ملی و حرفهای دلش

اینجا خودمم! همین

ملی و حرفهای دلش

اینجا خودمم! همین

یادداشت 261

سلام دوسی ها.

حاله دلم خوش نیست ولی گفدم بیام یکم عسک بزارم براتون. اول عسکا رو ببینیم بعد گزارش این سه روزو بدم:

این کوله گل گلیمه گرفدمش 80 تومن و حسابی هم جا داره و ظاهرن جنسشم خوب مقاومه :

دوسش دارم و قراره باهاش برم کلاس زبان یا حتی گاهی سره کار! اگه مسافرتی چیزی هم خواستم برم اینو میبرم با خودم. قراره اگه خدا بخاد یه لبتاب هم بگیرم. لوپ لوپه عزیزم رو از ابتدای سال 88 دارم و هنوزم خوبه ولی خب خیلی سنگینه. لبتاب که بگیرم یه کوله رسمی هم برا اون میگیرم.

این هم مانتو شلواره انار گلمه و دوسشون دارم و بهم میان :

این پایینی ها هم ماگاییه که خریدم. اون چهار تا که عینه همن و دو تا گل منگولا  رو برا استفاده تو خونه گرفتم و اون سه تا که در دارن رو برا خودم گرفتم واسه محل کارم! چهار تا هم پیاله برا استفاده تو خونه گرفدم. اون ماگ دردار شیشه ایه در واقع برا دمنوش خوردنه. توش صافی داره:

از بین سه تا ماگم اونی که درش صورتیه رو بیشتر دوس دارم! عسکه یه دخدره با موهای ویز شده که نامرتب بسته شون و داره میرقصه... منو یاده خودم میندازه!! پشته ماگه هم نوشته بی مای گرل! این مدل ماگه برا اینه که پسره واسه دخدره بخردش و کادو بده بهش! که مخشو بزنه! اینم از نمای نزدیکتر:

اون گردالی سبزه هم سنجاق سینس!  دقیقن طرحش عینه طرحه کوله پشتیمه و از همون مغازه خریدم!

.

اینم مانتو شلوار اداریامن:

و

.

این پایینی هم پیشی کوچولویی بود که قبله اومدن به ولایت باهاش اشنا شدم و امیدوارم الان صحیح و سالم باشه و گشنه نباشه:

این پایین دقیقن وایسیده زیره اگزوز! برا اینکه سایزشو بتونین تصور کنین مقایسش کنین با لوله  اگزوزه ماشین که بالا سرشه...دیدین چه اوچولوئه؟!


.

خوب این از عکسا. و اما شرح حاله این روزای زهرماری:

خب سه شمبه صب چیتان پیتان کردم و  رفدم پیشه رییسه دانه ولایت! برخوردش خوب بود و تقریبن استقباله خوبی ازم کرد و با روی گشاده و بهم گف نامتو مجدد بده به منشی که روال اداری رو به جریان بندازه و دیگه اول مهر بیا شرو کن کارتو.  و اینکه الانم برو پیشه ماون اموزشی و ببین واحدی چیزی میتونن دست و پا کنن بهت بدن یا نه. منم نامه هه رو نوشتم و طفلی خاهری هم معطله من بود دمه در تو ماشینش و منو رسوند سمت ساختمون ماون اموزشی دانشکده هه. رفدم تو و با لبخند تحویلم گرفد و بهش که گفدم از طرف رییس اومدم و قراره کارمو شرو کنم یک کاره برگشت گف عاره من همین الان با رییس صوبت کردم و به اوشونم گفدم که من یه همچین نیرویی رو نمیخام! تو همونی هستی که بما تعهد دادی و بعدش اومدی انصراف دادی و رفتی سراغه دان تهران. یه مشت از این چرت و پرتا گفت و منم با احترام یه پاسخهایی بهش دادم و حتی گفدم که من محرکه انصرافم تماسی بود که خوده شما با من گرفتی! ( بهم پارسال اینموقه ها زنگیده بود و گفده بود ما شنیدیم تهران تو رو گرفته و تکلیفه اینجا رو روشن کن که عایا قراره بیای یا نه! و همین تماسش باعث شد من با وجودیکه از درست شدنه کارم تو تهران مطمئن نبودم بیام ولایت و نامه انصرافمو بنویسم! و .... ) خلاصه منم اصن خودمو از تک و تا ننداختم و اخرین حرفمو با لبخند و محترمانه بهش زدم و گفدم بهرحال من اومده بودم که اینجا در خدمتتون باشم ولی خب رییس شما هستین و هر تصمیمی بگیرین منم تابع خواهم بود!! پاشدم و معذرت خواستم که وقتشو گرفدم  و اومدم بیرون!

.

طفلی خاهری هم که اون پایین تو ماشین منتظرم بود تا اینا رو ازم شنید کلی ناراحت شد و خلاصه برگشتیم دوباره سمته رییسه دان! دیه خاهری رو فرستادم بره سراغه کاراش و خودم نشستم منتظر تا جلسه رییس تموم شه و دوباره باهاش صوبت کنم. طرفای یک اینا بود که اذن ورود داد و رفتم داخل و بهش گفدم که ماون چیا گفده. اونم سرش پایین بود و داش گوش میداد. یهو برگش گف من به اوشون حق میدم و براش سوئ تفاهم ایجاد شده و با خودش میگه تو اینجا رو پله کردی و اینجا رو کوچیک فرض کردی و با وجوده تعهدت رفتی سراغه تهران و ...خلاصه کلن اون ادمی که من صب باهاش صوبت کردم نبود و عوض شده بود!!! جالبه وسطه صوبتاشم برگشت گف تو تا حالا دیدی من حرفم عوض شه؟!!! ته دلم گفتم تو همین الانت با یه ساعت پیشت زمین تا اسمون توفیر داره!!! ولی خب اینا رو که نمیتونستم بگم! همینطور گفت و گفت و گفت مبنی بر اینکه ماون حق داره و حالا من یه سوال ازت بپرسم عایا اگه 7-8 ماه دیه کارت تهران درست شه میزاری میری یا میمونی اینجا؟! منم اولش گفدم کاره من فک نکنم تهران درست شه!! اونم گف نه فرض کن درست شه... منم جوابشو ندادم و یه جورایی پیچوندم! خلاصه از حوصلتون خارجه همه چیو بگم. همینقدر بگم که خیلی موارد میتونستم جوابشو بدم ولی دهنمو بستم و فقط نگاش کردم ! اخراش دیگه چشمام داش برق میزد و کم مونده بود اشکولی بشم! خدا رحم کرد که اشکولی نشدم ولی فک کنم فهمید که خیلی ناراحت شدم و حتی شاید متوجه برق چشمامم شد! چون یکم نرم تر کرد لحنشو! اخرشم گف تا یه شمبه برو فکراتو بکن و حتی اگه نمیخای جوابه سواله منو بهم بدی جوابه سوالو به خودت بده! منم گفدم اوکی و اومدم بیرون. ینی نه گفدم میخام بمونم و نه گفدم میخام برم!  چکیده صوبتای رییس هم این بود که برا ماون سوئ تفاهم پیش اومده و شما و من باس کمک کنیم این سوئ تفاهم رفع شه!

بعدشم که از دره دان زدم بیرون و خوشبختانه نزدیکش یه پارکه و رفتم نشستم گوشه پارک و با خیال راحت یککک عالمه گریه کردم! اون روز تا شب جلویه خاهرا و پاپی هم چندین بار گریه کردم و دیه طوری بود که صبحه چارشمبه که از خاب پاشدم احساس کردم گلوم میخاد چرک کنه و چش و چارمم باد کرده بود اساسی! خاهری ها و پاپی هم متوجه نکاتی که من میدونم نیستن و فقط از این میترسن که من نتونم هیچ جا هیات علمی بشم و مجبور بشم برم کارشناس بشم !

.

به نظرتون دلیله اون فیلمی که ماون اموزشی و رییسه دان برا من اومدن چی بود؟ من تحلیلم اینه که اولا خاستن گربه رو دمه حجله بکشن! دوما خاستن یه منتی سره من بزارن و بگن ما داریم بهت لطف میکنیم که مجدد قبول میکنیم بیای اینجا و سوم اینکه میخان ازم باج بگیرن!  چهارم هم اینکه میخان محکم کاری کنن که من 6 ماه دیگه اهنگه رفتن نکنم!

.

همون سه شمبه که تصمیمه قطعیم این بود که برم بگم نمیخام و برگردم تهران! برم وزارت خونه و بشم کارشناس. فرداش ینی چارشمبه که از خاب پاشدم نظرم یکم تعدیل شده بود و گاهی به این فک میکردم که بمونم همینجا و به رییس بگم بیا سوئ تفاهمه ماون رو برطرف کنیم! و گاهی هم باز فک میکردم که نع ! گوره باباشون! بزارم برگردم تهران و همونجا کارشناس بشم!

و امروز هم دارم به این فک میکنم که بمونم همینجا و هیات علمی بشم و مدرک زبانمو بگیرم و حداقل یه سالی کار کنم و پول جم کنم و بعدم برا پست داک یا حتی یه دکترای دیگه در خارج از کشور اپلای کنم. ولی خب روز یه شمبه هرگز نمیخام از موضع ضعف صوبت کنم! میخام به رییس بگم من حتی خودمم نمیدونم یه سال دیگه قراره چه شرایطی داشته باشم و چه تصمیمی بگیرم برا همین نمیتونم به شما هم قولی بدم و فقط یک چیز رو میتونم با اطمینان به شما بگم و اونم اینه که تا زمانی که من تو این دانشکده باشم مسئولانه و مجدانه کار خواهم کرد ( واقعنم فقط همینو مطمئنم!!) اینم میخام بگم که من منظوره شما رو از رفع سوئ تفاهمه ماون نمیدونم دقیقن چیه! ولی هر چی که هست من هرگز حاضر نخواهم شد که به ایشون باج بدم! تا سوئ تفاهمی که به غلط برا ایشون پیش اومده رو برطرف کنم!!(حالا باس فک کنم و غیر مستقیم این حرفو بزنم!)

.

همین دیه! انقد اون روزی زور زدم و گره کردم الان لوپه سمته چپم درد میکنه! مث همون دندون دردی که دچارش شده بودم و بعدن فمیدم دندونم نیس و از اعصابمه!

از صب گوشت گذاشتم رو اجاق و میخام خورش بامیه باز بزارم. گوشتا نیم پز شدن برم بامیه ها رو یه تفت بدم و بریزم تو گوشته...کته هم باس بزارم و یه سالاد شیرازی هم بگیرم.

عصرم قراره خدا بخاد برم بیرون و یه چرخی با خاهری بزنم و بعد برم خونه مامی. هنو نرفتم ببینمش بس که حالم خراب بود دو روزو ...

.

یه شمبه امیدوارم سرنوشتم ملوم شه که قراره بمونم اینجا یا نه. البته فک کنم نیگهم دارن و اینا همه نقشس برا همون باج گیری و استثمار و خب اینو کور خوندن! من اگه اهل باج دادن بودم که به عن عن باج میدادم...اصن عن عن برا همین منو  نذاشت که بگیرن! چون میدونس من قرار نی بهش باج بدم! اونایی رو حمایت میکنه تو گروه بمونن که اهل باج دادن باشن!  اگه قراره بر موندن در ولایت باشه اینا اجازه نخاهند داد که من مثلا شش ماه دیگه اگه کارم درست شد برگردم تهران! فلذا خونه رو باس پس بدم. توکل بر خدا.... همه این جریانات منو داره میکشونه به سمته هجرت و هجرت و هجرت..... توکل بر خدا بازم




نظرات 11 + ارسال نظر
ندا دوشنبه 13 شهریور 1396 ساعت 16:02

خریدات خیلللی قشنگ بودن ،ماگ ها عالی بودن و مانتو اداری ها عالی تر ، دلم مانتو اداری خواست مخصوصا اونکه رنگش روشنه
مبارکت باشه ایشالله با دل خوش تن کنی عزیزم

ممنونم ندا جون نگاهت غشنگه قابلتو نداره تدرس بده برفسم برات سلامت باسی

مرغ آمین یکشنبه 12 شهریور 1396 ساعت 10:57

برات دعا می کنم ملی جونم که بهترینا برات پیش بیاد دوستم. برای منم دعا کن که اینجا که رفتم مصاحبه بگیرنم

ممنونم امین جون. چشم ایشالا بهترینا سر راهه تو هم قرار بگیره و حکمت خدا با خواسته دلت یکی شه

ملیله شنبه 11 شهریور 1396 ساعت 01:45

اینقدر خودت عاقل و فهمیده هستی که میدونی چی بگی و جوابایی هم که داشتی واقعا خوب بودند
خریدهاتم عالی اند
فقط قوی باش و وقتی میری اونجا با پرستیژ یک خانم دکتر پر و پیمون حرف بزن با تن صدای متعادل و حتی خونسرد نذار صدات بلرزه و حتی چشمات برق بزنه بذار نبوغ رو تو انتخاب کلماتت ببینن و با یکی از همین لباس اداری های نو برو اتو کشیده و ترو تمیز

قوبونت عاره افرین تن صدا و اینا رو خوب گفتی...عاره اون روزی با طوسی رفته بودم و فردام همون طوسیو میپوشم ... مرسی از نظرت

بهار شنبه 11 شهریور 1396 ساعت 00:26 http://likespring.blogsky.com

خریدات خیالی قشنگن..مبارکت باشه خانوم دکتر...مخصوصا کوله گل گلیت...خیلی نازه
اون مرتیکه ها خواستن گربه رو دم حجله بکشن.به نظر منم کوتاه نیا...در نهایت اینه که بر میگردی تهران و میشی کارشناس..بدون هیچ منتی...
ایشالا که هر چی خیر و صلاحته همون بشه عزیزم.

قوبونت برم بهار جون قابلتو نداره
عاره بهار اصن نباس کوتاه بیام...منم نظره تو رو دارم...با شرافت برم کارشناس بشم و حقوقم نصف شه شرف داره به اینکه برم زیره یوقه دو تا ادمه بی خاصیت قوبونت برام دعا کن

فائزه جمعه 10 شهریور 1396 ساعت 20:12

سلام ملی جونم خوبی عزیزم ؟
کاملا درکت می کنم . معلومه معاون احمق و عقده ای رییس دان رو تو همون تلفن پیش پای تو پخته بوده و یادش داده اذیتت کن که یه وقت فکر نکنی راحت و ساده میتونی اونجا کار کنی .
ولی واقعیت اینه که مثل سگ برای تو و مدرکت له له می زنن خودت که میدونی جذب مدرک دکترا برای دانشگاه های کوچیک چقدر خوبه و منفعت داره .
من اگه جای تو بودم رک و پوست کنده و جدی جواب جفتشون رو میدادم . چون اولا میخواستن ازت زهرچشم بگیرن بعدشم از اون آدمهای بوزینه عقده ای هستن که تا میبینن یکی جلوشان کوتاه میاد و مراعات می کنه شروع می کنن به ارضاء کردن خودشون و خط و نشون کشیدن .
دیدار بعدی که باهاشون داشتی قرص و محکم جلوشون وایسا و نذار بهت بی حرمتی کنن یا سرت منت بگذارن .
روزی رسان خداست ، تو هم قطعا آدم بی دست و پا و محتاج موندن تو دانشگاه ولایت نیستی .
طوری برخورد کن که بعدا حسرت نخوری چرا جوابشون رو همونجور که لیاقتشون بود ندادم و مراعات یه مشت احمق رو کردم.
عزیزم لباس هاتم همه زیبا و برازنده بودن ، مبارکت باشه و به شادی ازشون استفاده کنی ان شاءالله

سلام فائزه جونم عاره قشنگ مشخص بود که با هم دس به یکی کردن . شاید حتی رییسه بهش زنگیده و گفته فرستادمش پیش تو و تو حالشو بگیر! عاره کاملا به نفعشونه جذبه من اگه به نفعشون نبود که نامه انصرافه منو که دی ماه سال پیش بهشون دادم رو میفرسادن وزارتخونه.
حالا ایندفه که برم پیشش حرفامو محترمانه میزنم و بهشون میفهمونم که دستشونو خوندم و حق ندارن سره من منت بزارن. منم همینو میگم فوقش اینه که عدم نیازمو میدن دستم و برمیگردم تهرون وزارتخونه و اونجا خودشون ملزم هستن یه کاری بدن دستم چون همه ما طبق قانون باس 5 سال تعهد بگذرونیم و نخانم مجبورن کار بهم بدن! توکل بر خدا
قوبونت برم چشمات زیبا میبینه فائزه جون ممنونم ازت

شیدا جمعه 10 شهریور 1396 ساعت 02:09 http://79681.blogsky.com

ملی جونم برات آرزوی آرامش دارم دختر مهربووون :))
چقدر خوبه که مثل من گریه‌لویی، خوبیش اینه‌که نمیریزیم تو خودمون یا بلند حرف میزنیم یا اگه نشد گریه میکنیم و این برا سلامتیمون خیلی خوبه!
من به تو و ریس اون دان و معاون دانشگاه ولایت به هر سه تون حق میدم،‌ همه برای تثبیت خودتون و تشکیلاتتون تلاش میکنید، به هر حال همه مسئولن اما از اونجایی مهربانیت و احساس مسئولیتت و دیدم طرف توم و دوست دارم نتیجه این مرحله هرچی که هست با آرامش بیشتر و استرس کمتر برات اتفاق بیوفته:)
بقول خودت هجرت، من حس خوبی به این کلمه دارم کلا :)))) نمیدونم پیج تامیلا رو تو اینستاگرام داری؟؟؟؟ یک زنی که پس از جدایی از همسرش و تو سن ۳۰ و خورده‌ای سالگی با ویزای توریستی میره آمریکا و هر طور که هست اون ویزا رو تبدیل به ویزای تحصیل میکنه و درس میخونه و الان دانشجوی دکترا در دانشگاه کلمبیاست( دانشگاهی که هیچ دانشجوی غیر آمریکایی بورس نمیکنه اما تامیلا را بورس کرده! خودت پیجش رو ببین قطعا بیشتر از صحبت های من الهام بخش خواهد بود "tamilap"
فقط میخوام بگم به هر مقام و شغلی که در آینده خواهی داشت بد بین نباش و اون رو کوچیک ندون تو خیلی بهتر از تامیلا میتونی ظاهر بشی و خودت عالی بسازیش
راستی خریداتم عالیه اون شلوارت دلم و بدجوری برد ، وای واااای مانتو ها ماگ ها کییفتتتت همهه زیبا بودن مبارک باشه

ممنونم ازت شیدا جون گریه لویی خوبه عاره ولی اکه زیاد باشه رو پلک ادم چروک میشه و دور چشماشم سیاه میشه...تازه جلو غریبه ها اصن نباس گریه کرد...فغط خودت و اگه لازم بود فامیل درجه یکت!
شیدا اونا به فکر خودشونن فغط و موقعیتشون و اینده و ارتقای من براشون مهم نیس و خب نیابدم باشه! ممنونم ازت خودمم امیدوارم همینطور که میگی بشه
پیجه رو میرم سراغش...مرسی بهم گفتی
اوهوم ... باید تهدیدات رو هم به فرصت تبدیل کرد با زیرکی و تلاش...راهش همینه
قوبونت ...شلواره ازش راضیم فقط یکم برام گشاده قوبونت چشات غشنگ میبینن ممنونم ازت

س جمعه 10 شهریور 1396 ساعت 01:00

سلام ملی جونم. ممنونم بابت عکسا. زحمت کشیدی این عکسا رو برامون گذاشتی. دست گلت درد نکنه. تک تکشونم خوشگلن. مبارکت باشه خانم دکتر با سلیقه. در مورد کار هم باید بگم از خداشونه اونا نیرویی مثل شما رو جذب کنن، اصلا خودتو یه ذرم ناراحت نکن. ان شاءالله که اوضاع به بهترین شکل ممکن پیش میره و هر جا که خیر و صلاحت توشه بزودی زود برات جور میشه. ان شاءالله که حال دلت همیشه خوب باشه..

سلام سین جون خاهش میکنم ببخشین زیادی ریسایز و کوچیک شدن قوبونت لطف داری عاره به ضررشونه که بخان عدم نیاز بدن ولی خب دارن فیلم میان که مثلن منو مدیونه خودشون کنن
ایشالا ایشالا...مرسی سین جونم منم برات شادی و سلامتی بیش از پیش میخام از خدا

آفرین پنج‌شنبه 9 شهریور 1396 ساعت 19:35

خریدا بدون تعارف خیلی خوشگل و دلبر بودن. ایشالا ک ب شادی و با دلِ خوش ازشون استفاده کنی و ممنون ک گذاشتی

(نازی بچه گربهه.. ایشالا ک حالش خوبه)

من واقعا نمیدونم چی بگم در مورد اینا... فقط ازینکه ناراحت و اذیتت کردن خیلی ناراحت شدم و هستم.

نظر منم در مورد رفتارشون، نظر خودته؛ ‌با این تفاوت ک در مورد باج گیری خیلی کمتر احتمالش رو میدم. همون گربه دم حجله کشتن و محکم کاری و منت گذاشتن و خیلی رو ندادن.

ببخشیند ک کاری ازم برام نمیاد ؛ ولی از عمممقِ قلبم دعا میکنم ک هر چ زودتر شارژ شی ،حس خوب بت برگرده و با اقتدارِ همیشگیت کاراتو پیش ببری؛ و هم باز از عمممممقِ دلم آرزو میکنم ک هر چ زودتر تکلیفت مشخص شه و اگر ب صلاحت هست، تو دانه ولایت ب خوبی کارتو شرو کنی تا چندماهه دیگه ک ببینیم چی پیش میاد.

همیشه برات رخ دادنه بهترین رو از خدا میخواستم و میخوام و خواهم خواست (عجب صرف فعلی شد)


روم ب دیوار بابتِ پرحرفیم. پیروز و پایدار باشی گلم

قوبونت افرین جون کیتی خدا حافظش باشه... هممممم اونایی که در مسند قدرتن نود درصدشون ادمای بیخودین!
عسیسم همین که میای اینجا و میخونیم و نظر میدی برام ی دنیا ارزش داره ممنون از خوبیهات موچکرررم
اخدیار داری شما هر چی دوس داری صوبت کن اینجا منزل خودتونه

ناهید پنج‌شنبه 9 شهریور 1396 ساعت 14:29

واقعا چه قدر کارت تاب میخوره !!!!
انشاا...هرچی خیر هست برات پیش بیاد

میبینی؟ تقریبن همیشه همه کارام همینطوریه مرسی ناهید

تارا پنج‌شنبه 9 شهریور 1396 ساعت 13:07

خریدات مبارک باشه ملی گلی .عاشق ماگ ها و‌اون مانتوهای شیک و پیکت شدم .کوله رو که دیگه نگو .مشخصه خوش سلیقه ای ها



وای.وای.وای.وای چرا هر چییییییییییییییی عقده ایه به تور ما میخوره ؟ یکی نیس بهش بگه مردک احمق ! طرف سالها درس خونده مسلمه جای بهتر و بزرگ تر براش اولویت داره و به فکر پیشرفته . وقتی بهت گفته تا یکشنبه فکر کن خواسته گربه هه رو دم حجله بکشه .من بودم قاطع جوابش رو‌میدادم .یک عده عقده ای به پست و مقام رسیدن فقططططططططط واسه نشون دادن برتریشون .

شرایط منم که میدونی فقط دارم معلق زمین در هوا روزامو شب می‌کنم .

قوبونت تارا جون به پای سلیقه شما که نمیرسه
تارا نکته ش اینجاس که امورات این مملکت به دسته یه مشت ادمه بی لیاقت و ناشایست داره اداره میشه و ربطی به شانسه من و تو نداره! نود درصدشون یه مشت روانین!! ادم خوب بینشون هست ولی خیلی خیلی کمه. عاره بحث حجله و گربس. شایدم واقعن نمیخانم نمیدونم
عاره تارا جون تو هم بلاتکلیفی و خیلی بده اینجوری ، منم همینطورم... به حق امروز که روزه ستایش و عبادته ایشالا گره از کاره هر دومون وا شه

. پنج‌شنبه 9 شهریور 1396 ساعت 13:01 http://i-am-this.blogsky.com

اینهمه ماگ!!!
ولی قشنگن ها

عاره البته شیش تاش رو گرفتم تو خونه استف کنیم. هم برا چای و هم ابخوری. سه تاش برا منه عاره غشنگن

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد