ملی و حرفهای دلش

اینجا خودمم! همین

ملی و حرفهای دلش

اینجا خودمم! همین

اولین روز شهریورم :)

سلام بروبچزیا ... خوبین ؟ خوشین؟ مماغاتون چاغه؟ الاهی که باشه...

خب امروز بین التعطیلینه ولی من عومدم سر کار! خوش بحاله اونایی که تو شهرای بزرگن و 5شمبه ها تعطیلن. ما که نیسیم. تازه دیگه اون نامه فرمانداری مبنی بر ساعت خاموشی و اینکه کسی حق نداره از دو و نیم به بعد بمونه اداره هم تاریخش تا یک شهریور بود و دیه از این به بعد باس تا 5ونیم بمونم  :(

.

خب ظاهرا اون داسدانه پیشی ای که بهم کمک کرده رو نگفتم و دوس داشتین که بدونین قضیشو. عومدم اونو تریف کنم و بعدم ناهارمو گرم کنم بخورم . امروز دو تا هم شینیلی خوردم بمناسبت روز پزشک و اگه حواسم نباشه دوباره چاق میشم. قشششنگ یکی دو لایه چربی اومده رو شکم و پهلوهام. باس مراعات کنم! و چقدم مراعات میکنم!

.

و اما داسدانه گربه کمک کننده :

خب یادتونه که یه اغای متاهل نامی بود که من باهاش داسدان داشتم ( داستانه ملی و اغای متاهل  رو سرچ کنین براتون میاره تو وبلاگم و البته رمز داره و رمزشم بهتون داده بودم) خب یادتونه که من نقشه کشیده بودم  هر طور شده شمارشو بدست بیارم و از خودش مطمئن بشم که ایا متاهله یا مجرده. و اینکه عایا متاهله یا مجرد برام شده بود یه ابهام!

یه روزی از روزا نشسته بودم تو حیاط و طناز جونم( گربه خوشگله موبلنده دانمون) به پروپام میپیچید و از من ناز میگرف. منم سر درد و دلم وا شد خب! به طناز گفدم میشه کمکم کنی طنی جون؟ میشه یه کاری کنی تو که شرایط فراهم بشه که من بتونم اماره این اغاهه رو از خودش دربیارم عایا؟ خلاصه که با طناز صوبت کردم و گفدم شاید واقعنی بتونه کاری برام بکنه! و ....

و کرد! یادم نمیاد چقد بعد اون روز بود که من تو سالن طبقه چهارم نشسته بودم و اگه یادتون باشه براتون تعریف کردم که چطور یه پیشی خاکستری اومد و فرار کرد سمت گروهمون و اغای متاهل هم پشت  بندش و .... داسدان از این قرار بود که اون گربه خاکستریه دو سه روزی تو اتاق این اقاهه بوده و قایم شده بوده و فقط صدای میوش شنیده میشده و اون روز دیه خودشو نشون داده بود و اینام افتاده بودن دمبالش که بکننش بیرون. همون روز بود که این فرصت فراهم شد که من از اقاهه شمارشو بگیرم و یه هفته بعدش به بهونه ای برم اتاقش و از زبونه خودش بشنوفم که متاهله و دیه بعدترش همیشه حواسم بود که ازش دوری کنم و فکرشو از سرم بیرون کنم!

من که میگم کمکه طناز بود این جریان. دوسشو فرساده بود اتاقه اغای متاهل تا کمک کنه به من که بتونم اماره اغای متاهلو دربیارم ... به نظره من که این اتفاغی نیست و حالا شما هی بشین تو دل خودت بگو که ملی خل شده!! ولی من خل نیسم....مطمئنم نقشه خوده خوده طناز بود که دوسشو برفسه بالا  :)

.

خب اخرین ماهه تابستونه 97 هست و قرار نیس دیه تکرار بشه....دعا می کنم بهمون خوش بگذره و این ماه خبرای خوب خوب دریافت کنیم...شمام بگو آمین