سلام. خوبین خوشین سلومتین؟ مماخاتون چاخه؟! شام سبک خوردین؟ نوش جونتون ! اگرم نخوردین بهتر! شام که خوردن نداره!
.
داش یادم میرف بیام بعاپماااا
.
صب تا هفت و نیم خابیدم و بعد پاشیدم تا اماده بشم و صبونه بخورم شد هشت و بیست اینا. دیه زنگیدم به شهرسان و شمارمو دادم اغاهه گف بت میزنگم خبر میدم بزار با دبیرخونمون چک کنم بعد. منم گفدم باوشه! دیدم مقنعمم بدجور کرم پودریه ، یه مخنعه تمیس اتوییدم و سرم کردم و هشت و نیم زدم از خونه بیرون. یه بیست متری رفته بودم که دیدم گوشو! داره زنگ میخوره. برداشتیدم دیدم اغاهس و گف بعله خانوم اومده نامت ولی امروز نیا چون رییس مییسا هیشکدوم نیسن. فردا بیو! منم گفدم باوشه و تشکریدم و سره خر رو کج کردم سمته دان.
.
نه اینا بود فچ کنم که انگشته مبارکمو فشاریدم و پریدم بالو! باز لاکپشتی یکم فصله چهار نبشتم و طرفای 11 و نیم اینا بود که رفتم برا خودم یه شیرکاکایو خریدم از بوفه. نمیدونم امروز چرا پیشمولکا نبودن!
ببینین دوسدان! شیرکاکایو هر کدومش 200 میلی لیتره! معمولا رو محصولاته کارخونه ای یه جدولی داره که ارزش غذایی اون ماده رو روش نوشتن و صدر جدول هم مینویسن که چقدر اون خوشمزه هه کالری داره. ولی لدفن دقت بفرمویین به یک نقطه ظریف! و اونم اینکه اگر روش نوشته باشن ارزش غذایی به ازای هر سهم ( یا خلاصه یه همچین چیزی) بایس توجه کنین که حالا این شیر یا کیک یا هر چی که خریدین چند سهمه! مثلا رو همین شیر کاکایو نوشتن هر سهم 100 میلی لیتر...خوب بچه ها ژووون این ینی چی؟! ....عاااافففرین! ...ینی شیره ما که 200 میلی لیتره در واقع دو سهمه! و اگر تو جدول نوشتن هر سهم 79 کالری، این یعنی کل اون شیر 79 ضربدره 2 کالری داره. ملتفت شدین؟ حالا اگه سوالی داره کسی بپرسه خخخخخخخ.... اخه میگن بین صبونه و نهار یا نهار و شام که میخاین میان وعده بخورین اولا دو ساعت یه بار میان وعده رو بخورین و هر بار هم 70 کالری حداکثر بخورین نه بیشتر. دیه منم شیر که میگیرم هر وعده نصفشو داخ میکنم و میخورم. امروز که عصر قرار نبود بمونم دان برا همین نصفشو داخ کردم برا خودم و نصفشم دادم ابدارچیمون و گفتم بیا با هم بخوریم اینو من همشو نمیتونم بخورم! شیکموئه بش برنمیخوره!
اینطوری گفتم که اغا فلانی من کل این شیرو نمیتونم بخورم و حیفه بخام بندازم دور میزارم اینجا دوس داشتی بخور!
.
دیه تا یک و نیم سایت بودم و بعدم کوله بارمو برداشتم و رفتم سلف. نهار هم اش داده بودن که توش جو بود! من جو دوس دارم واااای. هر سال مامانم بهم سبزی خشک میداد و باهاش اشای خوشمزه درست میکردم امسال پاهاش درد بود سبزی خشک نکرد بده بهم یه آشایی میشدن! عدس پلو با کیشمیش و ماست چکیده هم بود جاتون خالی که زدیم بر رگ. من پلوی شیرین دوس دارم، شما چی؟! مثلا توش کیشمیش باشه یا هویچ یا کدو حلوایی و .... تازه اون روزی یه رسپی دیدم شکر پلو! برا بوشهریاا بود. حالا رفتم ولایت میدرستم یه بار ببینم چطوریاس. با قیمه مخصوصه خودشون میخورن. قیمشون تقریبن همون قیمه ماس ولی لهش میکنن و میخورن!
.
اومدم خونه و سه و نیم گرفتم خابیدم تا پنج. بعدنم یه دوش سریع السیر و چای و یه مشت عاجیل و نصف کلوچه و یه دونه شکلات تلخ و یه مشت کیشمیش خوردم تا قبله شام و شامم یه پیاله ماست و دو تا دونه نون تست اوچولو با یه هویچ! عصرا زیاد میخورم میدونم!
.
داشتم امروز فک میکردم که این اروپایی مروپایی ها و کلن خارجکیا یه چیزه جالبی دارن و اونم اینه که رسیدگی به غرایز جنسی رو یه حق انسانی میدونن برا هر عادمی. یه زمانی یه مقاله ای میخوندم تو حوزه کاریه خودم . اینا حتی وختی در سطح کلان دارن برا سلامتیه ملتشون برنامه میریزن ، یکی از عناصر و مواردی که توش بهش دقت میکنن سلامتی در حوزه همین مسایل خاک بر سریه! من که باهاشون موافخم! واللا! عاخه شما فک کن یکی که نخاد ازدواج کنه ینی تا اخره عمرش باس مث خاهر روحانیا زندگی کنه؟! مگه چه گناهی کرده؟! مگه عادم نی؟! غریزه نداره؟! حالا یه دخدری بنا به هزار و یک دلیل نخاسته یا نتونسته ازد کنه، باس از این قضیه محروم باشه؟! واللا خدا هم خوشش نمیاد! ینی فک نکنم خوشش بیاد نمیدونم ولی من فکر میکنم این خوده ما هاییم که خیلی زندگی رو به خودمون سخت گرفتیم وگرنه تو آموزه های دینیمون هم انقدر سختگیری نشده. البته من زیاد در این زمینه اطلاعاتی ندارم ولی مثلن همین قضیه عقد موقت! نمیدونم چقدر صحت داره ولی اینطور یه بار شنیدم که دو نفر با خوندنه دو تا آیه بهم محرم میشن! ببخشینا ولی خب خیلی مسخرس!
البته قصدم توهین به اموزه های دینی نیست ولی ادم وختی با منطقش یکم فک میکنه میبینه که در واقع دین هم یه راه گریزی گذاشته برا ادمها که بتونن راحت با قضیه ارضای غرایز جنسیشون کنار بیان! نهههههه؟ غلاااااام؟!! خخخخخخخخخخ
.
بذگریم! ولی بازم میگم!! بیشتر از اینکه شرع دست و پای ما رو تو این قضیه بسته باشه این عرف و باورها و هنجارهایی که خودمون ساختیم دسو بالمونو بسته! ( آیکونه ملی که به امور خاک بر سری فک میکنه!!)
.
اگه احوالات گردنمم بپرسین بهتره. ایشالا بهترتر هم میشه. من برم که صبح زود اول باس برم انگشت فشانی کنم و بعدم یه راس شهرستان....خدایا رحم کن که کارم اونجا تو هچل نیوفه !! شبتون بخیرررررر....گودتون ناااااایت! یا بهتره بگم نایتتون گووووووود ! بوس بوس ...ماچ ماچ ....با ی بای
سلام عزیزان...امیدورام حالتان خوب باشد. اگر از احوالات من جویا هستید من نیز خوبم و ملالی نیست جز دوریه شما.
.
اغا من هر چی به موهام نرم کننده میزنم بازم وزوز میشه! فک کنم پوسته سرم ماده وز کننده ترشح میکنه! اخه تا دو سه ساعت بعد حموم خوبه موهام ولی بعدش وز میشه...جل الخالق! حس و حالمم نمیشه برم سراغه لیست خریدم. میگم این مارک cliven هم خوبه هاا.. من الان نرم کنندشو دارم خیلی عالیه.
.
صب که نماز تعطیل بود. هفت و نیم پا شدم و دو به شک بودم برم دان یا نرم. عاخرش گفتم پاشم برم. صبونه نخوردم و فقط یه دونه کولوچ گذاشتم تو کیفم با یه سیب و رفتم دان. نه انگشتمو زدم و استاد مهربونه رو سر راه دیدم که گف یه سر بیا پیشم. دیه رفتم سایت و یه ماگ چایم با خودم بردم و با کلوچم خوردمو بعدن تر پاشدم رفتم پیشه استاد جون. رفته بود یه سفر کوتاه و برام یه بسته عاجیل عاورده بود اولش تاروف زدم که نمیخامو اینا بعد با جونو دل پذیرفتمش
دیه یکم حرفیدیمو من برگشتم سر کارام تا یه ربع به یک. بعد پاشدم بساطمو برچیدم و رفتم که نهار بخورم. امروز با نهار دلستر هم دادن که چن روز پیش هوس کرده بودم و جلو خودمو گرفده بودم که نخرم! ولی امروز دیه جوج رو با دلستر زدم
دیگه راه افتادم سمت خونه و از اق رضا هم یکم خرید کردم و رسیدم خونه. امروز برنامه حموم داشتم و خونه که رسیدم و مبال که رفتم باز خود کفیث پنداری بر من غالب شد و لذا پریدم حموم! ینی مجبور شدم بپرم حموم. لباس هم جمع شده بود و مجبور شدم بشورمشون. سه و ربع بود که از حموم زدم بیرون و تا خودمو خشک کنم و جامو بندازم و نت گردی کنم شد 4 . دیگه خابیدم تااااا 5 و ربع و بعد پاشیدم. من در دورانه هورمونی یکی خابم زیاد میشه یکی دپرسیتم زیاد میشه یکیم قررررر میگیریم ( قِر نه ها قُر! ینی درجه حرارتم بالا میره! ) عاره! بعدنش چای دمیدم و کلی هم تنقلات شامل یه نصفه کیک کارخونه ای ، یه انار، یه خرما ، یکم البالو خشکه و دو مشت عاجیل اوردم گذاشتم جلوم با چای بخورم و فیلمه ( آآآآآآآآدت نمیکنیم) هم که از اغ رضا گرفته بودمو پلی کردم.
یه چی بگم؟ تو حموم هی به این فک میکردم که اگه عاجیلش شور باشه چههه خوووف و هیجان انگیزناک میشه! باز که کردم بستشو دیدم عاااااره شوووووره دیه فیلم دیدم تا هفت و نیم و بعدنشم یکم موسیقی گوشیدم و چهار پنج تا هم نمودار کشیدم برا فصل چهارم. همین. این بود انشای من. زندگیه امروز من! نامم هم گفتن رد میشه امروز و فردا میتونم برم شهرسان. ولی من اول میزنگم شهرسان و اگه واقعن نامه رسیده بود میرم! واللا! به حرفه اینا اعتباری نیس.
.
گردنمم همچنان دردناکه یکم. پارسال همین موقه ها هم گردنم بشددددت گرفته بود جوری که نمیتونسم تکون بدم خودمو و یادمه یه بار از بیرون که اومدم رفتم زیر دوش اب گرم و کلی هم گریه کردم برا گردن دردم!! ینی تاریخ داره تکرار میشه؟! خدا نکنه بدبخ میشم!
.
الانم باز خوابم گرفته! راسدی نامه هایی که جدیدا منتشر شده که فروغ فرخزاد نوشته به ابراهیم گلستانو خوندین؟ بسرچین میاد. دیروز من یکی دو تا شو خوندم و خیلی باحال بود.
.
مرسی منو میخونین بروبچز...براتون خوابه شبی عاااارووووم و کیفولکی ارزومندم و امیدوارم فرداتون یه روز پر از حسای خوب و پاییزونکی باشه ...بای بای و بدرود
سلام و شبتون مشنگ! خاستم بنویسم قشنگ دیدم مشنگ بهترتره! شبه عادم مشنگی باشه غشنگ تر نی؟ مدل مشنگانه!
.
امروز شش و ده مین پاشدم نماز. تیکه بامزه نمازای صبح من برمیگرده به وختایی که گلاب به روتون از خواب که بیدار میشم جیش دارم! همیشه اینطور نیستا! گاهی اینطوره! معمولن وختایی که شبش قبل خواب چای خوردم! القصه شش و ده مین میپرم تو مبال و تا بیام میشه مثلا شش و هجده نوزده دقه! بعد خب مثلا امروز نمیدونسم اذان (طلوع صبح) دقیقن کیه! شش و بیسته، شش و هفدهه، شش و بیست و پنجه؟! یه شماره فک کنم 192 هس که به اسم اعلام اوقات شرعی تو گوشیم سیوه. اول اونو میگیرم و میزارم رو بلندگو و تا اغا صدا قشنگه بخاد یه بسم الله بگه و اوقاتو اعلام کنه من سریع چادرمو میندازم رو سرمو سجاده رو باز میکنم و دستامم میبرم پشته گوشم! اگه از طلوع افتاب نگذشته باشه اولین ساعتی که اعلام میکنه مربوط به طلوعه افتابه! تا طلوع از دهنش درمیاد من سریع نیت میکنم و شروع میکنم و نماز صبحم که کوتاس دو دقه ای تموم میشه
اغاهه هم باس خودش بقیه اوقات رو اعلام میکنه و منم حینه نماز احساسه تنهایی نمیکنم اینجوری
دیگه اینجوریاس!
.
دوباره خابیدم تا هفت و ده مین و بعد پاشیدم و صبونه سنگک با پنیر و سوپس عسل و اخرین قطعه شیرمالو خوردم و چای هم یواشکی به دور از چشم شادی و ندا از فلاسخه دیشبی ریختم و تامام! پیرایش نموده و البسه پوشیده و اخشال بدست رفتم تا سر کوچه و بعدم پیش بسوی دان. جلوی دان پیشی خوشگل ملوسک خانومه رو دیدم و براش یه شیر خریدم و کل شیر رو ریختم تو یه کاسه یه بار مصرف که از بوفه گرفتم و گذاشتم تو باقچه تا خانوم خانوما بخوره. زیادش بود ولی عمدن همه رو ریختم که بقیه پیشیام بعدش بیان بخورن. بعدم هشت و نیم انگشتو زدم و رفتم به سمته ارگانه مربوطه برا گرفتنه مجوز. اگه نامه مجوزو به شما دادن به منم دادن زنه گف تایپیستمون نیست و سیستمامون اوکی نیست و هزار تا درد و مرض ردیف کرد و در نهایتم گف اخره وخت تماس بگیر و منم که اخره وخت تماسیدم طبق معمول گوشیو ورنداشت. واللا خوب پوله مفت میگیرن واقعن خوش بحالشون یه عده. در ازای هیچی ماه به ماه پول میگیرن! تازه دو قورتو نیمشونم باقیه!
دیگه پیاده برگشتم دان و چقدر هم خوب کاری کردم پیاده اومدم چون مسیر بشدت ترافیک بود. نه و نیم سایت بودم و شروع کردم به کارام. یکم گزارشه طرحه اون یکی استادمو پیش بردم و یه سیبم خوردم تا وخته نهار که جاتون سبز قیمه بود امروز.
.
بعد نهارم یکم رو فصل چهار تز خودم کار کردم و طرفای سه و نیم بود که دیدم خستمه. از صبحشم احساس میکردم گردنم درد گرفته. یکی دوبار هم حس کردم یه چیایی شبیه گره تو گردنم وول میخورن! دیگه گفتم ملی نیاز به خواب و استراحت داره و پاشدم انگشتو زدم و اومدم خونه. اول دست و بالمو شستم و نمازیدم و یه چند مین نت بودم و بعدنش خابیدم تا وختی که اذان زدن. دیگه پاشدم و کمی موسیقی گوشیدم و با چای و کیشمیش و پسته و یه گاز کیک از خودم پذیرایی کردم و یکم نت گردی و دو سه صفحه هم فصل چهار و تمام!
.
سر نماز ظهر نمیدونم چرا گریم گرف! تعجب میکردم با خودم که چرا یهو فازه دپرشن برداشتم که همین نیمساعت پیش توکه پای شما خاله پری تشیف اوردن! اولش فک کردم زود اومده ولی الان که حساب کردم دیدم نه وختش بوده. با این حساب همون بهتر که نامه مجوزرو همون فردام نزنن!واللا! سه روزه اولو نمیتونم مسافرته شهرستانی داشته باشم.
.
فردا صب دهنم اسفالته! باس به خانومه هی بزنگم تا بلکه گوشیشو برداره! نمیدونم اگرم برنداره شاید پاشم برم حضوری...نمیدونم فعلن برنامه ای برا فردا ندارم . هر چیه بعد نهار باس برگردم خونه. روال بر این است عزیزان!
.
شبدر نوشت: برات کامنت گذاشتم عزیزم. اگر ایمیل زدی همینجا یه خبر بده بهم. قربونت
.
پاشم بخابم که خوابم میایه! مرسی بروبچ که میاین بهم سر میزنین و ببشخین اگه غشنگ نمینویسم یا روزانه هام تکراریه دوسدتون دارم...بای بای
سلامن علیکم. شب مبتون خوش. بچه بدی شدم. هم وختمو تلف میکنم زیاد ، همم به موقه نمیخوابم شبا! فک کن هنو حموم نرفتم! نمازامم نخوندم !
.
صب که برا نماز صب پاشدم عینه خلا تا هفت و ربع وبلاگ گردی کردم! دیروزم همین کارو کردمااا ! یادم رف بنویسم! بعدش تا هشت و ربع خابیدم و بیداریدم و ظرفا رو شسته و املت رو بار گذاشتم و چایم دمیدم. من تو چاییهام همیشه شاخ دارچین میندازم. هم خوش طعم و بو میشه همم میگن چربی سوزه دارچین. القصه! بخش هیجان انگیز صبونه امروز این بود: یه تیکه اوچول نون شیرمال با عسل! عسله رو فک کنم یک سالی میشه که دارم!
ولی تو یخچال نگهداری میکنم و طوریش نمیشه! خلاصه که فاز داد! رف تو لیست! از فردا صب یه لقمه نون و عسل اضافه شد به می نی یو! تخم مرقامم تمومید فعلن تا چن روز املت تعطیله!
.
صب تا الان خلاصه کنم که 5 صفه بیشتر پایان نامه ننوشتم. فصل یک و سه تموم شد. از فردا دو رو شروع میکنم- شایدم اول چهارو نوشتم بعد دو!- البته همه اینا رو در یک زمان مقتضی باس بشینم دوباره بخونم و کم و کاستی هاشونو لکه گیری کنم. اینش دیگه ایشالا میمونه برا زمانه قبل از پیش دفاع!
.
طرفای دو نیم نهارمو که از دیروز مونده بود گرم کردم و خوردم. دیدین غذا میمونه خوش طعم تر میشه؟!! بعدم الواطی در نت تااااا 4و نیم! بعدن ترشم که خاسم بخابمو خوابم نبرد. تا شش دور خودم چرخیدم و باز لاکپشتی یه چیایی نوشتم و با مامی و خواهری هم این وسط صحبتیدم.
.
راستی دیروز انارم خریده بودم هااا( آیکونه بای بای برا بهار!) عصر یکیشو خوردم خوشمزه و خوش رنگ بود...خدایا شکرت به خاطره این همه نعمتی که افریدی....خداییشا! دیدین چه خوشگله این انار؟!
.
عصری داشتم فک میکردم خونم خیلی کثیفه! ظاهرش نه ها! باطنش! ینی من پارسال شهریور که اومدم تو این خونه عینه اسب افتادم به جونش و سر تا پاشو سابیدم! شیشه های دو تا پنجره ها رو این ور و اون ور پاک کردم و بالکنشو شستمو کفشو چندین و چند بار تمیس کردم و ضدعفونی کردم و از سر تا پای اشپزخونشو ابکشی کردم. چهار روز صبح تا شب درگیرش بودم در حالیکه 40 متر بیشتر هم نیس! ینی دستام بی سابقه درد میکردن و از دردشون گریم میگرفت خلاصه که تمیزکاریه اینجوری رو همون یه بار انجام دادم. برا عید هم هیییییچ تمیسش نکردم. الانم خوب وخت ندارم اونجوری بسابمش ولی تصمیم دارم ایشالا برا عید تمیسش کنم
. امیدوارم بتونم فرصت کنم. یه روز برا اتاخ میخاد یه روز برا حال یه روزم اشپزخونه ( روز ینی از صب تا شبش!) یه نصفه روزم شستنه اساسیه حموم و دسشویی! شد تقریبن نصفه یه هفته!!
.
چقد دلم خونه حیات دار میخاد! فک کن عادم همه عمرشو بخاد تو اپارتمان زندگی کنه! خب اگه بخای رب بپزی! نذری بپزی! یا نه اصن لاحاف تشک بشوری پتو بشوری! چیکار باس بکنی؟!!! نمیشه که تو حیاتی که اینهمه عادم میان و میرن و کثیفه ! اما تو ولایتمون تو حیاته خودمون که خیالمونم راحته که کثیف و اینا نیس اول یه دور خوب میشوریمش بعد پتو و لاحاف تشک ها رو میشوریم و تازه فرشم میشه شست. ولی تو این اپارتمانا؟!!!! ینی میشه ملی یه خونه حیات دار داشته باشه در آینده؟! قیمته اپارتمانا رو داشتم تو سایت دیوار نیگا میکردم. مثلا تو یوسف اباد زیر 400-500 دیگه خونه نیست. یوسف اباد رو دوس دارم هم با اصالته هم نزدیکه ! هم شیکه. بعد هر چی با خودم دو دو تا چارتا کردم دیدم از پس خریدش بر نخواهم امد - حالا فک نکنین الان پول دارما داشتم در مورد اینده فک میکردم و پس اندازای اشتغال و اینا!- ولی بعدن ترش گفتم خدا بزرگه شایس زد و یه شرایطی پیش اومد و عادم تونس یه چی بدردبخوری یه جای درستی بخره! به نظره من کیفیت محلی که توش میخای خونه بخری خیلی مهمه و فاصلش تا محل کار. بعد شما فک کن اپارتمان انقدر گرونه اگه بخای خونه حیات دار بخری ببین چقدددددر قیمتش بالاتر خواهد بود. هر چند که الان دیه خونه حیات دار فک کنم خیلی کم باشه و اصولا دو دسته باشه. دسته اول خونه های کلنگی که از قدیم موندن و دسته دوم هم خونه های ملیاردی که ملی خابشم حتی اجازه نداره ببینه خلاصه که امروز به این طور خیالبافی ها هم گذشت!! گفدم که در جریان باشین!
.
پاشم! پاشم برم حموم! قبلشم یه لقمه نون پنیر بخورم با خیار و گوجه! خاااااک تو سرم که نمازمم هنو نخوندم. شمام گوشیتو بزار کنار بخاب! بزار اول صبح هفته رو بموقه پاشی...عاره جونم...بوس بده ...اوفیش!!! حالا برو....بای بای
سلام
ظهر جمعتون بخیر و شادی!
عنوان نوشت برای اون دسته از دوستاییه که میدونن و به روم نمیارن! باز دسته شادی جون درد نکنه که ملتفتم کرد (مااااچ برای شادی)
.
متاسفانه این پست رو که البته کوتاه هم بود و چیز خاصی توش نداش بلاگ اسکای قورتش داد!!! میام شب و تکمیلش میکنم...قول
.
شادی نوشت: جدی جدی پیشمولکه رو از نزدیک دیدیش شادی جون؟