ملی و حرفهای دلش

اینجا خودمم! همین

ملی و حرفهای دلش

اینجا خودمم! همین

امشبم باز وقت خوابم دیر شد!

با خودم قرار گذاشته بودم شبا دیرتر از 12:45 نخوابم دیگه ولی دو شبه دارم دیرتر می خابم و این خوب نیست .

امروز از صبح خونه بودم و کارایی که کردم نتیجه عملی ملموسی نداشت ولی کارایی بود که باید انجام میشد.

.

خانوم مسئوله هم گفتش به سیستم سالای قبل دسترسی نداشته و قراره فردا از مسئوله آی تی بخاد ببینه اون میتونه کاری کنه یا نه. خدا کنه ه بتونه و من مجبور نشم این فازو بیخیال بشم. دوس دارم کاری که تو پروپوزال پیش بینی کردم تا حد امکان تمام و کمال انجام بدم.

.

نهار که کباب تابه ایه ملیانه درست کردم  بدین سان!:

گوشت چرخکرده رو من خیلی نازک فریز میکنم و در قطعات مربعی حدودا 4*4 سانت یا یه کم بزرگتر. برا پخت کباب تابه ای هم اول یه تابه برمیدارم و ته تابه رو پیاز حلقه ای نازک میچینم و بعد گوشتو که از فریز دراوردم و یخ زدایی هم نشده همینطوری یخ یخی میزارم رو پیازا و روش انواع ادویه جات و نمک میپاشم و روشو گوجه حلقه شده میچینم و باز روی گوجه ها رو نمک می پاشم و درب تابه رو میزارم و میزارم رو حرارت خیلی ملایم. تموم! بدون ذره ای روغن و اینا. گوشت خودش کلی روغن داره دیگه ! واللا! جاتون خالی با یه کف دست نون بربری زدم بر بدن امید انکه گوشت شود بچسبد انجاها که باید و شاید 

بعدم عینه خرس خابیدم تا پنج و نیم و بعدشم پاشیدم و یه قهوه ترک باس خودم دمیدم و دیگه شش و نیم اینا نشستم پای کارام تااا نه و ربع . بعدش با خاهری حرفیدم و یکم نون و ماست و پنیر و کاهو و گردو خوردم و پاشدم یه عالمه دستمال که باهاشون سرامیک کف رو تمیس می کنم رو شستم ( از دو روز قبل با پودر خیسشون داده بودم) و تو سفید کننده هم انداختم که حسابی استریل بشه.

بعدم یه کوه لباس شستم دستی - ماشین لباسشوهی ندارم خو!- و بعد هم حمامیدم . شدم عینهو دسته گل  طرفای 11 و ربع بود که زدم از حمام بیرون و سریع نمازمو خوندم و لباسامو پهن کردم تو بالکن! بعله! (آیکونه ملیه سنتی!) بعدن ترشم برا اقای گاف!  همکلاسیم چنتا مقاله سرچیدم و فرسادم که ازم خواسته بود و دیگه وخت نشد برا حل تمرینای زبانم.

.

خوشبختانه فردا جلسه عاخره و دیگه ثبت نام نمیکنم میخام شیش دانگ در خدمت کارای تزم باشم تاا دفاع . بعدش ایشالا دوباره زبان اموزی رو از سر می گیرم. میدونم نباس استپ بزنمااا ولی مجبورم. حالا سعی میکنم برخی شبا خودم بخونم که زیاد فراموشم نشه. اینم از این!

.

فردا از صبح زود ایشالا پا میشم و میرم دان. مشاورم گفته وخت بهم میده ببینتم . نهار هم ماکارونیه فریز شده پنشمبه رو گذاشتم یخ زدایی بشه و سالادم پیش پای شما گرفتم و گذاشتم تو یخچال که صب وخت تلف نشه! یادم باشه یه دونم هلو ببرم با خودم! دسره بعد از نهار هم ساعته سه میل خواهم نمود عاخه دفاعه یکی از بروبچ دکتراس!  یحتمل یه دوونه موز میده با یه دونه کیک کارخونه ای و یا اینکه اگه لطف کنه و خساست اجازه بده یه دونه شیرنی ناپلئونی....اه اه چقد عاخه اینا خسیسن! بزارین دفاعه خودم بشه ببینین چکار که نمیکنم ... شیرنی ابمیوه انواع میوه بریییززز بپاااش رررقص بندری!!! تا خرخره! واللا

.

خو دیگه روده درازی بسه برم جلوس کنم تو رختخوابم...ززززت زیاد!

دوشنبه سرنوشت ساز!

امروز خانوم مسئول دیروزیه بهم جواب میده که بلخره این فاز اخرم قابل اجرا هس یا نیس.... خدایااااا لطفن هر آنچه خیر است پیش پامون قرار بده آمین

عوا راستی صب بخیرررر

صب بخیر بلاگ اسکای

صب بخیر خواننده ها

ساعت شش و نیم صب بیدار شده و نمازیدم...وسط نماز شک کردم که نیت کردم قبل شروع یا نه!! ولی از اونجایی که من کلا ادمه کثیرالشکی هستم که به لای جرز دیوارم شک داره بهش اعتنا نکردم   صبانه خورده(عاخرین دونه تخم مرغم بود دیگه از فردا املت نمیخورم صبونه!!) و سپس اومدم لبتاپمو روشنیدم...عوا یادم افتاد یه ماگ بیشتر چایی نخوردم! پاششم یه چایی بریزم باس خودم.

.

دارم کلنجار میرم برا تحلیلهام و داده هام...پوووووف ... هر کدوم از این فازا که بخاد بگذره جونه منم بالا میاره

.

میگمااا بنظره شما زشته ادم بخاد نذری یه غذای غیر متعارف بده؟! مثلا ماکارونی! خو راستش من یه نذری دارم و گفتم فلان تعداد غذا برای فقرا. دیگه نگفتم که غذاش چی باشه !  تازه ماکارونی خیلیم خوشمزس . البته فک نکنین میخام توش سویا بریزمااا. گوشته خالص! میخام یه چی باشه که هزینش کمتر باشه و پختشم خودم انجام بدم. خاهرم میگف نون پنیر هم می تونی بدی  گفتم اون که غذا نیست اون میشه صبونه! البته بگما طرفای ما برا هیات ها صبحانه هم نذر میکنن. مثلا نذر میکنن که صبحانه روز عاشورای فلان هیاتو بدن. ولی خب من نذرم غذا برا فقراست....یه کار دیگه هم میشه کرد. برنجشو از بیرون بگیرم و خورش قیمشو خودم درست کنم! این از ماکارونی راحت تر میشه برام ! درد سرشم کمتره. فقط ترسم ازینه که طبق معمول لپه هام سفت از عاب دربیان. مرغ هم میتونم بپزم مثلا رون بگیرم فقط و خوشمزه بپزم( نه رژیمی مدل ملیانه) و برنجشم از بیرون سفارش بدم! چیزی به ذهنتون نمیرسه شما؟ تعداد مثلا سی یا چهل تا غذا میخام فعلا ادا کنم.

.

دیروز به الف جونی زنگیدم برنداشت...بی ادب مثلا به تریج قباش برخورده سره یه قضایایی! حالا باس در مورد اوشون یه پست مفصل بنویسم سر صبر و حوصله تا شما خوانندگان محترم هم با داستانه الف جونی آشنا بشین...ببینین من با چه عجایب الخلقه هایی طرفم! واللا!

.

خدایا کمکم کن میبینی که نیاز دارم بهت  البته میدونم حواست بهم هستااا فغط خاسم یکم خودمو لوس کنم برات واللا!

فعلا همگانه شما رو به خداوند منان میسپارم تا آپ بعدی

روزه خوبی داشته باشین .... بخندین ... گوره بابای دنیا...واللا....یه طوری میشه دیگه بلخره!

بای بای!

خستمه :/

ینی الان کیا بیدارن؟

من معتقد به خواب شبه به موقع هستم . یعنی به نظرم دقیقا الان دیگه وقت رفتن به رختخوابه. خواب بموقع در شب باعث میشه صبح ادم با انرژی بیشتری از خواب بیدار شه...تازه دوره چشای ادم هم گود نمی افته و سیاه نمیشه!

.

امروز عصر سه ساعته تموم جون کندم فقط برای روشن شدنه یه مساله تو داده هام! البته قبول دارم یکم گیج میزنم ولی خداییش کار روی چند هزار داده هم کاره اسونی نیس خب امیدوارم مجبور نشم برا فاز دومم دوباره داده بیشتری بخام. شاید مجبور شم مراجعه کنم مرکز امار ایران. البته همه تلاشمه که این اتفاق نیوفته.

.

یکم پیوندامو مرتب کردم. وبلاگایی که قبلنا سر میزدم یا الان سر میزنمو اوردم توش. احتمالا کامل ترش کنم  

.

وای خستمه ...پاشم بخابم ...شبت بخیر اونی که همی الان داری اینجا رو میخونی!!

.

ندا نوشت: ندا جون کامنتت که بود . فک کنم تو اولین یادداشتم گذاشتیش و جوابشم داده بودم

سلام علکم

خب از دیشب بگم که رفتم بیرون و برگشتنی یه وایت برد خریدم و اوردم روش برنامه زمان بندیه رویاییم! رو نوشتم . میگم رویایی چون واقعا خیلی استاد راهنمام بایس باهام همکاری کنه تا واقعا بتونم طبق برنامه پیش برم و متاسفانه ایشون این اواخر خیلی نسبت به من در مورد تزم کم لطف شدن قبلنا که ایران بود خیلی خوب وقت میزاشت ولی به محضی که پاشو گذاشت اون بیرون دیگه بی وفا شد... ایشالا که همینطور برنامم پیش بره. حداقل تا جایی که دسته منه برنامه رو اونطوری که زمان بندی کردم پیش می برم و بقیشم توکل بر خودش!

.

دیشب لباسامو مرتب کردم و تمرینای کلاس زبانه امروزمو حل کردم اونم تو 45 دقه!  مقاله دکتر الف رو که صد سال بود رو دستم بود رو تا ساعت دو نشستم و تمومش کردم و فرستادم بهش. دو سه تا قلوه سنگ و پاره آجر هم پشت سرش انداختم که بره و الهی دیگه برنگرده ...اه ... بدم میاد از کارای بیخوده بدرد لای جرز خور! مقاله هه قراره تو یه ژورناله فارسی چاپ شه! ایششش

.

خیلی خوب شده که طلوع افتاب ساعت 6 و سی و هف دقه هس  دیگه ادم مجبور نیس وسطه خابش پاشه نماز و دوباره بخابه. از شما چه پنهون من تا همین هفت هشت ماه پیش نماز صبحام همشو قضا میخوندم ولی چند وقته این توفیقو دارم که اغلب نمیزارم قضا بشه. باشد که مقبول افتد میگفتم! صب شش و نیم پا شدم و متاسفانه چون دسشوییم طول کشید نمازم از وسطش به بعد دیگه رفت رو وقت اضافه فک کنم حیف شد! بعدشم مانتومو اتو زدم  موهای سیخ سیخیمو که باید هر چه زودتر یه فکری به حال نزارشون بکنم بعده سه روز شونه کردم و بعدم املت پختم و نووووش کردم - من یه چیزی از بزی جونه خودمون یاد گرفتم و اونم اینکه اولا گوجه های املتم رو زیاد میگیرم-قبلا تخم مرغش باره غالب داشت!- و اینکه اخره پخت یه تیکه پنیر میندازم گوشه تابه که یکم حرارت بخوره و پنیره یکم نرم میشه و خیلی لذت بخشه با املت 

قبل از هشت زدم از خونه بیرون و با تاکسی خطیای مربوطه خودمو رسوندم به شهری که باس میرفتم. اینطور بگم که ساعت ده بود من صوبتامو با خانوم مسئوله کرده بودم و با حراست سازمان صوبت کردم برا مراحل کسب اجازه واسه اجرای پروژه و اینا...اما همه چی بستگی به نتایج بررسی خانوم مسئوله داره ....که ببینه ایا میتونه اون داده هایی که میخامو برای اون سالهای خاص بهم بده یا نه. قرار شد فردا خبرشو بهم بده. خدا کنه این مرحله هم بخیر بگذره  دو مرحله قبلی که داده هاش با کلی بالا و پایین بلخره به دستم رسید مونده همین مرحله سوم ...برام دعا کنید لطفا دوسای خوبم

برگشتم تهران و 12 انقلاب بودم. یکم پیاده روی کردم و یه دونه نون بربری خریدم و نون بربری خوران  رفتم یکم سبزیجات و میوه جات و مرغ هم خریدم  و اهن اهن کنان راهه خونه رو در پیش گرفتم. میوه و سبزیجاتو شستم و مرغارم فریز کردم و برا خودمم زرشک پلو با مرغ بار گذاشتم و الانم دیگه با یه فنجون چای کهنه( از فلاسک ریختم که چاییش ماله شبه البته ابجوشش ماله الانه!)  در خدمت شمام و دارم وبلاگ اپ میکنم. و اما یه زرشک پلوی ملیانه رو چطور میشه تو جیک ثانیه اماده کرد؟! هم؟؟!! اینطور دوسدان:

ابتدا یه تیکه گوشت مرغ (فرق نداره کجاش!) میندازین تو قابلمه با یه تیکه درشت پیاز و انواع ادویه جات و اب تا ابپز شه. اخرای پختش دو تا گوجه رنده کنین توش و بعد که گوشت پخت بیاریدش بیرون و با ابه باقی مونده مرغ ، برنج رو بپزین! ینی برنجو شسته و میریزم تو اب مرغی که توش گوجه هم ریخته بودیم. راستی اون پیازه رو هم از تو قابلمه میکشیم بیرون و درب قابلمه رو هم نذاشتم چون به نسبت اب مرغ زیاد بود و الانم دم کنی گذاشتم روش ....هااا زرشکم وقتی برنجو ریختین و دیگه یکم اب ته قبلمه مونده اونوخ اضاف کنین .... بوخودا خوشمزه میشه زرشک پولوش  روغن پوغن هم توش نمیخاد بریزین. تقریبا رژیمیه بویژه اگه از سینه مرغ استفاده کنین و برنجشم کم بگیرین.

.

عصری برا کلاس زبان نمیرم میخام بخابم تا 5 و رفرش بشم بعد شرو کنم به تحلیل داده های فاز دوم تا سه شنبه نهاییش کنم و نشونه مشاورم بدم. قرار دارم باهاش. کلاس زبان بخام برم دیگه امروز کلا از کف میره. بعله!

.

دیگه چی بگم؟! دیگه همینا دیگه...مواظبه خودتون باشین ...لبخن بزنین ...لدفن...یه دونه همی الان!

.

.

.

دو دقه بعد نوشت: لبخندتونو کش بدین دوسدان! زرشک پلو با مرقم ته گرفت! ولی عب نداره همچنان خوشمزسسس

اول ذیحجه

امشب اول ذیحجس

چه ماه قشنگیه دو تا عید توشه

میگن دعا کنیم دعاهامون می گیره

کاش توش پر از شیرینی و اتفاقای کوچولو کوچولوی خوشال کننده باشه برامون...برا هممون . هم برا من که می نویسم و هم برا شما که می خونی

خدایا ما درسته دلمون خوشالیای درشت درشت می خاد ولی با همین ریز ریزا هم کلی باس خودمون حال می کنیم

پس لطفن مث همیشه برامون ببارون

 ازون بارونای نرمولکی که وسطه یه روز افتابی میباره و دل ادمو غنچول میزنه