ملی و حرفهای دلش

اینجا خودمم! همین

ملی و حرفهای دلش

اینجا خودمم! همین

هفت مقدس :))))

سلام

خوبین خوشین سلامتین؟

سال نوی میلادی رو به همه مخاطبانه مسیحی این وبلاگ تبریک میگم 2017 شده و از اونجایی که من و شماها هممون قراره ازین به بعد باکلاس تر باشیم فلذا با تاریخ میلادی دیگه قراره صوبت کنیم با هم! 2017 خوبیش اینه که اخرش هفت داره هفته مقدس....امیدوارم شروع این هفته مقدس به زندگیه هممون خیر و برکت بده و سال میلادیه خوبی رو شروع بکنیم و سال دیگه این موقع هممون در یک الی دو پله بالاتر وارد سال 2018 بشیم.

.

خوب دیگه سخنرانی بسه. دیروز زودهنگام رسیدم خونه و موزاییکای هال داشتن میمردن از کثیفی فلذا اول دو تا ساک و کیف لبتابمو خالی کردم و وسایلشونو جابجا کردم و یه جعبه میوه هم پاپی برام گذاشته بود که اونارم ریختم تو یخچال. بعدش حسابی خودمو شوشته کردم و در نهایت با رعایت تمام موازین وسواسگرایی با دسمال موزاییکای هال رو سابیدم تا تمیس شه و شد. بعدشم کامنتای موجود رو جوابیده و خوابیدم تا نه. هاااا یخچال کوچولومم  زدم که یخ زدایی شه. اتوماته خودش ابو پس میده بیرون بدونه اینکه کفیثکاری بار بیاد مث یخچاله خونمون مصیبت نداره تمیس کردنش.

دیه صب پاشدم و یه لقمه زدم و یکمم جم و جور کردم و تا برم برسم دان شد 11. اول رفدم سراغ کارای عقد قرارداد تزم و چنتا کپی و امضا و بعدشم یکی دو تا ایمیل پاسخیدم و بدنمم کوفته بود. هنوزم هس. یکمم با دوسم صحبتیدم و نهار خوردم و دیه دو اینا اومدم خونه و باز خسبیدم تااا 5. بعدن ترش هم یللی تللی به بهونه خسته بودن از سفر. خداییش تمام تنم هنوزم کوفتس نمیدونم چرا. قبلنا اینطور نمیشدم. مث اینکه ورزش سنگین کرده باشم ماهیچه هام گرفته.

.

تو قطار که میومدم حال روحیم خوب نبود و همش استرس کارام رو داشتم و فکرای ترسناک میومد تو ذهنم. یحتمل کوفتگیه بدنمم از همونه. حس شدید عجز و درموندگی بر من مستولی شده بود! جدی میگم! ولی خب همون دیروز خوب شدم! نمیدونم قضیه چی بود تو قطار. به استادمم دیروز تو جاهای مختلف تکست دادم. دیده و نجوابیده. امیدورام زودتر بجوابه. برا مقاله هام دعا کنین بچه ها که زودتر بتونم سابمیت کنم و نتیجه ش هم زودتر بیاد.

.

از دیروز دیه تصمیم گرفدم اهنگ غصه ناک گوش ندم. حداقل برا یه مدت. شمام گوش ندین! در راستای این تصمیم چنتا اهنگ از گوشیم دیلیتیدم و به جاش الان دو تا اهنگ عشقولیه نسبتن شاده یه جورکی تو گوشیم دارم که فغط اونا رو پلی میکنم. چنتا دیگم که جدید باشه و شاد میپیدایم ! فعلن همین دو تا رو دوس دارم.

یکیش اهنگ شادمهر عقیلیه(ایناها) که همینجا تخدیمش میکنم به شما عکشولا! :

وختی که پیشمین خوچحالممممم

عخش اومده با شماها دمبالممممم

چه ساله خوبیههه امسالمممممم

( خداییش میبینین کایناتو؟! اصن یادم به این مصرعش نبود که توش سال جدیدو تداعی میکنه و مناسبت داره با امروز  )

فغط با شماها عخشاااااام میتونم عااااروم شم

بازم مث هر شب بیاین تو عااااغوشم

رو هر کی بجز شماها چیشامو میبندمممم

شماها رو میبینم تو عایندممممم 

.

عاااره

.

یکیم اینه (ایناهاش): (میبینین چه قیافه عارف جونم اینجا بانمک و ماهه...عسیسممم)

وااای خدا یه چی خنده دار اهنگو گوش بدین...یه جا میخونه "کسی شنیده شاید دعامو" بعد اونوخ تو متن این صفه ای که لینکشو دادم نوشتنش "پسیش نمیده شاید دعامو "   تو ماه زیبای روی زمینی رو هم نوشته باغ زیبای روی زمینی! وخ ندارم بقیشو بوخونم بازم اگه غلط داش بگین دور هم بخندیم...خخخخخخخخخخخخخ

.

خو دیه من برم یکم برنامه بریزم ببینم چ خاکایی باس تو سرم بریزم. امروز تا یک اینجام نهارمو میخورم میرم خونه میخابم و از 4 تا 7-8 کار میکنم و دوباره میام انگش میزنم.

مباظبات بفرمایین از خودتون عخشا. بای بای همراه با ماچ ابدار برا خانوما و غیر ابداره هوایی  برا اغایون خدافس!

بغض دارم :/

سلام 

امروز نهارو مهمونه پاپی هسیم و از ناهار درست کردن خلاصم. میخام کیک پرتقال درست کنم پرتقالامون دارن خراب میشن و خوشمزم نیسن ادم بخوردشون! 

صب برا کار انصرافم رفدم دان ولایت. اولش اعصابم خرد شد سر حرفی که یکی از مسیولا زد ولی بعدش رییس خیالمو راحت کرد و بهم گف اصن ربطی به اون مسیول نداشته که همچی حرفی زده. 

.

دیروز صب قضیه شغل تهرانمو به پاپی گفدم، جلو من زیاد ب روش نیاورد و فقط ابراز ناراحتی کرد اونم یکم ولی بعدش زنگیده بود ب خاهر بزرگه و با کلی استرس حرفیده بود باهاش و گفده بود باهاش (ینی با من) صوبت کنین ک نظرش عوض شه برگرده ولایت. امروز صبم که صبونشو میدادم ب خودمم گف ازین حرفا و منم ب زور جلو خودمو نیگه داشته بودم اشکم نریزه... من خودم الان تو وضعیته قمر در عقربیم ، دارم از شغله بالقوه م انصراف میدم به امید شغل بهتری که وعدشو- فقط وعدشو!- بهم دادن و از اون ورم مقاله هام هیشکدومو سابمیت نکردم هنو و اینجام نتم درست نیس ک پیگیر استاد راهنمام باشم ک بیاد و خدا میدونه کی قراره بلخره این دو تا مقاله سابمیت شه و خدا باز بعدش میدونه کی داوریاش و در نهایت اکسپتش بیاد... از اون ورم باز باس مقاله کار کنم برا تقویت رزومم چون رزومم ضعیفه از نظر مقاله و این اصن خوب نیس... بعلاوه فکر و خیال در مورد اینکه اون شغله تهرانمم اگه گرفدم بعدش ی فاز جدید زندگیم شروع میشه که استرسای خاص خودشو داره.... همه اینا هس و این وسط باس غصه ی غصه خوردنه پاپی  رو هم بخورم... :((( خو شما باشی بغضت نمیشه؟! 

.

میگم حالا خوبه من غصه شوهر نداشتنو نمیخورماا!!! ینی خدا رو شکر که به این بینش و اگاهی رسیدم که پشته دیواره ازدواج خبر خاصی نیس!! کشته مرده بچه دار شدن هم نیسم! ینی کلن از بچه داشتن خوشم نمیاد ... بازم شکر... 

.

همین دیگه! فقط اومدم بگم بغضویم! پاشم کیک بپزم شایس حالم بهتر شد... کندنه موهام ک افاقه ای نکرد :/ 

.

بوس و بای فعلن :****

دلم خاس که بدم پست ...

.... دلم خواااااست ... خخخخخخ 

دلم برا شکلکام تنگ شده و با موبی نمیشه شلکک گذاش :/ 

پست قبلی چقد الکی و قروقاطی بوداااا خجالتم شد الان که دوباره خوندمش ... ایشش به خودم ! 

.

ظهری جماعته کارمند که اومدن نشستیم به نهار خوردن . میتونم زودتر بخورم ولی چون میخام خونوادگی نهار بخوریم منتظره کارمندا میمونیم! من و مامی! صبونه مامانه رو دیرتر میدم و نیم چاشت هم میدم ب خوردش که نهار که دیر میخوریم غر غر نکنه!! خخخخخ 

نهارشم خوب بودا! عدس پلو رو دمیدم و گوشته مرقم رژیمی با ادویه جات پختم و به جا کشمش هم کنار برنج روی دیس، لبو گذاشتم. این لبو کوچیک قرمزا هسن ! از اونا. پوستشونو میگیرم و ابپز میکنم و در نهایت هم یکم شکر میپاشم روشون و نگینی خرد میکنم و میکشم کنار عدس پلو. 

.

رفدیم خرید. هوا گرمتر از دو روز پیش بود . سردم نشد زیاد . اول رفدم عینکمو گرفدم و با شیشه هاش شد ٢٥٠ تومن. خیلی خوب شد فک میکردم طرفای پونصد بشه، عاخه چهار سال پیش یادمه گرونتر ازینا شد ... چ میدونم واللا! بعدم رفدیم مطب چش پزشک ک عینکمو چک کنه.

بعدش رفدیم و سه تا قابلمه برا مامانه خریدیم! یکیش که  تو خونه دیدیم معیوب از عاب در اومد و طفلی خاهری فردا باس ببره عوضش کنه! اون دو تای دیگه خوبن! بعدم رفدیم مغازه لباسای اونجوری!! و برا خودم چیای اونجوری گرفدم :)) دو جفتم جوراب ! انقد خوشگلن جورابا!! بهدن تر رفدیم چنتا سوسیس خریدم که بزارم کنار سطل زباله ها برا پیشیای همشهریم ! 

طرفای هشت و نیم بود ک برگشتیم خونه و ظرفای نهارو شستم و چای دارچین دمیدم.  با شیرینی خوردیم و یکمم تی وی دیدیم. دیه نت گردی کردم یکم و دلم کشید دوباره بیام اینجا بنویسم. فردام صب زود ایشالا پامیشم. نخود خیسوندم که ابگوشت بار بزارم و نخام زیاد تو اشپزخونه باشم . 

.

شاید از این به بعد رمزی بنویسم . شاید! یا اینکه پستای قبلی رو رمزی کنم. تا ببینیم چی پیش میاد. خب اینجا ی جورایی شده دفتر خاطراتم و از کنارش هم دوستای خوبی پیدا کردم که نمیخام از دسشون بدم. در کل اینجا رو دوس دارم و نمیخام زمانی شرایطی پیش بیاد( مثلا شناخته شدن و اینا) که خدای نکرده نتونم بنویسم. پس بهتره ازالان جوانب احتیاط رو رعایت کنم. البته من عادم مهمی نیسم که ترس از شناخته شدن داشته باشم ولی خب از اونجایی ک در مورد خصوصی ترین مسایلم هم مینویسم لذا طبیعتا دوس ندارم لو برم.

.

از هفته دیگه ماراتن شروع میشه! یه ماراتن زمستانیه دو ماه و نیمه!  اومدنی از تهران وایت بردمو پاک کردم! شمبه باس دوباره بنویسم برناممو روش. یه برنامه دو ماه و نیمه و یک ددلاین برای دفاع نهایی ایشالا. برنامه دی  میتونه به  یکی از دو روش زیر باشه :

 - صبحها از هشت تا  ٤ دان ،  ٤ بیام خونه و نماز و خاب  تا شش . تا هفت و نیم یه وعده کار کنم ، بعد برم دان و انگشت بزنم و برگردم خونه. شبم زود بخابم. 

- یا اینکه از هشت تا یک دان، یک نهار، راس دو خونه باشم. ٢ تا ٤ خاب و نماز.  ٤ تا ٧ درس، هف تا ده انگشت زنی و کارای روزمره خونه و ... ده تا ١٢ باز درس.

فک کنم دومیه بهتر و تضمینی تره! 

.

 خو دیه برم بخابم... روزگارتون سفید  مث برف. .. دلاتون گرم مث بخاری ...لوپاتون همرنگه لبو ...  خخخخخخخ .... شب بخیر 

اقتاب زده :))

سلام عچقولام... با   زمسدون در چه حالین؟ دانشجوها که الان حسابی مغشولن! یا دارن تکالیفشونو انجام میدن یا تو فرجه هان و دارن میدرسن ، شایدم تو فرجه هان و دارن شیطونی میکنن همراه با استرسه امتحانا و درساشونم گذاشدن برا شب امتحانا :)))) 

.

اگه احوالی از من جویا باشین باس بگم ک نهار عدس پلو با لبو پختم و نشسدم جلو مهپاره و دو تا خرمالو انداختم بالا و عقیلی جون(سنتی خونه) داره برام تو کنسرت میخونه ؛)))  ووووی الانم گذاشتم ی شبکه ای و فیلمه باحالی شرو شده . تو شبکه موو -وی ٢٤ 

نگران بودم بروبچزه کارگاهی وظایفشونو نفرسن ولی فرسادن البته شکسته بسته ولی باز از هیچی بهتره. امروز عصر میریم با خاهری بیرون خرید  و کل فردا رو باس بزارم برا تکلیفه که نهاییش کنم . میخام چارشمبه پنشمبم ماله خودم باشه :// 

.

پیگیری نکردم از استاد راهنمام ک بیاد مقالاتو نهایی کنیم ... واقعیتش اوضاع نتم خوب نیس و بیاد اسکایپ قطعن هی قط و وصل میشه. 

موهامم باس بدم نوکشو برام بزنن و رنگ کنم کلشو. 

.

افتاب زده بعده کلی سرد بودن و یخ و یخبندون! دیروزو حالم گرفته بود و همه رو گاز میگرفدم! یه دلیل اصلیش خاله پری بود ! امروز بهترم و امیدوارم بهتر هم بمونم.... فیلمش غشنگه برم تمرکز کنم روش! 

.

دانشجوهایی ک امتحان دارین بشینین سر درس و مخشاتون و ایشالا امتحاناتونو خوبه خوب بدین

خانوما اغایونی که امتحان ندارین ! خوش بحالتونه خو! برین از زمسونتون لذت ببرین!!! بی مزه هم خودتونین !خخخخخ

بای بای تا درودی دیگررررر :*****

ملی بدقول نییییس

سلام بچه ها ... امیدوارم خوب باشین و زمسدونتونو بخوبی شرو کرده باشین و تا سال جدید، حسابی باقیمونده سال ٩٥ رو بچلونین و هر چی کاره باقی مونده هس رو زود زود انجام بدین تا ساله جدید کارای سالای کهنه نمونه :)))) 

...

بچه هاااااااو منو ببخشین ک دیر ب دیر پست میزارم :// بوخودا از صب که پامیشم سرم گرم کارای خونه داریه تا طرفای سه و اینا ک نهار بخوریم و بعدم هر روز ی کاری هس . بعدم میخام نهایت استفاده رو از کناره اهل خونه بودن ببرم :(   خولاصه چن روز گذشته رو براتون مینفیسم: 

یه شمبه: صب شش و ربع پاشیدم و سبزی ها رو خرد کردم و هشت بود که سه قابلمه اش رشته رو بار گذاشته بودم. دیه سرگرم کارای اش بودم تا یک اینا که اماده شد. همزمان از شب قبلشم  پاچه بار گذاشته بودم که پاچه هاش نپخته بود برا نهار ولی دو تا زبونش پخت ! 

حدودا برا بیس نفر اش شد اینجوری که تو ظرفای ی بار مصرف بزرگ ( ازین ظرف ماست بزرگ در دارها) ریختم و هر ظرف حدود ١٣-١٤ ملاقه شد ( از بس حواسم پیشه مقاله هامه به جا ملاقه نوشته بودم مقاله !! خخخخ) عاره و هر ظرف رو با خاهر بزرگه دادیمشب یه ادم مستحق. این نذره خاهر بزرگه من برا پیش دفاعم بود. 

دیه برگشتیم با خاهری و نهارم کله پاچه زدیم و بقیه یه شمبه رو یادم نی چه کردم! 

.

دوشمبه: وووووووی صبحش رو یادم نی چه کردم روم سیاه! ولی عصرش ساعت هف وخت دندون پزشکی داشتم و یخبندون هم بود! الانم هس! ینی من ک تو اشپزخونه کار میکنم واقعن سردم میشه مخصوصن شبا! 

عاااره داشتم میگفدم، رفدیم و دکتر گف دندونات سالمن فقط یکی بالایی یه اوچولو پوسیدگی داره و کلی هم جرم داری! خب دکتره دیگه وخت نداش تا اخره دی و از طرفی هم گف این پوسیدگیو میتونم برا عید ک اومدی برات حلش کنم زیرا رفدم زیر دسش برا جرم گیری. ووووووی دندون جلوییای فک پایینم واقعن دردشون میومد! کلی هم جرم داشتا، شاید نیمساعت فقط داش ویز ویز و قیژ قیژژژ جرمامو میکند! شایدم زمان برا من زبادی طول کشید! 

خب اینم از دوشمبه! 

.

سه شمبه: یادم افتاد دوشمبه صبحو چیکا کردم! یه سر با پاپی رفتیم خرید تا من چیایی ک میخامو برا شب یلدا بخرم و بعدم اومدم بساط چیز کیک انارو بپا کردم و تا قبل نهار خامه سفیده چیز کیکمم مالیده بودم و گذاشته بودمش یخچال!

سه شمبه از طرفای هشت صب استارته بساطه بخور بخوره شب یلدا رو زدم! اول رویه ژله اناریه چیز کیک رو ریختم روش. بعد صبونه مامانه رو دادم و بعدم عدس ها رو گذاشدم بپزه برا عدس پلو! کدو حلوایی رو هم کلشو کندم و خرد کردم و سرخش کردم برا کنار عدس پلو! ب جای کیشمیش، خیلیم خوب شد. چیز کیک خرمالو هم پختم تا ظهر و نتیجه رضایتبخش نبود! البته نه که بد شده باشه ولی اولا از فر که دراوردم پفشون خابید و ثانیا زیادی داخلشون چسبنده شده! :/ خلاصه بگم ک مجلسی نشد! ولی بد هم نبود. قبلا مافین کشمشی پخته بودم و بافته اون عالی شده بود. 

عدس پلو رو دمیدم و گوشت چرخ شده و کدو حلوایی سرخ شده رو تو دیس دادم کناره عدس پلو و همونطور ک گفدم عالی شد:)))) 

بعد از نهار ی یاعتی خابیدم و بعد پاشدم و هندونه رو قاچیدم، عاجیلا رو ریختم تو ظرف، پفیلیا و پفکرو نیز هم! هاااا چغندر هم گذاشته بودم بپزه ک پخته بود. خاسدم مافینا رو روکش خامه قنادی بمالونم که خامه قنادیمم ابکی از عاب در اومد :/// 

شیرینی پفکی یا مرنگ رو هم ب سفارش خاهر وسطی در عرض ٤٥ دقه اوکی کردم و تو فر داش میپخت که نتیجه اونم رضایتبخش بود و خوب شد. شیرینی خیلی خیلی راحتیه و موادشم فقط سفیده تخم مرغ و وانیل و شکره و اصن درد سر نداره. دیه سفره بخور بخورو پهنیدم و هاااا راسدی ی قابلمه هم اش رشته گذاشته بودم تو یخچال برا شب یلدا و اونم گرم کردم :)))) 

دیه  طرفای ده و نیم شب بود ک حمله ور شدیم سمت خوراکیا و تا سر حد مرگ خوردیم!! اینم از شب یلدامون.  خدارو شکر که سالمیم و کنار همیم ... همین کافیه... بقیه مشکلات خودش حل میشه! چن شب پیش همون دوستم ک داداشه تحفش بهم گیر داده بود زنگید بهم ! ی جوری هم نقش بازی میکنه که مثلن روحش از قضیه خبر نداره! خوباصه برگشته میگه زندگیم شده روزمرگی! بهش گفدم چشه مگه این روزمرگی؟!؟ مگه بده؟!؟ بده که یه مصیبت نداری که بشینی زانوی غم بقل بگیری؟ بده که مریض نیستی و هر روز هر روز درد نمیکشی و زیر دست ایت دکتر اون دکتر نیسی؟ بده ک تنت سالمه هر روز میری سر کار؟ بده که کنار خاهر و اون برادر تحفت!! میشینین دور هم سر ی سفره و با هم غذا میخورین؟! واللا بخدا همه اینا نعمته که ماها اسمشو میزاریم روز مرگی! من خودم حاضرم تا اخره عمرم همین روزمرگیهای الانمو داشته باشم با همین کیفیت! واللا! مگه قراره تو زندگی چکار کنیم؟! فیل هوا کنیم تا نشه روزمرگی؟!؟ 

.

سه شمبه گذشت و چارشمبه اومد :))) برا نهارش بقیه اش رشته رو ب خورده جماعت دادم و با بقیه اب پاچه ها هم براشون سوپ جو پختم! خوردن و عاخ هم نگفدن! برا کارگروهیه کارگاه هم جماعت منو کردن لیدر و کارم در اومد . تا ظهر داشتم رو تکلیف کار میکردم تا مقدماته تقسیم کار بین اعضا رو فراهم کنم. بعد نهار هم طرفای پنج پاشدیم رفدیم چش پزشکی و دکتر گف چشام ضعیف تر شده :( ازونجام رفدیم من یه فریم انتخاب کردم و سفارش شیشه هاشم دادیم و خولاصه شمبه قراره برم عینک جدیدمو بگیرم. اون شب من یخخخخخخ زدما از سرما! یخبندان ب معنای واقعی بود. طرفای هشت و نیم دیه خونه بودیم و من دوباره نشستم سر تکلیفه تا سه شب!  یه تقسیم کار هم کردم و تا ی شمبه بهشون وخت دادم ک برام بفرسن موارد لازمو. ببینیم چکار خواهند کرد. امیدوارم مجبور نشم روزای اخر اقامتم در ولایت رو بشینم پای حمالیه شیش نفر دیگه! تا الانش ک به غیر از دو نفر بقیشون هیچ کاری نکردن. 

.

ی جوری از چارشمبه گفدم انگار خیلی دور بوده! همین دیروز بود که!! امروز ک پنشمبه باشه( ینی بود!) ساعت نه و نیم پاشیدم و بساط نهار هم شامل کدو و بادمجون و گوجه سرخ شده غیر رژیمی بود! کلی گوشت خورشتی و ابگوشتی هم تکه کردم و فریز کردم و چن تیکه هم گذاشتم ک فردا باهاش کلم پلو درست کنم. کلی کلم برگ داریم تو یخچال که دارن برا خودشون رشد میکنن!! 

پنج شیش تا  هم اناره مونده تو یخچال بود ک دونشون کردم و ریختم تو ظرف که بخورن جماعت! کلا من ک میام اینجا در هیئت یک سراشپز هسم براشون! از پخت و پز وخ نمیکنم سرمو بخارونم! واللا! عصری با پاپی رفدم بیرون! نمیخاسم برماااا ، داش میرف خرید و دیدم دلش میخاد باهاش برم و رفتم! یکم خرید کردیم و قندیل بستیم و برگشتیم خونه. 

دیه همینا! وای هنو بلیط برگشتم نگرفدم! فردا بگیرم حتمن! 

.

دوس جونا بازم ببقشین ک دیر پست گذاشم! جمعه خوبی داشته باشین ... بوس بوس