ملی و حرفهای دلش

اینجا خودمم! همین

ملی و حرفهای دلش

اینجا خودمم! همین

پست نیمروزی

نیمروز شنبتون به خیر و خوشی

.

طرفای اذان صبح یهو از خواب بیدار شدم و دیدم بعله!!! ملحفمو گل گلیش کردم...با کلی استرس پریدم دسشویی! و بعدش اومدم نیمساعت فقط پتومو معاینه فنی کردم که ببینم کثیف نشده باشه که خدا رو شکر نشده بود. یعنی هاااا خیلی من بدشانسم. پتومو به ماه پیش  بردم تو ولایت و با خواهر بزرگه کلی شستیمو تمیسش کردیم و امروز این دومین بار بود که نزدیک بود گند زده بشه بهش! همش اعصابم خرد میشه میگم نکنه لک شده و من نمیبینم!  تازه تشکم هم کفیث شده با عرض شرمندگی  البته شایدم توفیق اجباری بشه که بازش کنم و پنبه هاشو دربیارم و بشورم بعده کلی استفاده. بزار بینم کی بود خریدمش؟! هاا زمستون 91. از اونموقع نشستمش ها! توش از این مواد هاس که نمیدونم چی بهش میگن. فک کنم بشه شستشون دیه! عاخه ما تو ولایت پشم گوسفند میکنیم تو لاحاف تشکامون. عادم بعضی وختا فک میکنه خوابیده تو بقله گوسفند  حالا وختی اوضام روبراه شد هم ملافمو باس بشورم هم رویه و پنبه های تشکمو. تشکه رو جم کردم گذاشتم یه وری . پتو بهاریمو افتتاح کردم و انداختم زیرم و پتورم کشیدم روم و تا هفت و چل دقه خوابیدم 

.

پاشدم یه املت زدم و حاضر شدم و یه رب به نه زدم بیرون. اون ارگانه که میگفتم باس برم برا کسب مجوز کارم، زیادم دور نبود. میدون انقلاب سوار شدم و مستقیم رفت تا رسیدم. رفتم داخل و با دو نفر صوبت کردم و لازم شد که فایل پروپوزالمو پیوست کنم به نامه درخواستم. امکان برا گرفتنه پرینت هم نداشتن تو اون سازمان ...البته برا من که مراجعه کننده بودم! حالا خوب شد فایل پروپوزالم همرام بود. خلاصه اومدم از سازمان بیرون و رفتم دمباله پرینتری بگردم که دیدم عههه اون دسته خیابون زده لوازم التحریر و پرینت و چاپ و  زیراکس و سیمی و ... خلاصه همه کار میکردن توش. رفتم داخلش دیدم واااای چه جای خوشگلیهههه . خدا میدونه چقد لوازم التحریرای جینگیل توش بود...انواع دفترا و زونکنای رنگی و جامدادیا و اوووووه . با خودم گفتم خوب شد من بچه نیسم! برا من که نمیخریدن هی باس حسرته اینا رو میخوردم! واللا! بینشون گشتم و یکم حال کردم. یه جامدادی پارچه ای پنج تومنیه صورتی راه راه خریدم برا تو کیفم که خودکار مدادام تو کیفم ول نباشن و یه جامدادی رومیزی هم خریدم باز. به اغاهه میگم جامدادی رومیزیاتون کجاس؟ گف اداری ؟ فمیدم منظورش از اون جامدادی باکلاساس که جای تقویم و چسب و فلان و اینا هم داره و گروووون تومنه! گفتم نهههه برا بچه میخام  خلاصه که راهنماییم کرد و از بین شون یه صورتیشو که روش یه دونه زنبوره ویزویزوی برجسته داره و میشه توش عکس هم گذاشت برداشتم  یه کفش دوزکم روش چسبوندن! اونم پنج و پونصد شد. خلاصه یادم افتاد که اومدم پرینت بگیرم  و پرینتمو گرفتم و برگشتم و تحویل دادمشون. یادتونه گفتم پیش بینی میکنم دو هفته طول بکشه روالش؟؟ خانومه بهم گفت دو تا سه هفته!! بیاین! دیدین؟!! دیدین ملی این سیستمو عینه کف دسش میشناسه؟! تازه چهار هفته نشه صلوات! واللا.

.

یه تجربه بهتون بگم! مامان خانومه ما همیشه از وختی ملی کوچک بود یه ضرب المثلیو اویزه گوشه ملی کرد!! و اون هم این بود که وارده هر دره داهاااتی که شدی اوللل از همه برو سراغه کدخدای اون ده! (البته اینا رو به ترکی میگفت) بعله! امروز که بردم ناممو دبیرخونه شماره کنن یه مرده گیجی بود طفلک که عاب میخاست بخوره میرفت اون پشت از رییسش میپرسید و بعد میومد عابشو میخورد! خب نامه ای که من  برا معرفی از دانشکده برده بودم برا اولای مرداد بود و بیش از یک ماه از روش میگذشت و این اغاهه بهم گف باس ببری نامه رو تاریخشو جدید کنی. خب این یعنی من باس دوباره میرفتم دانشکده و تا اخره هفته حداقل معطل میشدم تا نامه جدید زده بشه . ولی ملی کوتاه نیومد! گفتم رییستون کیه؟ گف همون خانومه . رفتم پیشه خانومه و قیافه مظلوم بخودم گرفدم و گفدم من گرفتاری داشتم برا همین یه ماه پیش نتونسدم بیام ! لطفا باهام همکاری کنین که مجبور نشم دوباره برم دانشکده و بخام نامه بیارم و اینا و خانومه هم مهربون بود و قبول کرد...از همینجا براش بوووس میفرسمممم خلاصه که اگه به حرفه همین مرد گیجه اکتفا میکردم و نمیرفتم پیش کدخداش الان کارم حداقل یه هفته دیگه عقب میوفتاد. بعله!

.

برگشتنی تا جمالزاده رو با تاکسی اومدم و بعدش اول رفتم داروخونه نرم کننده موی داو و یه دونه اسپری دو فاز مو و یه دونه پن خریدم و از پلاسکوی میدون انقلاب هم دو تا بوگیر توالت گرفتم و برگشتم جمالزاده جنوبی اش نیکو صفت و یه ظرف اندازه تقریبا دو وعده اش خریدم و پیاده برگشتم خونه  و ظرفامو شستم  و یه شربت بیدمشک برا خودم گرفتم و الانم خدمت شمام.

.

دوسته خواهرمم ده مین پیش فایلو دوباره برام فرساد و کارمو اندازه سه چهار روز جلو انداخت دسش درد نکنه و یه بوسسسس هم داریم برا ایشون . یکم خستمه شاید نهارو زودتر خوردم و خابیدم و زودتر پاشدم به کارام برسم. مثلا از چهار استارت میزنم انشالا تا ببینیم کارامون چقد پیش میره. فردا اگه فایناله زبان نداشتم پاپی استاد مشاور دومیه میشدم که فردا برم پیشش ولی نمیشه. خدا کنه برا سه شنبه بهم وقت بده. و وقت درست و حسابی هم بده و کامنتای خوب بهم بده. انشالا

.

دوستتون دارم  تا شب ...

نظرات 1 + ارسال نظر
شادی یکشنبه 21 شهریور 1395 ساعت 01:17

سلام ملی جان خسته نباشی
قرار بود شب بیایی. چیزی شده؟
کجایی پس

سلام عزیزم زنده باشی . یکم دیر اومدم ببخشید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد