ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
سلاااااااام
گررررررررررررررمه :(((((((((((((
اغا من پارسال زودتر از همه همسایه ها کولرو دادم سرویسکار ولی امسال نشد که بشه. هفته قبل که مهمون داشتم و قبل اومدنشون باس یه سری کارایی که بالتازار ازم خاسته بود رو انجام میدادم و این هفته هم باز تا سه شمبه برا خودم ددلاین گذاشم برا کارای بالتازار و چارشمبم گفدم یه وخ کاری پیس میاد و مجبور میشم برم بیرون و لذا سرویس کار کولر رو بش امروز زنگیدم و پنشمبه باهاش قراریدم. گفدش فردا میتونه بیاد ولی من گفدم بزار پنشمبه...اشتبااااا کردمممم کاش میگفدم فردا عصری بیادشششش گرمهههه خوووووو. عه حالم از گرما بهم میخوره الان دلم باده خنک میخاد....از خیر خریدنه اسپیلیتم گذشتم. حالا اگه موندنی شدم تهران شاید تابستون خریدمش.
.
امروز 3 صب پاشیدم و سحریمو شامل بادمجون سرخ شده با گوجه و نون بربری و یه لقمه نون پنیر همراه با کاهو پیچه اغشته با بالزامیک خوردم و یه دونم بامیه! با دو تا چای. بعد نماز و خسبان خسبان کردم تا هشت و نیم. خوبیش اینه که وختی پامیشی دیه لازم نی صبونه اماده کنی و بخوری! یه راس نشستم سر مقاله چهارم و متدش رو نوشتم و یکمم برا مقدمه و بحثش سرچیدم. این دو قسمتش مونده و وختگیره از این نظر که خلاقیت میخاد نوشتنش. تازه بعدش فارسیشو باس بشینم انگلیسی کنم و بدمش دسته ادیتور. باشد که رسدگار گردم!
.
تا 2 رو مقاله هه بودم و بعدش تا 3 در اینستا چرخونک زدم و خابیدم تااااااا 5 و نماز ظهر و عصرمو خوندم و از 6 تا هشت هم رو کارای بالتازار کار کردم .بعد از هشت پاشدم یه سینی افطاری اماده کردم. نماز مغربمو خوندم و افطاریدم و با مامی و خاهری زنگیدم و حرفیدیم و نماز عشامم خوندم. بعدم کته درست کردم. گفدم بهتون؟ نه نگفدم! از شمال شوهره دختر خالم برامون دو بسته برنج گذاشته و منم اون روزی رفدم که راه اهن تا ساک و خوراکیای خاهری ها رو ببرم سهم برنجمو ریختم تو پلاستیک و عاوردم....عاغا نمیدونین این برنجه انقدرررر خوشمزسسسس انقدرررر خوشمزسسس که نگو. ینی من کته کردم بدون یه قطره روغن ...همینجوری خالی خالی هم خوشمزس و اصن خورش نمیخاد! ولی خب به عنوان خورشت دو تا کدو رو نگینی خرد کردم و دو تا هم گوجه خرد کردم روش و سه قاشق هم روغن زیتون دادم روش و دو قاشق هم اب مرغ که داشتم روش دادم و زردچوبه و زیره سیاه و فلفل هم روش پاچیدم و دربه تابه رو گذاشتم تا بپزن کدوها. انقدم خوشمزه شد که نگو. ها دسته اخرم یه قاشق رب بهش زدم. گذاشتم قششششنگ ابش تبخیر شه. با کته هه عالی شد. گذاشتمش برا سحر.
.
فردا ایشالا میرم دان. جلسه دانشکدس. ایشالا که مشکلی این مرحله پیش نباد و ناممو بزنن دانشگاه و دیگه باس منتظره جلسه دانشگاه بمونم. اینم از این. کارای بالتازار رو هم تا سه شمبه باس تموم کنم و سه شمبه بش پیام بدم که بهم وخت بده برم پیشش و نشونش بدم. خودش گفده بود تا دو هفته وخت داری. سه شمبه دو هفتم تمومه. اینم از این.
.
خو دیه من برم بخابم. از بس گرمه به زور خابم میبره :/// من بشدت گرما ستیزم برا همین وگرنه شاید زیادم اذیت کننده نباشه. عب نداره ایشالا 5 شمبه کولردار میشم.
امروز موقه نماز عشا رفتگان رو هم یاد کردم و از خدا براشون طلب امرزش کردم. پسردایی و پسر عموی جوونمو که فوت شدن. داییم و زن داییم. دو تا از همکلاسی های دورانه کارشناسی و ارشدم. مادر بزرگم و پدر بزرگم. عمه م پسر عمم که غریبانه رفتن و .... خدا همه رفتگان رو قرین رحمت خودش بکنه.... آمین :)
دعا میکنم برات که انشاالله فردا هم همه چیز خوب پیش بره برای کارت ملی جان عشقم.


اینجا ولی هوا اینقدر خنکه که شبا حتا باید پتو بزاریم.
قربونه مهربونیت پیشی
خوش بحالتون که خنکین 
سپااااااســـــــــــــــگزاااااارم کِـــــــــــــــــــــــــــ


) لاکِن خیلی خوبه ک تاریخْ تبلّدم پُره هفته؛چون "عاشوق" عدد هفتم و در واقع قداستش رو باور دارم
)




اره ی هفت تو هفتیم هست ک همه ی اطرفیان اکثرا از همینش تقلبی میکنن و تاریخو تو خاطرشون میسْپُرن(میگن همش مث هم"۷" و ی ۳ هم اون وَسَدِش و خلاص
(آره جات سبز خیلی خوش گذشت بم؛ سوپرایزم کردن. و خیلی یهویی ک انتظارش رو هم نداشتم جشن برگذار کردن و ترکوندن و خلاصه ی بسااااااطی
مــــــــــــــــــــــرررررسے از دعا های خووووب و غشنگت و آااااامیـــــــــــن بِهِشون. ارزو میکنم این دعا هایِ عالی در حق تو (و نیز باقیِ دوستان) هم مستجاب بشه گلم و در نهایت جایی قرار بگیریم ک عمیـــــــــــــقاً از خودمون و شرایطمون راضی و خوشنود باشیم(و این یعنی اُوج و نهایتِ خوشبختی)
عزیزم زودتر نتیجه ی جلسه رو ب ماهم اعلام کن؛ منتظرم ک برای قدمِ بعدیت ب سویِ موفقیت، جشن بگیرم و قِر بدم
هفت عدد مقدسه عاره
خوشالم که بهت خوش گذشته 
الاهی امین

الان میپستم ... قربونت عزیزم
اخی عزیزم بگردم؛ درکت میکنم؛ بس ک خودمم گرماییَم و تو دلِ گرما. ایشالا زود خنک شی(وقتی کولرت "سِربیس" شد
)
)
ب قول خودت نون بربری یکی از نعمت های بهشتیِ(همیشه این حدیث رو برای اطرفیان نقل میکنم و میگم دوستم گفته
ایشالا فردا جلسه دانشکده خوب پیش بره و در راستای رسیدنِ تُ بِ اهدافت، قدم برداشته بشه
روحِ همه ی رفتنگانمون شاد
امروز تولدم بود؛ (۷۷/۳/۷) ؛ (خردادی بودنِ خودم رو دوسدارم) خلاصه امروز خوشحال بودم و گفتم بیام بت خبر بدم ک به دنیا اومدم و نوزده ساله شدم
عی جوووون تولده افرین جون مبارک.... نوزده سالگیت مبااااارک ، چققققدرم هفت تو هفته تبلدش

ایشالا صد و بیس سال زنده باشی و خوشبخت و شاد و سلامت.... خوشااااام کردی گفتی بهم
برات بهترینا رو از خدا میخام.... امروزو حسابی خوش بگذرون