ملی و حرفهای دلش

اینجا خودمم! همین

ملی و حرفهای دلش

اینجا خودمم! همین

بیرون کشید باید از این ورطه رخت خویش ...

سلام

طاعات قبول

خب من فردای روزی که جلسه دانشکده بود رفتم و رییس دانو پیدا کردم و ایشونم به طور کامل اب پاکی رو ریخت رو دستم. گف در شورای دانشکده مخالفت شده و نمیتونیم به صورت هیات علمی بگیریمت. پرسیدم که ایا مخالفت از جانب شورا بوده واقعن؟! که جواب داد نمیتونه تمام مسایل دانشکده رو بمن بگه و یه جوری رسوند که ینی مخالفت اصلی از شورای دان نبوده.... در کل همون یارو تو گروه کاره خودشو  کرده و نذاشته که منو بپذیرن.

خب حالم خیلی بد شد و رفتم پیشه استاد مهربونه  و هی هم به خودم میگفدم نباس گریه کنم! ولی نشد! دو سه کلمه که باهاش صحبتیدم اشکام جاری شد! این دفه دومه که پیشش گریه میکنم! یه بار دو سال پیش اینا بود که توی یه فراخانه دیگه ای حقمو خورده بودن و منو که اول شده بودم رد کرده بودن و به جاش نفر سوم رو داشتن میگرفتن! بار دومم که پریروز بود. البته ایندفه بحثه خودنه حقم نبود و ناراحتیمم از این بابت نبود که چرا کارم تو این دانشکده نشد. گریه میکردم چون مجبورم برگردم ولایت! جایی که 15 سال پیش ازش فرار کردم! به استاد مهربونه هم گفدم....طفلی برگشته میگه میخای با فلانی صوبت کنم بری کرمان! فلانی توی یزدم هس! بعدم دو ساعت نشسته از خاطراته خودش تعریف کرده که مثلا حواسه منو پرت کنه و بعد دو ساعت حرفیدن دوباره اشکه من بدتر از قبل سرازیر شد! اخرشم یه دختری اومد در زد و دیه پاشدم اومدم بیرون که اون بیچاره هم اعصابش بیشتر از این خرد نشه. دسته خودم نبود هی گریم میگرفت!

.

استاد مهربونه میگه اینجا اگه مشغول به کار شی همه وقتت برا کارا گرفته میشه و اگه بری ولایت وخته بیشتری برا خوندنه زبان داری. برو بشین زبانتو بخون و مقاله هات که چاپ شد بزار برو. بغض و گریه نذاشت بگم از رفتن میترسم! فوبیای رفتن و زندگیه تنهایی رو دارم تو خارج! ینی استارت بزن از صفر شروع کن اونم تو یه مملکت جدید. مث این میمونه که ادم بخاد دوباره متولد بشه و بعد تولد هم معلوم نیس چه جوری اوضاع پیش بره. من اینجا 14 سال زحمت کشیدم و ثمرش رو ندیدم تقریبا. میترسم که برم اون ور و 15 سال بعدش بیاد و بازم ثمرش رو نبینم. ینی چشمامو وا کنم ببینم شده 50 سالم و حتی یه واحد اپارتمان هم از خودم ندارم! ولی میدونین فک کنم چاره ای نیس! باس این راهو برم و امیدوار باشم که این دفه ثمرش رو میبینم!

.

پریروز قبل اینکه خبره بد رو بشنوفم ، بلتازار برام یه مقاله ای فرستاد که تکمیلش کنم و تا سه شمبه هفته بعد بهش بدم. مقاله هم نیس نامه به سردبیر یا همچین چیزیه! در مورد یه موضوعی که من هیچ سررشته ای ازش ندارم. مجبور شدم قبول کنم. نا سلامتی حمایتهای اون باعث رای مثبت گروه شد. ولی بعد که با رییس صحبتیدم و اب پاکی رو ریخت رو دستم دیگه با خودم گفدم ولش کن برا چی بشینم یه هفته رو کارای بالتازار! دیروز صب رفتم و دیدمش . دیدمش ینی دقیقا سه ساعت نشستم تو حیات زیر درخته توت تا از ساختمون که میاد بیرون ببینمش! اون وسط مسطا هم حس کردم خاله پری دوباره اومده. خلاصه دیدمش و بهش گفتم که ردم کردن کلا . اونم ناراجت شد و گف نباس این اتفاق می افتاد . پس ما حرف زدیم تو اون جلسه و تصمیم گرفتیم برا چی شورای دانشکده باس رد کنه تصصمیمی رو ک گروه گرفته! راستم میگه. منم بش گفتم مطمئنم از خوده گروه عاب میخوره این قضیه. خلاصه بهم گف عصری بهم بزنگ تا اونموقه با رییس صوبت میکنم و نتیجه رو بهت میگم. منم بهش گفدم (الکی) که دارم میرم بلیط بگیرم و هفته اینده دو تا استانو باس برم! برا دادن درخواست.

.

بعده دیدنه بالتازار رفتم بالا تو گروه. خواستم پوشه ای رو که کپیه مدارکمه رو از مدیر گروه بگیرم. برا چی بمونه پیششون؟! نزدیک به 100 تا برگ یا بیشتره و پوشش هم از این خوباس! واللا! توی سالن که بودم یکی از همون مخالفا رو دیدم. دیدم داره معطل میکنه و نمیره تو اتاقش و سرشو کرده تو گوشیش! منم سرمو کردم تو گوشیم و از کنارش رد شدم بی اینکه سلام بدم بهش! میدونم کارم کاره یه ادمه بالغه اکادمیک نبود ولی خب دسته خودم نیس! رفتم و مستنداته رزومم رو  از مدیر گروه گرفتم و بغض الود برگشتم خونه و روزم رو هم باز کردم فایده ای نداشت. گرفتم خابیدم تخت تا 4 و بعدم دو بار زنگیدم به بالتازار که بر نداشت. 5 مین دیه خودش تک زنگ زد بهم!! سریع دوباره خودم بهش زنگیدم و گف که مفصل با رییس دان صحبتیده. گف اینی که میگم نمیخام جلوتو بگیرم که نخای بری جای دیگه اقدام کنی ولی من همه تلاشمو خاهم کرد که نظر گروه رو برگردونم( منظورش نظره همون چهار نفر مخالفه که البته سه تاشون نوچه هستن و یکیشون اصله کاریه) گف اگه من جای شما بودم تا دو هفته جایی اقدام نمیکردم! دیدم داره متناقض صوبت میکنه. اولش گف اینی که میگم مانع از این نشه که بخای جای دیگه اقدام کنی و اخرشم گف من جای تو بودم تا دو هفته دس نیگه میداشتم.

راستش از صبحشم تصمیم داشتم بهش بگم که هفته دیگه مسافرم و نمیتونم رو مقالش کار کنم. دیه منم نه گذاشتم و نه ورداشتم بهش پشت گوشی گفتم شرمنده چون دو تا استان میخام برم هفته اینده برا همین نمیرسم رو مقالت کار کنم. اونم یکم یکه خورد! میدونم حماقت کردم و نباس اینو میگفدم! اونم برگش گف طوری نیس ایمیلو دیلیت کن ( توش یه گزارشی برام فرستاده که ظاهرن محرمانس و برا نوشته مقاله به برخی جاهای اون گزارش احتیاج داشتم) و بعد یه خدافظیه سرسری کرد.

منم حالم بدتر شد و نشستم با خاهری یه دور صوبت کردم و اونم اعصابمو خرد کرد که چرا این حرفو زدی بهش و خودت ریدی توی کارت و فلان. بعدم زنگیدم به استاد مهربونه و گزارش صوبتای امروزمو دادم و اون طفلکم مونده تو کاره اینا. اونم بهم گف اگه قراره اسمتو بنویسه داخل مقالش طوری نیس بشین براش بنویس مقاله رو. ولی ولایت رو هم برو و دو هفته منتظر اینا واینستا!

دیه بعد صحبتت با استاد مهربونه ( میشد تقریبا سه ساعت بعد صحبت با بالتازار) بهش توی تلگرام پیام دادم که من سفرم رو به شهرستان لغو کردم و رو مقالت کار میکنم و هفته اینده مقاله رو برات میفرستم! ( الان با خودش میگه دختره احمق نشسته فک کرده دیده به نفعشه مقاله رو کار کنه برا همین پشیمون شده و اگه من ازش حمایت کنم و خرش که از پل رد بشه دیگه کارای منو انجام نمیده!) 

یه ساعتی هم با الف صحبتیدم و اونم گف اشتبا کردی و از همون اولش نباس میگفتی رو مقالت کار نمیکنم و ناسلامتی این داره ازت حمایت میکنه. ادم دم کلفتی هم هست بالتازار. در حده ارتباط با رییس کل دانشگاه و معاونای وزیر و ... ولی خب به هر حال این حماقتو کردم و بعدم اون مدلی ماس مالیش کردم. الانم مقاله رو واز کردم و عینه خر توش موندم!! هااا صبحم دیدم تلگرامو ندیده براش پیامک فرستادم! گفدم یه وخ میشینه خودش رو مقاله کار میکنه و خرحمالیای من حیف و میل میشه! هر چند بعید میدونم بتونم چیز قابل داری به مقالش اضاف کنم !.

.

خاله پری ایندفه بدجور حمله کرده! ارتحال هالیدی رو هم که پیش رو داریم و من قراره بشینم یکی بزنم تو سره خودم و دو تا تو سره این مقاله هه و بدینن سان عزاداری کنم. زنگیدم یه سری اطلاعات هم در مورد کلاسای ایلتس گرفتم و قیمتاشونو. حالا یه دور هم حضوری باس برم و از دخدره بپرسم ببینم اسکایپی هم اموزش میده یا نه. برم ولایت باس اسکایپی کلاس بزارن برام چون تو ولایته خودمون کلاسا و معلمای زبان در حد  ترانه " ای بی سی در ای اف جی اچ آی جی کی ال ام ان " هستن!!!! :/

.

یخچال داشت جایخیش میپکید که اونم دکمشو زدم که یخاش اب شن و نهارم هیچی نپختم هنوز. میخام زرشک پلو بپزم رژیمیه بد مزه. پاشم درستش کنم و دوباره بشیم رو این مقاله هه. ها راستی یه چی دیگه هم تو این دو روز به ذهنم رسید ! اونم اینکه پاشم برم ولایته الف و اونجا اقدام کنم. البته بعیده بتونم اونجا هیات علمی شم ( قبلا بودمااا ! اصلا  من و الف تو همون دوره با هم اشنا شدیم) بعد زنه الف شم و همونجا زندگانی تشکیل بدم و فکر خارج و مارج و اینا رو هم از سرم بیرون کنم و به زندگی با یه کارمنده الف گونه که همیشه هشتش گرو نهشه تن بدم و خلاص!

.

برم دیه ! بای بای فعلا...دعام کنین  

نظرات 13 + ارسال نظر
ملیله دوشنبه 15 خرداد 1396 ساعت 19:52

حالا برو این سایت رو ببین دلت وا بشه http://doch.ir

قشنگ بود مرسی

آفرین دوشنبه 15 خرداد 1396 ساعت 17:10

هی هر روز میامو سر میزنم؛ ولی باز هی میبینم ک ننوشتی
امیدوارم خوب باشی عزیزم
.
.
.
.
.
.
.

مرسی افرین نوشتم عزیز... ببخشین دیر نوشتم

بهار یکشنبه 14 خرداد 1396 ساعت 23:58 http://likespring.blogsky.com

سلام ملی جون
چرا نمینویسی پس؟؟؟
اومدم ی سوال بپرسم.اون موقع گفتی برای جوش صورت از پن استفاده میکنی...اومدم بپرسم اسم خاصی داره؟همینجوری برم از داروخونه پن بگیرم یا چی؟پیشاپیش مرسی از پاسخت

سلام بهار جونی .... چشم سعی میکنم بنفیسم عاره عاره پن. البته من گاهی به داروخونه چیه میگم پن نمیفهمه منظورم چیه. و لذا میگم صابونه پن! بعدم ببین برا پوسته خشک داره و مختلط داره و چربم داره. اینو دقت کن. من مارک QV گرفتم راضی بودم و فک کنم اوری یِژ هم یه بار گرفتم و راضی بودم. ایرانی هم فک کنم داشته باشه که خب ارزون تره. من مارکه خارجکی که میگیریم طرفای 25 الی 35 تومنه قیمتشون. تو نت هم میتونی در موردش سرچ کنی و مارکاشو ببینی ...دیه اینا

مژده شنبه 13 خرداد 1396 ساعت 16:46

سلام ملی جون منم با تارا هم نظرم بعضی وقتا یه حکمتی تو کارا هست که ما ازش سر در نمیاریم ولی به صلاحمونه یعنی این کار انجام نشده ولی بهترش در اینده انتظارمون رو میکشه این مسئله رو بعد سالها تجربه و عمری که گذشته فهمیدم به خدا توکل کن عزیزم . همیشه میخونمت و دوست دارم

سلام مژده جون. عاره برا خودم هم این پیش اومده که یه اتفاقی تو این مقطع زمانی برام فاجعه بوده و بعد سه سال مثلا فهمیدم بهترین اتفاغ ممکن بوده.، توکل بر خدا ... ممنونم مژده جونم

محمدالف جمعه 12 خرداد 1396 ساعت 22:47 http://parandnilgoon

سلام ملی جون
خیلی دلم میخواست بتونم برات کاری کنم .
ولی فقط میتونم برات دعا کنم : درد تو درمون بشه لب تو خندون بششششششه آمین

سلام اقای الف ممنونم بابت دعاهاتون ...همین دعا کافیه برا من ...مرسی

زهرآ جمعه 12 خرداد 1396 ساعت 13:06

سلام عزیزم. خیلی ناراحت شدم.. چی بگم جز اینکه ایشالا راه گشایشی هر چی خدا خودش میخواد، زودتر بشه

سلام زهرا جون. چه میشه کرد... ممنونم ازت دوستم

مرغ آمین جمعه 12 خرداد 1396 ساعت 11:20

آخ ملی چقدررررر منو یاد خودم انداختی و حقی که ازم خورده شد. به نظرم (البته نظر منه) هم روی مقاله بالتازار کار کن هم ولایت رو برو سخت هست اما شدنیه. منظورم اینه که آپشن های دیگه شغلی رو به هوای وعده وعید بالتازار از دست نده من این تجربه رو دارم و الان بیکارم!

عاره هفته دیگه بلیط میگیرم ب سمت ولایت. ببینم اونا چی میگن

پیشی جمعه 12 خرداد 1396 ساعت 11:17

مرسی عزیزدلم بابت توضیحات کاملت

خاهش پیشی

ملیله جمعه 12 خرداد 1396 ساعت 01:59

برات آرزوی سعادت شادی و سلامتی دارم

ممنونم ملیله جون

پیشی جمعه 12 خرداد 1396 ساعت 00:05

خیلی ناراحت شدم ملی جونم... بخدا حقت انتخاب بشی... انشاالله که بالتازار بتوونه راضیشون کنه عزیزدلم... برات دعا میکنم.
ملی جون تو اسلایدهات رو با پرزی چجوری ساختی؟ منبعی برای اموزش اسلاید ساختن باهاش هست؟ بنظرت ارزش داره وقت بزارم یا سخته؟

چی بگم پیشی جون نمیدونم دیگه! برام مهم نیس بالتازار بتونه کمکم کنه یا نه.... دیگه بیخیالش شدم مرسی برام دعا میکنی
ببین پیشی جون. من رفتم توی اپارات (aparat.com) و اونجا سرچ کردم اموزش prezi ...هم یه سری فایل فارسی اموزشی داره و هم به زبانه انگلیسی. میتونی اونجا اون کلیپا رو تماشا کنی و یاد بگیری. از قالبهای امادش هم استفاده کن چون ساخت و طراحی قالب جدید سخته. نکات اصلی در مورد پرزی ایناس:
اولا که تو بهرحال باید پاور پوینت بسازی و تبدیل به پی دی اف بکنی. چون پرزی فونت فارسی قبول نمیکنه لذا شما باس اسلاید پاور پوینت بسازی و تبدیل به پی دی اف بکنی و بعد اپلود کنی در پرزی. توی کلیپ اموزشی هایی که به زبانه فارسیه هم این نکته گفته شده.
دوما اینکه دو مدل میشه اسلایدای ساخته شده در پرزی رو نمایش داد. یکی به صورت انلاین ( که دیگه لازم نیس چیزایی که ساختی رو دانلود کنی از سایت پرزی) و دوم به صورت افلاین ( ینی اسلایدایی که ساختی رو از سایت دانلود کنی و بریزی تو فلش . به صورته یک پکیج زیپ شده دانلود میشه ) خب با توجه به اینکه هیچ اعتباری به سرعت نت و قطع و وصل شدنش نیس لذا منطقا برا اینکه خیالت راحت باشه و استرس نداشته باشی و خدای نکرده وسطه پرزنتت یهو نت قط نشه لذا قطعن باید دانلود کنی چیزی که ساختی رو. دانلودش ولی رایگان نیست و باید یه مبلغی رو بپردازی و یه دوسته خارجکی اگر داشته باشی این کارو برات باس بکنه! ینی یه چیزی بپرداز تا برا یه مدتی دانلود برات رایگان بشه از پرزی
سوم اینکه خب ساختش و دانلودش میبینی که درد سر داره. مثلا ممکنه شب قبل دفاعت بخای یه نکته ای به پرزنتت اضافه کنی مجبوری دوباره بری توی سایت پرزی و پی دی افه اسلاید جدید رو اضاف کنی و من گاهن به این مشکل هم برمیخوردم که میرفتم میدیدم چیزی که ساختم چنتا از اسلایداش غیب شده و مجبور بودم پی دی اف های غیب شده رو دوباره تو سایت پرزی اپلود کنم. اما با همه اینها من از پرزی استف کردم چون خیلی خوشگله ارائه باهاش و خیلی سیستماتیک میشه ارائه با پرزی.
نکته مهم اینه که حتما حتما یه هفته قبل دفاعت اسلایداتو با پرزی اماده کن( هر چن که من یه شب قبل دفا این کارو کردم!!! و تازه شب دفاع هم توش تغییراتی باز دادم! ) ولی شما یه هفته قبل دفاع یا حداقل چهار روز قبلش اسلایدای پرزیتو اماده کن که استرس بهت وارد نشه اگر اتفاقی افتاد! و دانلود کن. و چیزی رو که دانلود کردی هم ببر تو کامپیوتره دان چک کن که برات باز کنه! لبتابه من قدیمی بود و پرزی رو که دانلود کرده بودم رو روی لبتابم باز نمیکرد وللی رو کام های دان باز میکرد.
و یه چیز دیگه اینکه من با فیلتر شکن میرفتم توی سایت پرزی! بدون فیلتر شکن نمیتونستم توی سایتش کار کنم.
پوووووووووف چقد نوشتم! موفغ باشی دوستم باز سوالی داشتی بپرس

بهار پنج‌شنبه 11 خرداد 1396 ساعت 23:31 http://likespring.blogsky.com

سلام ملی عزیزمم
نمیدونم واقعا چی باید بگم...نمیدونم.خیلی بده که از حکمت خدا سر در نمیاریم.
خدا لعنتشون کنه اونایی که چوب لای چرخت گذاشتن.ناامید نباش...شاید لحظه آخر همه چی درست شد

سلام بهار جونی. خودمم دیگه بریدم بس که غصه خوردم بلخره یه طوری میشه دیگه... عاره خدا لعنت کنه اون مرده رو! همش تقصیره اون شد...سر بخل و تنگ نظریشه همه کاراش شاید بهار جون شاید که درست شد نمیدونم ...مرسی از کامنتت

آفرین پنج‌شنبه 11 خرداد 1396 ساعت 19:07

سلام عزیزم خوندمت
متاسفانه همیشه اونچیزی نمیشه ک ما میخوایم. اما فکر کردن ب اینکه اون چیز ممکنه ب صلاحمون نبوده باشه، کمک میکنه بهتر مسئله رو بپذیریم و اروم تر بشیم. و هم اینکه حتما ی چیزی ،ی جایی برامون قرار داده شده ک مناسب ما، ب نفع ما و ازآن ماست.
- در مورد رفتن ب خارج: خب هم خوبی هایی داره و هم ی بدی هایی(سختی هایی) در کنارش. ک به نظر من اول اینکه ادم تنها نره و یک همراه داشته باشه با خودش، بهتره و کمک حالشه تو همه چی؛ و دوم اینکه اگر صرفا فقط برای پیشرفت تو کار باشه، تو همین ایران خودمون هم ادم میتونه ب نون و نوا و موقعیت مناسبی برسه(اما خیلی سخت و برای همه هم مقدور نمیشه)
- در مورد رفتن ب ولایت و مشغول شدن اونجا: اگر واقعا بودن اونجا و توی اون جو اذیتت میکنه و دوسنداری، میتونی طبق نظرِ استادِ مهربون، تو شهر و استانهای دیگه مشغول بشی و زندگی قشنگت رو هم اونجا بسازی(ولیکن هوشمندانه؛ ک بتونی یه شهر خوب و متناسب با عادات و روحیات خودت از هر نظر ،انتخاب کنی)
-در مورد ازدواج با "الف" : نظری ندارم! چون شناختی ازش ندارم و این ی مسئله ی خیــــــــــــــــــــــــلی مهم و همچنین شخصیه ک مسلما *خودت*، میتونی بهترین تصمیم رو براش بگیری
درمورد هیأت علمی بودن تو شهرشون و جریانِ اشنا شدن باش رو هم اطلاعی ازشون ندارم و خوشحال میشم بدونم(اگر تمایل داشته باشی و خودت بخوای ک در موردشون بگی)
- و در اخر: هنوز امیدت رو برای تهران بودن از دست نده؛ چون با توجه ب حرفای بالتازار، نتیجه ی آاااااخر کاملا معلوم نشده.
ایشالا عاقبت هر چی ک میشه، جوری بشه ک تو بتونی ازش راضی و خوشحال باشی گلم

سلام افرین جون
عاره خب منم سپردم به خدا و گفدم هر چی که حقمه بهم بده و چیزی بیشتر از حقم نمیخام
عاره خارج خوبی ها و بدیهای خودشو داره. موقعیت شغلیم تو ولایت منو ارضا نمیکنه افرین جون. شاید همون برا برخی همتاهای من موقعیت خوب محسوب بشه. شاید حتی در اینده من به فکره الانم بخندم و با خودم بگم نباید ولایت رو به سودای خارج ول میکردم و پشیمون بشم! ولی در حال حاضر موقعیت شغلیه ولایت منو راضی نمیکنه و برا خودم مناسب نمیدونمش.
- در مورد شهرای دیگه دو تا بحث هس. اولا که هر جایی نیرو های خودشو داره و متاسفانه همه جا تقریبا اشباع شده و اگر هم موقعیتی پیش بیاد تا بخان اوکی نهایی بدن حداقل شش هفت ماه طول میکشه و در طی این شش هفت ماه هم ممکنه به هر دلیلی باز کارم نشه! پس عاقلانه تره که برم استارته کارمو همون ولایت بزنم و یکی دو سال تحمل کنم تا وقته رفتنم برسه
- الف؟ خودمم نظری ندارم راستش اتفاقن امروز بهش گفدم بیا دو تایی با هم بریم انگلیس!! ( یکی از دوستاش اونجاس!) میگه نه من از اینجا تکون نمیخورم!
- یه پست از الف دارم. اینم لینکش:
http://melijoon.blogsky.com/1395/06/21/post-23/%D8%A7%D9%84%D9%81-%D8%AC%D9%88%D9%86%DB%8C-%DA%A9%DB%8C%D9%87%D8%9F
- عاره خب هنو معلوم نیس ولی خیلی خیلی بعیده که بشه تهران بمونم.
ایشالا ایشالا....مرسی ازت افرین جونم

تارا پنج‌شنبه 11 خرداد 1396 ساعت 15:10

شاید خدا برات بهتر از اینا در نظر گرفته. مطمئن باش هر کی برات زده از یه جا دیگه میخوره.
راجب خارج و غربت باید بگم اولش سخته بعد دیگه همه چی می افته رو روال. هیچییییییییی نباشه بهتر از اینجا و یه عده آدم حسود و تنگ نظره

شاید تارا جون شاید... عاره خوب ولی ای کاش اصلن دکترای اینجا نمیخوندم و برا دوره دکترا میرفتم خارج ...حداقل الان اونجا جا افتاده بودم....ادمای حسود و تنگ نظر رو خیلی خیلی خوب اومدی مرسی از نظرت

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد