ملی و حرفهای دلش

اینجا خودمم! همین

ملی و حرفهای دلش

اینجا خودمم! همین

کبوتر طفلی :(((((

سلام. صبتون بخیر

.

دیروز پنج و نیم خونه بودم و مانتو شلوار سرمه ای و طوسیمو جفتشو خیسوندم و با پا رفتم روشون! دو تا مانتو شستم دو تا شلوار و دو تا مقنعه! بعدم حمام سریع السیر و پریدم بیرون. دو تا شلیل خوردم و چای! گوجه و خیار و خیارشور خرد کردم و قاطوندم و یه دونهه سیب دمنی هم گذاشتم ابپز شه رفتم نمازامو خوندم و یکم تو نت چرخیدم و موزیک گوشیدم و مانتو شلوار قهویه با یه مقنعه مشکی رو اتو زدم تا سیب دمنیه پخت و بعد پوره فلفل تند بهش مالوندم و با سالاد و یه پیاله ماست خوردم رف پی کارش! با خاهر بزرگه و باباجان صحبت کردم و بابام گف حاله قلبش بد بوده شب قبلش و مجبور شده بره درمونگاه... ولی خب دیشب خوب بود....

.

طرفای 11 گرفتم خابیدم و دیکه صدای اذانو نشنیدم  البته طرفای سه و نیم فک کنم یه دور بیدار شدم و ساعتو نیگا کردم. هیچ وقت اینطوری نبوده نمیدونم چرا نیمه شبا بیدار میشم. شاید از غصه یا استرسه. صب 5:45 پاشدم و تا مبال برم و بیام تو دقه اخر نمازم قضا نشد خوشبختانه! البته فک کنم!! بعدش دیه نخابیدم. تا صبونه بخورم  و ظرف بشورم و اینا دیگه هفت و بیس زدم از خونه بیرون. همین که اومدم بیرون دیدم یه چیزی کمی جلوتر وسطه کوچس... خدا خدا کردم بچه گربه ای چیزی نباشه...جلوتر که رفتم دیدم یه کبوتره که ماشین از روش گذشته بود و کلش پکیده بود  معلوم بود تازه هم این اتفاغ براش افتاده چون محلمون گربه زیاد داره و قطعا میان جنازشو میبرن بخورن...خیلی ناراحت شدم  عاخه چطور ممکنه یه کبوترو ماشینن بزنه؟؟؟؟ مگه میشه همچین چیزی؟؟!! وسطه کوچه بود.... گفتم لابد از همون کبوتراس که صبا میاد دم پنجره اشپزخونه! عاخه چندین خونه اون ورتر که من فغط پشت بومشونو از دور میبینم یه کفتر باز فک کنم زندگی میکنه! و من از دور کفتراشو میبینم که زیاد رفت و امد دارن تو اون پشته بومه...البته پشت بومش بلنده و نمیدونم شایدم طرف کفتر باز نیست و فقط کبوترا میرن میشینن اونجا چون بلندتره...خلاصه که من همیشه ارزن میریزم رو تاقچه پنجره اشپزخونم. قبلنا اون کفتر کوچولو ها - فک کنم اسم صحیحشون قمری باشه- میومدن میخوردن ولی بعدها این کفتر بزرگترا فمیدن و دیگه نمیزان اون قمری ها بیان دونه خوری! خودشون میان و کلی هم با هم دعوا میکنن و کاکل همو میکشن سر ارزن! خلاصه که فک کنم از همین کفترا بود که صب دیدم له شده بود

.

دیگه یه صدقه دادم که صبحم با دیدن جنازه یه کفتر شرو شده و راهمو ادامه دادم تا دانشگاه. جلو دانشگاهم که شلوغ بود و ایین دانشجویان جدیدالورود دانشگاه تهران بود. چه خبرم بود. سایتم که هشت باز میشه یکم نشستم تا مسئول سایت اومد و اومدم بساط کردم. ده و نیم هم باس راه بیوفتم برم پیش مشاور اون وریم! خانم دوره! نهارمم که قیمه هس میگم دوسم بگیره بزاره برام تو یخچال تا برگشتنی بخورم چون فک نمیکنم تا قبل 2 برسم...اینم از این

.

خدا کنه با دیدن نتایج تحلیلم این مشاورم حرفای رضایت بخشی بزنه. یه رقمی تو مدلم باید بالا باشه که نیست و من نمیدونم عایا این بدلیل ماهیته داده هامه یا بدلیل غلط بودنه مدلم! بقیه تستها نشون میدن که مدلم درسته ولی همین یه اماره میگه اون طور که باید مدله ملی محکم نیست...پناه بر خدا ببینیم چی میگه.

.

دیشب یکی از نمکدونای شیشه ایمم که توش پاپریکا پر کرده بودمو دسم خرد و شیکوندمش  عب نداره لابد قضا بلا بوده!

.

فعلا بای بای بچه ها جون. دوستون دارم  

نظرات 2 + ارسال نظر
بهار سه‌شنبه 6 مهر 1395 ساعت 13:02 http://likespring.blogsky.com

آخی زندگی مجردی چقدر خوبه...دلم خیلی خواست
از این کفترا که همش میان کوکو کوکو میکنن؟خیلی حرف میزنن...البته ما خونه روبروییمون مرغ عشق داره...گذاشته تو تراسش...دهنمونو سرویس کرده انقد حرف میزنه
ان شاالله که مدل و داده و همه چی درست باشه و موفق باشی

خداییش زندگی مجردی عاااالیه عالی. به وقتش در مورد تجارب زندگیم در خابگاه ها صوبت خواهم کرد و از مزایا و معایب زندگی مجردی خواهم گفت. عاره همونا البته کوکوکوکو نمی کنن بهتره بگیم عوعوعوعو ... میکنن! ممنونم عزیزم لطف کردی اومدی

شبدر سه‌شنبه 6 مهر 1395 ساعت 10:40 http://fourleafclover.blogfa.com/

برای کبوتر ناراحت شدم . من یک یاکریم تو پاسیو دارم چنر ماه پیش کوچیک بود و مریض از حیاط خونه پیداش کردم به نظر میومد نیوکاسل داره چون گردنش رو کج می کرد و به نظر میومد تشنج میکنه . دکتر بردمش و گفتن ویروسیه و درمان های حمایتی می خواد .
مرتب بهش غذا میدادم از تو نت تو سایت این عشاق کبوتر می خوندم چی براش خوبه سیر و نخود خیس کرده تو دهنش میذاشتم براش سرلاک بچه هم خریدم به نظرم رسید چون بچه هست باید غذای نیمه هضم شده مادرش رو بخوره .
خلاصه الان خوبه و دیگه یک پرنده قوی و بالغ شده الان ارزن و اب براش میزارم خودش دیگه می خوره و دیگه نمیشه هم گرفتش . همه مون دوسش داریم و دیگه عضوی از خونواده شده این عشقولی -

ایول به شما شبدر جون ینی الحق ایوووووللللا داری ها خدا حفظت کنه که اینهمه به همه مخلوقات توجه داری...برات بهترینها پیش بیاد الهی که

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد