم همتون سالم و سلامت باشین

منم خدا رو شکر خوبم . مریضی نگرفتم. اون هفته سر اعصاب خوردی که داشتم فک بالام تیر می کشید و یکمم سینوزام پر شده بود که خوشبختانه با دوپینگ در عرض دو روز برگشتم به حالت عادی. اگه بینیتون کیپ شد در حالیکه هیچی توش نیس و فقط احساس کیپی در بینی داشتین این یعنی که سینوزاتون پر شده. من علایم دیگه ای نداشتم. هر چهار ساعت قرص اکالیپتوس خوردم. اب هویچ و سوپ سبزیجات و یه دونه آمپول نوروبیون و استراحت کامل. و اینکه سشوار گرفتم رو صورتم! که صورتمو گرم کنم.

فک کنم چون هر روز حمام میکنم مستعد سرماخوردگی شده بودم که خلاصه بخیر گذشت.

.

شما در چه حالین؟ خوبین؟  از خودتون بنویسین برام خو چی میشه مگه

.

حسابی سرم شلوغه و اساسی وقت کم میارم. خیلی هاااا...اصن یه وضعی....فک کن هنوز مقاله بزرگه رو تموم نکردم! قبل عید قرار بود تمومش کنم....ببینم زمان برا شماها هم داره میدوئه؟ یا فقط برا من اینطوریه؟ انگار دنیا می خواد به آخر برسه!

.

گشنمم هس...راسی نماز روزه هاتون قبول...برا منم دعا کنید باشه؟ من باور می کنید دو روز قبل رو برا شماها دعا کردم؟ کلی ها! گفدم دوستای وبلاگیم! دیگه خداجون خودش میفهمه!

.

فعلا تا همینجا که فمیدین زندم و نمردم بسه ! برم به کارام برسم که شیش باس بریم یه جا بازدید. موندم تو دانشکده و هیشکی نیس جز ماون توسعه... ببینم میتونم تا یه رب به شیش یکم کارامو پیش ببرم یا نه.

.

پی نوشت یک:

مهر فرماندارمون بدجور افتاده به دلم

پی نوشت دو:

به نظرتون چیکا کنم ؟


.

پی نوشت سه:

بای بای! و بدرود ...

سال نو .... مبارک؟؟

سلام بچه ها

من اول معذرت می خوام ک یکی دو نفر رو نگران کردم! من حالم خوبه فقط نمیدونم این روزا چطور میگذره... خودمو درگیر بحث گندزدایی و پاکسازی محیط تو شهرمون کردم و خلاصه تقریبن از بیست اسفند تا امروز نفهمیدم روزام چطور گذشته... 

سال نو برا هممون مبارک! امیدوارم زودتر این روزای ترسناک بگذرن ... خدا به هممون رحم کنه... شماهام از خودتون خبر بدین لطفا ....

سلام کرونا!!

سلام

بلیط گرفتم برا فردا

دارم میرم تهران! با قطار!!! دو شبم می مونم هتل!!! کرونا نگیرم صلوات

مجبورم برم...  هفته پیش سه روز فقط وقتمو از صب تا شب گذاشتم برا بارگذاری مدارکم و ثبت نام در وبسایت بنیاد ملی ن.خ.ب.گ.ا.ن

یه بار کلی مدارک تو یه سایت بارگذاری کردم و یه بار دیگه تو یه سایته دیگه!!! نوشتن مدارکمو از اول اسفند تا اخره خرداده سال بعد بررسی و نتیجه رو اعلام می کنن. ولی خب باید خیلی زودتر از اینا بررسی بشه و اعلام بشه به وزارت بهداشت...برا همین دارم میرم حضوری ببینم کسی پاسخگو هست بهم یا نه ...برام دعا کنید نتیجه بگیرم.

وزارت هم باید برم که کارشناسه مربوطه رو ببینم...خدا رحم کنه ...ازوناس که اصن اعصاب نداره ... دعا کنید درست راهنماییم کنه...ببینم چه گلی باید به سرم بگیرم.

یه سرم میخام برم علوم پزشکی مجازی...خو ثبت نام کردم برا ترم اوله ارشده مجازیه یه رشته ای! برامون خوبه...دوره برا هیات علمی هاس و اگر سه ترم رو بخونیم و پایان نامه بگذرونیم بهمون ارشد میدن. میخام برم با یکی دو تا از اساتید صحبت کنم ببینم می تونم از الان موضوع پایان نامه بردارم. خودم یه موضوعی تو ذهنمه که برا دانشکده محل کارمم خوبه. تا ببینیم چی میشه و خدا چی می خواد.

.

کاش این کرونا نبود. اونوخ عصرا با خیال راحت میرفتم خرید عید. پارسالم خرید عید نکردم ! امسال دیه میخام ی چیایی بگیرم اگه خدا بخواد...با استرس میرم بازار دیگه!

.

وای همینجوری کار پشت سر کار پیش میاد و من نمیرسم به هیچ چی! :( انقدر کارای نیمه کاره رو دستمه که نگو.خدا خودش کمک کنه... همین دیه....فعلا برم تا بعد

دوباره چالش...دوباره ...دوباره دوباره

:(

سلام

همه چی دوباره بهم ریخت... یه نامه از بنیاد نخبگان اومده برا دانشکدمون  که فلانی برای جذب در فلان رشته در اولویته...فلان رشته کدومه؟ رشته منه!! حدس میزدم پسره بیاد تو فراخوان شرکت کنه اما فکر نمیکردم از طریق بنیاد بخاد اقدام کنه. بنیاد پشتشو میگیره!

خب یارو هیات علمیه تبریزه و داره میاد تو فراخوانه شهرستان شرکت کنه که یه سال بعدش انتقالیشو بگیره بره تبریز. رییسم اینو قبول داشت! رییس میگه تنها راه اینه که فراخوانه رشته تو رو لغو کنیم. وگرنه اگه بخوایم اینو بگیریم دیگه کلا برا جذب تو راه ها بسته میشه (از رشته من همین یکی هم اضافیه چه برسه به اینکه بخوان دو تا بگیرن!!)

.

نمیدونم چرا اینجوری میشه...نمیدونم چرا همش کارام گره میخوره... نمی خوام بی توکل باشم...ولی واقعن موندم توش...چرا اینقدر دردسر برام پیش میاد؟!!ینی انقدر بد و منفی هستم که کائنات هی برام نسخه میپیچه؟ :((( به خدا یواش یواش دارم دیگه مطمئن میشم که من ادمه خیلی منفی ایم که اینهمه هی کارام پیچ میخوره :(( نمیدونم چکار کنم...نمیدونم نمیدونم :((((

یه مشت حسود پلاستیکی

زمستونه خدا سرده دمش گرمممم

سلام :)

خوب موبین؟

دیدین این دو ماهه اخره سال رو وخت عینه برق و باد می گذره؟ برا من که خیلی سریع می گذره و نمیتونم بهش برسم...

نشستم تو اتاقم و دارم به جلسه ای که امروز داشتیم فکر می کنم و به اینکه چطور دو تا از مدیرای به اصطلاح ارشد دانشکده کنفم کردن...دو تا حسود پلاستیکی که میترکن از حسادت و نکبت. خاااک دو عالم بر سرشون. حالا خوبه من نه پستی دارم نه مقامی ...من نمیفهمم چرا نمیتونن تحملم کنن! واقعا برام سواله.

.

یکم انرژی منفی گرفتم امروز ولی از اون ورم یکم انرژی بهم تزریق شد که حسابی کار کنم و تلاشمو مضاعف کنم خیر سرم....چقدم که مضاعف میکنم! خدا خودش کمک کنه دیگه ! بهم انرژی بده و عشق بده که بتونم در برابر این حسودای پلاستیکی بیشتر و بیشتر به عنوانه یه فرده کاری و فعال و سرشناس اجتماعی شناخته بشم!  همین سوزوندتشون وگرنه من چیزه دیگه ای در چنته ندارم!

.

گفته بودم که ساعاته کاریمون شده تا ده دقه به شیش؟ الانم قراره بزرکه بیاد ببریم براش یه فایلی که درست کردم رو بدیم چاپ بشه و از اونجام برم برا الف یکم خوشمزه جات بخرم. از وختی اومدم ولایت هر بار که خوشمزه جات دستم میبینه میگه برا من چرا نمیخری!! برم براش یکم خوشمزه جاته شهرمونو بخرم بفرسم با پست بره! ولنتاین کیه؟!! به همون مناسبت براش میرفسم! دوس پسرمه دیگه مثلن....هییییع هیچیم به عادم نرفته!

.

پنشمبه که خابیدم تو خاب دیدم مارشملو حسابی مریض شده و بردیمش دکتر. فرداش بزرگه اومد گف تو کوچه یه گربه یخ زده خوابم تعبیر شد! نگو همون موقع شب که من داشتم این خابو میدیدم یه فرشته اون بیرون داشته تلف میشده :(( خیلی ناراحت کنندس

5 تا پیشی دم در خونه و حیات دارم و سه تا تو حیاته دانشکده ... خدا خودش حافظ همشون باشه.  هزینه غذاشونم که سر ب فلک میکشه ولی باش اشکال نداره! فدای سرشون...خدا خودش برکت میده به حقوقم! البته امیدوارم بده!!

.

گفتم هر چی داشتم و نداشتمو گذاشتم تو بورس؟ هیچیم بلد نیستما! یکی از همکارام که وارده و دستی تو دستا داره بهم خط میده چی بخرم چی نخرم! قراره ده درصد سودمو بدم به اوشون! حیف که پول ندارم وگرنه بازم میخریدم! مگه اینکه طلاهامو بفروشم که اونم نیخام اینکارو بکنم!

.

یکم غذامو کمتر کردم و بیشتر سالم خوری میکنم ببینم دمبه هامو میتونم تا عید یکم عاب کنم! یا نع!! شمام شرو کنین به دمبه عاب کردن الان فصلشه  جواب میده! جدی میگم. من بهمن 94 بود که تو تهران بودم و سالم خوری رو پیشه کردم و تا عید جمع و جور شدم کلی. اولین کاری که باس بکنین اینه که نون و برنج رو بشدت کم کنید. برنج یه کف گیر اونم بی روغن. نون هم یه کف دست یا نهایتش دو کف دست. سرخ کردنی رو حذفش کنید و شیرینی و تنقلات و شکر هم کلا حذذذذف تا عید...دووم بیارین و به خودتون وعده شیرینیهای خوشمزه شب عیدو بدین! اونوخ تو عید روزی یه دونه شیرینی اوچولو میتونین بخورین! جایزه!

به جای حذفیات= کاهو و سالاده بی سس و خیار و سبزیجات اضافه کنین تو وعده های غذایی و میان وعده ها. میوه نه ها! میوه رو هم حساب شده باس بخورین. یه وخ فک نکنین مجازین هر چی بخاین میوه بخورین! برا سبزیجات مجازین ولی برا میوه هر گز... همین فرمون برین جلو تا عید کلی جم و جور میشین! قول میدم !

.

دیگه چیزی برا گفتنم نمیاد...مباظبات بفرمایید از خودتون و برا منم دعاجات بفرمایید...قوبونه همتون :)