ملی و حرفهای دلش

اینجا خودمم! همین

ملی و حرفهای دلش

اینجا خودمم! همین

بعده کارگاهه دوم

سمبولی بلیکم و رحمه الله و برکاتهووو عاخیشششش کارگاه دومیه هم تمومید. حالا پروژه بعدی اتمامه یارو کاره بالتازاره. که البته بنده همچون مرغی در دامه بالتازار گرفدارم و حالا حالاها کاراش تمومی نداره نکبت   پریشبم که برا هماهنگیای کاره کتاب زنگیدم بهش و خودش حرفه کارو پیش کشید و پرسید حکمم خورده یا نه و گفدم خورده برگش گف خوبه و موبارکه. منم گفدم روم نمیشد ازت بپرسم و عایا درخواستم مطرح شد. بالی هم کلا گنگ جوابمو داد. گفدش فعلا شما وضعیت اونجا رو ببینین چطوریه و اونجا کارتونو پیش ببرین و این ورم کاراتونو پیش ببرین( فک کنم منظورش کارای خودش بود که باس پیش ببرم) تا ببینیم چطور میشه ...بعد هر چی به ذهنم فشار میارم که دیه چی گف یادم نمیوفته! فقط بعد غط کردنه گوشی چن قطره اشک فوشانی کردم در خلوته تنهاییه خودم و رفتن برا پست داک دوباره تو ذهنم پررنگ شد. خدا خودش کمک کنه یکی بتونم زبانمو خوب بخونم و یکیم در کنارش دو تا مقاله دیه رو بنبیسم و برفسم و خب کارای بالی هم هس دیه.

.....

تا اینجا رو همون 30 بهمن نبشتم! دیه حال نداشتم ادامه بدم! رفدم خونه و بعد صحبت با خاهریا گرفدم خابیدم و عااااای خابیدماااا. توان و نا نداشتم. نمیدونم چرا ولی فک کنم چون سر کلاسام خیلی با انرژی صوبت میکنم خیلی هم خسته میشم. کارگاه که بدتره چون 4 ساعت پشت سر هم سره پام و روزای قبلشم در تب و تاب تهیه مطالبشم. سه شمبه صب هم تا عصرش زبان خوندم. رایتینگه عقب افتاده جلسه قبلشم سه شمبه شب نوشتم و ساعت 1 فرسادم رف برا تیچر جون.

.

گفتم همون روز کارگاه صبحش قبله کارگاه رفدم دسشویی محل کار و دیدم خاله پری عومده؟! خوشبختانه تا عصر زیاد اتفاغی نیوفتاده بود ولی مجبور شدم مانتومو که تازه شسته بودم و اتوش کرده بودم بندازم برا شستن!

چارشمبه که دیروز بود اومدم سر کار و تا 11 بدونه اینکه کاره خاصی بکنم وخت گذشت. کار کردماااا ولی اصن نتیجه ملموس نبود.  اغا چشمتون روز بد نبینه! من خب صب لباس زیره سفت و خوب نپوشیده بودم ! (گلاب به روتون البته!) رفدم پایین دسشویی و منتظر بودم اونی که اون توئه بیاد بیرون و نمیدونم یهو چی شد که حس کردم رونه پام  خیس شد!!! حالا نمیخام با جزییات بگم شرمندتون شم! همینقدر بگم که به طرز فجیعی شلوارم کثیف شد. همونجا تو موال تصمیم گرفتم که زودی برم تا خونه و مانتو شلوارمو عوض کنم. با ترس و لرز مانتومو جوریدم دیدم نه مانتو تمیس و نظیفه! فک کنم همون موقه که از پله ها اومدم پایین کفیث شده بودم! دیه اومدم بالا و کولمو انداختم پشتم و ده مین به 11 بود یه ماشین دمه ستاد گرفدم و سریع خودمو رسوندم خونه و تمیس کردم و یه مانتو شلوار کرمیه دیه پوشیدم. حالا هی به مخم فشار میاوردم که به همکارم که هم اتاقمه چی بگم! نقشه کشیدم که وختی برگشتم اتاخم به خاهری بزنگم و بگم من مانتو شلوارمو گذاشتم رو پله ها اونارم بردار و به خیاط توصیه اکید کن که یه سایر بیشتر کوچیک نکنه و از رو مانتویی که ماهه قبل بهش دادم اینم برام کوچیک کنه! قضیه کاملا منطقی بود چون مانتو شلواره برام گشاد بود!!  به خاهری پشت تلفن  گفدم یادم افتاد میخای مامی رو ببری پیشه خیاط (الکی مثلند!!) دیه گفدم مانتو شلوارمو بهت بدم که مجبور نشیم یه روز دیه بازم بریم!!! میبینین عابجی ملیتون چه خلاقه و ایده هاش نابن؟!!

کسه دیگه ای جز هم اتاقم مانتومو اون روز  تنم ندیده بود پس قضیه جلو  اقایونه ستاد قرار نبود لو بره!! عینه دیوه دو سرن همشون و اگه میدیدن من زودی رفدم و اومدم و مانتومو عوض کردم غشنگ میفهمیدن چی شده! دیه دوباره از خونه زدم بیرون و از سوپریه محل یه بسته نوار خریدم که بزارم تو کمده میزم برا روزه مبادا!! و تاسکی گرفدم و برگشتم ستاد. شانس عاوردم با ماشین 5 دقه راهه از خونمون. اگه تو دانه خارج از شهربودم قرار بود چه خاکی تو گورم بریزم؟!! هم؟!!

اینم از حادثه دیروز که تو عمرم اتفاغ نیوفتاده بود چنین چیزی!

.

اون روز که کارگاه داشتم خب ازمون عسکیدن تا بزارن تو سایت دان. عسکه کارگاهه بیست و سومم الان تو سایته دانه ادرس بدم برین ببینینم خولاصه که دیروز تیچرم برام عسکه کارگاهه سی ام رو  دو تا فرسید تو تلگرام نگفده بودم تیچرم تو ستاد کار میکنه؟!! خو الان میگم! تیچرم اینجا کار میکنه و در واقع کارمنده اینجاس. برام اینجا دلگرمیه یه جوری وختی میبینمش خوشال میشم

.

دیروز عصرم یکم زبانیدم ولی در کل بخام بگم از سه شمبه و چارشمبم خوب استفاده نکردم. مخصوصن سه شمبه که ضعف هم داشتم به خاطره خاله پری

.

الف رو مجبور کردم برام  کادوی ولنتاین بگیره یه ماگ و پیش دستی بخره انقد بهش گفتم که مجبور شد فک کنم!  خولاصه که سفارششو داده و تا ده روز اینا بدستم میرسه! تازه یه کاری کرد که هزینه پست کردنشم بفهمم که چقدره! من همیشه از ادمه خسیس فراری بودم و معتقدم بدترین نوعه مرد، مرده خسیسه و همونم دقیقن به سرم اومد! امیدوارم اگه واقعنه واقعن خسیسه خدا یه جوری خودش شرشو از سرم کم کنه بیچاره الف

.

هیچی دیه! فغط اومدم این پسته رو تکمیلش کنم . الانم تا دو و نیم ستادم و بعدش میرم خونه. نهاره امروز رو هم خورش بادمجون و مرغ رژیمی پختم با کته دیشب. با ترشی میخوریمش . برم دو ساعته باقیمونده رو به کارای بالی برسم و یه ایمیلم باس بزنم!

.

راستی اسفند ماهه منه و من یه اسفندیم! الف هم اسفندیه اسفند ماهه ماس! ماهمون موبارکککککک دوس جونیا مواظبه خودتون باشین و این ماهه اخری رو حسابی خوش بگذرونین

نظرات 4 + ارسال نظر
شیدا پنج‌شنبه 10 اسفند 1396 ساعت 20:43

راستییییی ملی تعریف نکردی کارگاه اصلیه که خیلی تو فکرش بودی چطور پیش رف؟! خوب بود؟؟؟

عاره شیدا همون کارگاه دومی هم خوب بود خداروشکر . راضی بودن

Lady جمعه 4 اسفند 1396 ساعت 07:20

تولدت هم مبارک باشه
ماهتونم مبارک باشه
وکلی اتفاقات خوشحال کننده براتون بیفته

قوررربونت لیدی جووون
کلی اتفاقه خوشحال کننده چه چیزه خوبیه مرسی

Lady جمعه 4 اسفند 1396 ساعت 07:16

سلام ملی عزیزم
خوبی؟
کلی رو این قسمت پستت خندیدم محبورش کردی کادو بگیره خیلی خوب کاری کردی
خداروشکر که کارگاه دومیت هم به خوبی تموم شد
میدونستم از پسش بر میایی

سلام لیدی جونم
مرسی خوبم شکر
عاره انقد گفتم تا از رو رفت اگه زبونم لال و خدای نکرده سرنوشت قراره ما رو بهم گره بزنه پس بهتره از الان یاد بگیره از این کارا عاره خدا رو شکر به خیر گذشت
قربونت مرسی ازت ...اسفندت شیرین و خوش

مرغ آمین پنج‌شنبه 3 اسفند 1396 ساعت 14:43

سلام سلام ملی خانووووم! تولدت مبارک! چه شجاعتی داری ملی جون تو روزای گل و بلبل مانتو شلوار کرم؟!!!!! منو بکشن هم این رنگ رو تو اون دوران نمی پوشم! منم از این تجربیات کثیف کاری زیاد دارم! یه بار سرکلاس داشتم درس می دادم ظرف چند ثانیه آنچنان به شر شر افتادم که شلوارم تا نزدیک زانوهام خیس شده بود! خیسا! یه چیزی می گم یه چیزی می شنوی! (با وجود داشتن نوار بهداشتی1) شانس آوردم مانتوم بلندتر از روی زانو بود یه کمی و مشکی شلوارم اما آبی بود! فکر کن من بقیه کلاس رو چطوری تموم کردم و رفتم خونه تازه قطع که نمی شد یه تکون می خوردم شر شر می ریخت! الان می خندم ولی اونجا واقعا داشتم سکته می کردم!

سلام سلام آمین جون جون ...قربونت واقعناااا ...خخخخخ....اخه اصننن تا حالا همچین اتفغی برام نیوفتاده بودددد و اصن خیلی بی سابقه بود که چنین گندی به بار بیاد واااااااای چه وضعییییی ...تو کلااااسسسس یککک درصد فک کن مانتو عادم کفیث شه تو کله دانشگاه تا چن سال دیه نمیشه سر بلند کرد خوبه حالا بخیر گذشته از سرت آمین...خیلی موقعیته دلهره اور و سختی بوده عامو ...ترکوندی تو دیگه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد