ملی و حرفهای دلش

اینجا خودمم! همین

ملی و حرفهای دلش

اینجا خودمم! همین

دل و مماخ ندارم :(

سلام

خیلی بی حس و حالم و دل و دماخ ندارم نمیدونم چرا

قرار بود تا اخره امسال دو تا مقاله بنویسم که نشد و این ناراحتم میکنه :(  زبانم از وختی رفتم سر کار خیلی کج دار  مریز میخونم و تیچر هم هی کلاسا رو لغو میکنه و اینم ناراحتم میکنه :(( 

کارای بالی هم که تمومی نداره و هر روز یه کاره جدید برام میتراشه...اون روزی پشت تلفن میگف خوش بحالت که شهرستانی و اینجا خبری نیست و اینا...بعد صوبت باهاش  غمگین شدم گفدم لابد این حرفا رو داره میزنه که بگه جات خوبه و نمیخاد کمکم کنه که برم تهران و میخاد فکر تهرانو از سر بدر کنم نمیدونم خلاصه 

.

هفته اینده هفته منه ! تولدم توشه...یه دونم که مراسمه چارشمبه سوری داریم ! این مراسم پراسما همش بعهده منه خو! منم اگر سال دیگه ایران نباشم که دیه هیچی دیه! ینی نخاهم بود؟! نمیدونم ! من هنوز بلد نیستم درست انگلیسی صوبت کنم!

تازه هفته دیه از چارشمبه هم میخام مرخصی بگیرم و از چارشمبه اگه خدا بخاد شرو کنم به خونه تکونی. اخرین خونه تکونیه خونه پدریه امسال ...سال دیه نخاهم داشت این کارو ! هی بگیم بلکه محقق شه !  و البته هر بار که بهش فک میکنم بغضو میشم ولی خب احساس میکنم اتفاقیه که باید بیوفته ! اگه تهران کارم اوکی میشد نمیرفتم. ولی خب نشد دیگه! و منم که اهل موندن تو این شهر با این اینده شغلیه تاریک نیستم. با ادمای کوچیک و مغز پسته ای! که تا جلو نوک دماغشونو  هم نمیتونن ببینن.

.

امروزم که روزه مادره و به همه مخاطبانه مادر این روزو تبریک میگم. الاهی که سایه تون همیشه با عزت و احترام بالا سره بروبچزتون باشه و سرافرازیشونو ببینین و کیف کنین   منم امروز جوجه کباب تابه ای پختم با کته و سهم خودم و مامیمو ریختم تو ظرف که ببرم با هم بخوریم و کادوی خاهریا رو هم به مامی بدم! دیروز رفتم از طرف اینا براش غذاساز خریدم. اینام دیروز رفتن دیدنه مامی و کادوی منو  که یه بلوزه مجلسی بود براش بردن!! متقاطع کار میکنیم

.

نمیدونم منتظر بمونم هفته اخر حقوق بدن و برم برا خاهری طلا بگیرم یا همین هفته برم و یه چیه سبک بردارم؟ میتونم یه پلاک به شکل پاپیون براش بگیرم ولی دوس داشتم یه دستبند بگیرم براش. که خوب گرونه دسبند. حالا باس برم یه بار دیه و بیشتر بچرخم . تو سه ماه طلا چهل تومن گذاشته روش. از صد و ده به صد و پنجاه!

.

اینجا حسابی باده و منم بیحال ...یه جورایی خابم میاد ...چه خواب خوبه؟! بخابی برا همیشه...... پاشم برم ...اول نماز بوخونم بعد برم سمته مامی. ایامتون خوش

نظرات 5 + ارسال نظر
ملیله دوشنبه 6 فروردین 1397 ساعت 15:20

سلام
برای پرستار مادرتون یک راه حل دارم که برای ما هم پیش اومده این موسسات خیریه مثل آبشار عاطفه ها ( تو خراسان هست شاید اینجور موسسه هایی اونجا هم باشه ) اطلاع بدید و شرایط مادرتون رو بگید اونها از بین مددجوهاشون یکی رو معرفی می کنن خیلی هم خوشحال میشن که براشون کار پیدا شده اصولا بیشتر زنان بی سرپرست و یا بد سرپرست به این موسسه مراجعه می کنن

سلام ملیل
چنتا شماره گیر اوردیم و زنگیدیم از شانسه بدمون همشون یا سره کارن یا نمیخان بیان تو خونه( تو بیمارسان میرن همراه میمونن!) حتمن باس یکی رو پیدا کنیم هر چند که خوده مامی راضی نیست! ولی بی پرستار نمیشه واقعن.
مرسی از نظرت

مژده یکشنبه 20 اسفند 1396 ساعت 22:08

سلام ملی جونم ایشالله هر چی بهتره واست پیش بیاد تفلدتم پیشاپیش مبارک جیگر

سلام مژده جون....امروز تو تا این لحظه تنها کسی بودی که تولدمو تبریک گف ممنونم ازت

Lady شنبه 19 اسفند 1396 ساعت 21:00

ترقه هن خریدی
منم وسوسه شدم برم بخرم
هنوز نمیدونم دقیقا چی میخام گیر کردم بین خواسته هام

عوهوم گیر کردن بین خواسته ها و اینکه ندونی چی میخای بد دردیه...منم بهش دچارم

Lady جمعه 18 اسفند 1396 ساعت 19:51

سلام
خوبی ملی جون؟
تو ظهر بیحال بودی و من الان نمور و دل گرفته ام .جمعه ها خیلی بده اصلا دوسش ندارم
مراسم چهارشنبه سوری ادم جرات نداره بره بیرون انگار میدونه مین هستش
خوبه ادم بره دشتی جای یه اتیش کچولو روشن کنه و بپره از روش
کاش منم میتونستم سال دیگه لینجا نباشم . نمیدونم چرا دلم یه تنهایی عمیق میخاد
چقدر حرف زدم

سلام لیدی جون دلتنگیه من ربطی به جمعه نداره و من تا وختی به هدفم نرسم همچنان دلتنگ و نا ارومم ما یه سر میریم بیرون برا دیده بساط دستفروشا و اینا...حس خوبی بهم میده ولی شبو خودخون تو خونه اتیش روشن میکنیم و تنقلات ...ترقه هامم 5 تا از این درازا که میزنی میره هوا نور میده خریدم ذخیره کردم برا اون شب تلاشتو بکن تا به جایی ک میخای برسی لیدی که بعدن پشیمون نشی

مرغ آمین جمعه 18 اسفند 1396 ساعت 14:05

سلام ملی جون. اومدم بگم نا امید نباش و از این حرفا ولی همشو پاکیدم! ایشالا همه چی به بهترین شکل برات درست می شه. من که همه بی شرفا رو واگذار کردم به خدا

سلام مرغ آمین جون...قربونه مهربونیت منم امیدم به طلوعه صبحه و میدونم بلخره یه روزی افتاب سر میزنه استغفرالله خدا هم از پس اینا دیگه بر نمیاد انگار

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد