ملی و حرفهای دلش

اینجا خودمم! همین

ملی و حرفهای دلش

اینجا خودمم! همین

یادداشت251 ... بغله یک فرشته :)

سلام

دیروز تصمیم گرفته بودم که امروز حضوری برم موسسه چون منشیه دکتر قرار بود بهم بزنگه و وقت بده و زنگ نزده بود. خوده دکتر هم ایمیلمو نجوابیده بود. صب شش بیداریدم و نمازمو خوندم و خوابیدم دوباره تا هشت و نیم. بعد پاشدم سریع چای نبات و نون پنیر خوردم و پوشیدم و رفدم سمت موسسه.

وارد اتاق مسئول دفتره دکتر شدم و دیدم همون دخدر بدرد نخوره نشسته و اقای مسئول دفتر و یه دختر کوچولوی سه ساله اینا. توجه به بچه هه نکردم و مشغول صحبت با اقای مسئول دفتر شدم که یهو دیدم یکی پایین تنمو بغل کرد سرمو گرفدم پایین دیدم اون دخدر اوچولو با چشمای ابیش و موهای زرده لختش که دم اسبی هم براش بسته بودن دستاشو باز کرده و بغلم گرفته و داره با محبت نیگام میکنه راستیتش من اصن از بچه جماعت خوشم نمیاد ! ینی نه که خوشم نیادا ولی کلا باهاشون حال نمیکنم. خیلی دیدم که خانوما و دخترا ذوق میکنن اگه بچه ببینن ولی من اصصصصن اینجوری نیسم.

خلاصه که بچه هه بقلم کرد و منم یکم لوسش کردم. خانم بدرد نخوره گف از صب اصلا طرف من نیومده و از من فراریه( با خودم گفدم واللا من به این گندگی با تو حال نمیکنم اونوخ انتظار داری این بچه باهات حال کنه؟!واللاع!)  باباهه هم گف عاره بگیر نگیر داره و یهو میبینی از یکی خوشش میاد دخترم! باباهه هم چشاش روشن بود و بچه هه به باباش رفده بود القصه! برگشدم گفدم خب اقای فلانی ببین دخترتم از من خوشش اومده یه وخته ملاقات با دکتر بهم بده که برام سه شنبه رو نوشت. و گفدش امیدوارم مشکلی پیش نیاد و حذفش نکنیم ! حالا خدا کنه مساله ای پیش نیاد و سه شمبه بتونم ببینمش. با این اوصاف هفته دیگه نمیتونم برم ولایت.

در حین و بینه نوشتنه اسمم تو کامپیوترش برا وخت ملاقات بود که یهو به ذهنم رسید برا بچه هه یه چیزه خوشمزه بگیرم از سوپریه محلشون. عاخه بغلم کرده بود خو! دیه بش گفدم چی دوس داری ؟ کیک؟ کاکایو؟ اونم جوابمو نمیداد. باباهه هم گف نههههههه نمیخااااد و فلان. دیه توجه نکردم  گفدم نه من میخام با این کوچولو دوس بشم! رفتم براش کلی خوراکی خریدم که شد 12 تومن. البته چیپس و پفک نگرفتم! کیک و دو نوع شکلات و یه ویفر موزی و یه شیر کاکایو با یه اب پرتقال!

برگشتم سمت موسسه و میخاستم وارد اسانسور بشم که دیدم اغاهه با دخترش از اساسنسور اومد بیرون. اغاهه با قیافه جدی گفت چرا اینکارو کردییین و فلان و بیسار. ( راستش من بودم انقدر جدی و نیمه عصبانی صوبت نمیکردم!) منم گفدم نه من خودم دوس داشتم براش یه چی بخرم و میخام باهاش دوس شم. هر چی پلاستیکو میگرفتم سمته بچه هه ، یچه هه تک تک خوراکیا رو ورمیداشت و اخرش باباهه پلاستیکو ازم گرفت و دیه خوش اخلاخ شد و تشکر کرد. منم با بچه هه بای بای کردم و برگشتم خونه.

.

شب طرفای نه یکی از دانشجوهای قدیمیم زنگید. با شماره جدید زنگیده بود  و لذا  اول نشناختمش ولی بعدش که معرفی کرد کلی تحویلش گرفدم! رتبه نه کنکور ارشد شده بود و ازم راهنمایی میخاس که کجا رو بزنه و چه کنه. کلی راهنماییش کردم و ازم کلی تشکر کرد. گف من به چند نفر از اساتید زنگ زدم و هیچکدوم مث تو راهنماییم نکردن و خدا خیرت بده و اینا. خلاصه براش خوشال شدم. ده سال پیشه خودمه دیگه!

.

امروز نهار برا خودم خورش بامیه رژیمی درست کردم. این خورشت هم کاملا بدونه روغنه و با روغنه خوده مرغ در واقع طبخ میشه. اینجوری که اول بامیه ها رو شستم و دمبشونو گرفتم. البته نباید دم بامیه رو از ته بگیرین و همیشه نیم سانت بزارین دم داشته باشه تا غذاتون لزج نشه و بامیه هاتون وا نرن. بعد دو تا تیکه رون مرغ و بامیه ها و نصف پیازی که نگیینی خورد کرده بودم رو همه رو با هم ریختم تو قابلمه و ادویه جات شامل فلفل و زردچوبه و زیره سیاه و نمک پاچوندم و دربه قابلمه رم گذاشتم و حرارت رو ملایم کردم. اینجوری مرغ روغن میندازه خودش و پیاز و بامیمون با روغنه مرغ تفت میخورن. هف هشت دقیقه بعد درب قبلمه رو برداشتم و  و یکی دو تا تفت دادم بامیه ها رو با مرغ و پیاز و رب هم اضاف کردم و یه تفت دیگه دادم و بعد دو لیوان اب ریختم و درب قابلمه رو گذاشتم و حرارتم ملایم کردم تا یه ساعت دیه.

کته رو هم توش سبوس ریزوندم که میگن خیلی مفیده! با خورشت بی روغنه بامیه خوردم جاتون خالی که عالی بود...بپزونین شمام اینم عسکش(اون سفیده یه حبه سیره که با پوست انداخته بودم تو خورشت!):

.

گردن دردم برگشته! البته نه به شدت قبل! فک کنم عصبی باشه!

.

در خوابه عصرگاهی خاب دیدم که دکتر ایمیل زده و ردم کرده ولی بلافاصله از خاب بیداریدم و شیطونو لعنت کردم!

.

بغله یهوییه اون فرشته اوچولوی چش آبی  رو به فال نیک میگیرم!

.

شبتون عاروم


نظرات 2 + ارسال نظر
شبدر جمعه 20 مرداد 1396 ساعت 09:07 http://fourleafclover.blogfa.com/

نوش جان !

قوبونت

محمدالف پنج‌شنبه 19 مرداد 1396 ساعت 12:16 http://parandnilgoon

سلام به خانوم دکتر نازنین .چه دختر خوش سلیقه ای بوده ! ماشاله بهش حسودیم شد
ما هم خورش بامیه داشتیم . اما به سبک خودمون خوزستانی درست میکنیم !

سلام از ماس بعله اینطوریاسسس عاره میدونم اصن اصله خورش بامیه برا همون خوزستانیاس و من خوششششمزه ترین خورش بامیه رو تو خونه یه خوزستانی خوردمممم . میدونم که روش پختتون با روش من فرق میکنه ولی روش من یه روشه رژیمیه و بی روغن و از این نظر جدیده وااااااای یادم افتاد به خورش بامیه ی رفیغه خوزستانیم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد