ملی و حرفهای دلش

اینجا خودمم! همین

ملی و حرفهای دلش

اینجا خودمم! همین

ثبت نور :)))

سلام

صبحه نورانیتون بخیر :)))

امروز صبح قشنگی بود تو ولایت ما ... صب برا  شش و ربع ساعتو کوک کرده بودم ولی دوباره خوابیدم تا شش و نیم. بعدش که بیداریدم وسطه حاضر شدنام یه لحظه چشمم افتاد به پنجره که نوره تازه افتاب افتاده بود روش و سایه گلدونا هم از پشت پرده ملوم بود. انقد از این صحنه انرژی گرفدم که برگشتم و دوباره نیگاش کردم :)))

.

اغا از خدا ک پنهون نیس از شما چ پنهون دیشب ولی خوابه بدی دیدم! خواب دیدم که من و خاهریا تو ماشیننه بزرگه هسیم و یهو سقوط کردیم تو یه دره و موندیم زیره یه عالمه تل خاک !!  بزارین صدقه کنار بزارم بعدش ادامه بدم!

خب گذاشتم!

عاره بعدش یهو از خواب بیداریدم و دیدم صدای واق واقه یه عالمه هاپو داره میاد. تو کوچه پر از هاپو بود و سروصدا راه انداخته بودن. یه لحظه قبل از بیداری بین خواب و بیداری هم احساس کردم صدای نفسای یکی رو که دقیقن پشت سرم خوابیده دارم میشنوفم! (چقدنه هیجان انگیز شد ) ولی خب نمیدونم چرا احساس کردم اونی که صدای نفساش میومد خودم بودم!! انگار اون لحظه ای که روح داشت به بدنم برمیگشت تا از خواب بپرم رو حس کردم!

.

پریشب از محل کار با خواهر بزرگه که اومده بود دمبالم یه راست رفدیم بازار و چهار تا مغازه دیدیم و یخچال و ظرفشویی قیمت کردیم. اخرشم تصمیم بر بوش شد! دیروزم مثلا خیر سرم خواستم بخابم و بعدش پاشم بزبانم . طرفای 5 و نیم خوابیدم که پاپی زنگید و گف اگه خواستی وخت دارم بریم خریداتو بکنی(قرار بود امروز بریم یخچال و ظرفشویی رو برداریم) منم گفدم اوکی ولی بزار شش و نیم بریم. دیه خوابیدم تا شش و نیم و دوباره پاپی زنگید و بیدارم کردو اماده شدم و رفدیم سراغه کیسای منتخب. طفلی پاپی موقه پارک کردنه ماشین که داش دنده عقب میرف سپر ماشینو مالوند! ناراحت شدم! خب تازه خریده بود ماشینو. دیه رفدیم و یخچال فریزر و ماشین ظرفشوییو با همه پس اندازی که داشتم خریدم. عهد کرده بودم که سهممو ادا کنم برا خونه. سه سال پیش اینا خاهریا خونه رو نوسازی کرده بودن و خب من هیچ کمکی نکرده بودم. خواستم سهممو ادا کنم. خب یخچال لازم هم بودیم و یخچالمون برا بیس سال پیش اینا بود ! ظرفشویی هم نداشتیم و بزرگه طفلک شده بود ماشین ظرفشویی! ایشالا امروز میارنش و فردام قرار میزارم بیان برا نصب. الان باس بزنگم شرکتشون.

.

دیشب دیه اومدم خونه و یخچال رو از برق دراوردم و دو سه ساعت طول کشید تا یخش وا شه! هی اب هم گرم میکردم و میذاشتم داخل جایخی! دیه 12 بود که دسمالش کشیدم و خشکش کردم و کشیدمش وسطه اشپزخونه و با شلنگ زیرشو که کلی کثافت بود حسابی شستم! بعدم پریدم حموم و اومدم بیرون و سشوار کشیدم موهامو و دیه یک و نیم بود که  ...

.

صبحم هفت و نیم از خونه زدیم بیرون و اول وسطی رو رسوندیم انگشت بزنه و بعد سه تایی برگشتیم بانک و پاپی هم تو بانک منتظر بود و کاره بانکیمونو انجام دادیم و اولم برا من انجام شد و دیه من پیاده پنج دقه ای خودمو رسوندم به محل کارم. تا نشستم یادم اومد که کارتای ضمانت یخچال و ظرفششویی رو یادم رفته بردارم! خب کد کالا و اینا رو باس بخونم برا شرکتی که میخام بزنگم. دیه اولش گفدم بیخیال و بعدم زنگیدم به خاهری که هنو تو بانک بود و قرار شد بره از خونه بیاره تحویلم بده. که دسش درد نکنه ده مین پیش اورد و تحویلم داد. الانم نصف  صبونمو خوردم و منتظرم اشپزخونه خلوت بشه که برم چای دومم رو بریزم. اغایونه همکار میشینن این موقه و صبونه میخورن. نوش جونشون تیچرمم بینشونه

.

خب دیه برم که کار زیاد دارم. البته هیچ کدوم کار سازمانی نیستن و کاره بالیه در واقع!

روزای اسفندیتون خوش بگذره بچه ها جونم...الاهی که خوب باشیددد...خوبه خوبه خوووووب 



نظرات 3 + ارسال نظر
Lady جمعه 11 اسفند 1396 ساعت 20:58

سلام
خوبی
این پستتو خوندم ولی وقت نشد نظر بزارم
این روزا خیلی درگیر کارم و حسابی خسته ولی هستم سز میزنم

سلام لیدی جون... مرسی که هستی

بهار چهارشنبه 9 اسفند 1396 ساعت 23:36 http://likespring.blogsky.com

سلام علکممممم
مبارکه یخچال و اینااا....ایشالا دفعه بعد جهاز سه خواهرون خریده بشه.

سلام بهار
مرسی سلامت باشی ای خاهرررر از ما گذشته دیه جاهاز ماهاز

مرغ آمین چهارشنبه 9 اسفند 1396 ساعت 21:53

سلام سلام. مبارک باشه ملی جون ایشالا به دل خوش استفاده کنین.

سلام آمین جون ...قربونت ممنونم ازت

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد